سقوط موصل در ژوئن ۲۰۱۴ از چندین زاویه مختلف نمایانگر دوره جدیدی از بی ثباتی و ناآرامی در خاورمیانه است. شاهد دوران جدیدی هستیم که بی ثباتی و ناآرامی سالهای اخیر در قبال آنها رنگ می بازند. یک جنبه سقوط موصل، سربرآوردن داعش به مثابه افراطی گری سنی در عراق و سوریه است. اما این مسئله فقط یکی از جوانب مشکلات و بحرانهای خاورمیانه است.
آیا خاورمیانه به جنگ و آتش باز هم بیشتر دچار می شود؟ تاثیر این تحولات بر روابط ایران و امریکا چه خواهد بود؟
روندهای گوناگون و متضادی در خاورمیانه در جریان اند که ارزیابی از تحولات را بسیار مشکل می کنند. فقر، فساد دستگاه های حکومتی، دیکتاتوری حاکم بر تقریبا همه کشورهای منطقه، دخالت خارجی مخصوصا امریکا، تضاد سنی و شیعه، تضاد مدرنیته با افراطی گری شیعه و سنی، و تضادهای قومی عوامل مهمی در بروز و شعله ور شدن آتش جنگ و بی ثباتی در منطقه اند که به صورت محملهای گوناگون، تو در تو و چندلایه عمل می کنند. پیچیدگی این مسائل فرصت جوابگوئی به سئوالهای مهمی را از ما می گیرند. هیچ کس نمی تواند بااطمینان کامل ازآینده، به بسیاری سئوالات مهم پاسخی قطعی بدهد. تنها می توانیم از بیشتر شدن یا کمتر شدن احتمالات یاد کنیم. فکر می کنم دو پیش بینی با احتمال وقوع فراوان قابل ارائه اند. بعد از اشاره به آنها به شرح نکات کوتاهی –کمابیش سرتیتر – در مورد بعضی از این عوامل بحران و بی ثباتی منطقه بسنده می کنم.
اول- شاید بتوان بعضی از عوامل تنش در منطقه را مجزا کرد و بطور نسبی در چارچوب ملی این یا آن کشور با آنها برخورد کرد ولی اکثر این عوامل “منطقه ای”، “چند کشوری” اند و راه حل آنها هم منطقه ای خواهد بود. اشتباه است که فکر کنیم می توان به این روندها بی اعتنا مانده و انتظار داشته باشیم که دردرون مرزهای ایران راه حلی برای خودمان بیابیم.
تحولات منطقه را نمی توان به “برنامه” یک عامل (خارجی یا منطقه ای) خلاصه کرد. عوامل مختلف و مستقلی در کار اند و به همین دلیل هم یافتن راه حل را مشکل می کنند. با توجه به درهم پیچیدگی عوامل تنش و با توجه به این که بسیاری از بازیگران خاورمیانه سرمایه فراوانی برای جنگ و خونریزی هزینه کرده اند، مشکل است که منطقه ما بتواند در آینده ای نزدیک شاهد صلح، ثبات و آرامش باشد. با در نظر گرفتن بی ثباتی درازمدت در سرتاسر منطقه، همکاری فعال نیروهای سکولار در ایران و کشورهای همسایه امری ضروری است که می تواند در تخفیف دردهای ساکنین این ناحیه نقش بازی کند. پیش بینی اول، تداوم بحران و جنگ در منطقه است. این نکته ضرورت تماس، گفتگو، همسویی و همکاری نیروهای دموکراتیک و مترقی منطقه، عرب و ایرانی، ترک و اسرائیلی، با همدیگر در سطح منطقه را زیاد می کند.
دوم – باید در انتظار آرایش بین المللی نوینی در منطقه باشیم. یارگیری های جدیدی بروزخواهند کرد که به احتمال زیاد، خطوط اصلی قرارومدارهای مربوطه تا کنون بین نیروهای ذیربط به بحث گذاشته شده اند. در اواسط دهه هفتاد میلادی شاهد یکی از این دست تحولات بودیم. در آن زمان شاه ایران نقش ژاندارم منطقه را بازی می کرد و خود را مدافع “جزیره ثبات و آرامش” می شناخت. برهمین مبنا و با توافق امریکا، ایران به فرستادن نیروی نظامی به ظفار اقدام کرد. اما بعداز آن که برسر قیمت نفت بین ایران و امریکا اختلاف افتاد، امریکا به یارگیری جدیدی در منطقه روی آورد که عربستان سعودی را به مثابه بهترین یار منطقه ای امریکا به رسمیت می شناخت.
برای درک ابعاد نگرانی امریکا از داعش کافی است به آخرین مانوور امریکا در منطقه اشاره کنیم. در همین روزهای نگارش این سطور، شورای امنیت (با حضور امریکا) رای داد که از چهار نقطه مرزی سوریه برای کمک به مردم استفاده شود. یکی از این نقاط که در مرز اردن قرار دارد تحت کنترل جبهه النصره است که نماینده علنی القاعده در سوریه بشمار می رود. به عبارت دیگر امریکا حاضر است در صورت لزوم با القاعده هم در این مورد همکاری کند. پیش بینی دوم، آرایش نوین قدرت های بین المللی در منطقه می باشد.
شرح بعضی عوامل بحران ساز و بی ثباتی در منطقه
امریکا در خاور میانه- پس از فروپاشی شوروی نگاهی شکل گرفت که انتظار داشت امریکا به مثابه تنها ابر قدرت جهان باقی بماند. این نگاه در بیست و چند سال اخیر شکست خورده است. امریکا هر روز از قدرت نسبی کمتری برخوردار می شود و رقبای جهانی امریکا – مخصوصا چین – با سرعت زیادی امریکا را درعرصه های مختلف به چالش کشیده اند. همپای رشد اقتصادی و صنعتی چین، نیروهای نظامی چین هم رشد کرده اند و باز هم به همپای آن، سیاست تهاجمی چین نسبت به همسایگان دریایی اش بالاگرفته است. در دو ماه اخیر تنش بین چین و ویتنام بر سر جزایر پاراسل آنچنان بالا گرفته که خطر و احتمال جنگ دریائی را جدی کرده است. امریکا می داند که باید جلوی چین را بگیرد چرا که چین قدرتی است که دردهه های آتی امریکا را به چالش می کشد. امروز سیاست امریکا “آسیا محور” است و براین مبنی امریکا می خواهد هر چه بیشتر توان و قدرت خودرا در شرق آسیا متمرکز کند. اینچنین است که امریکا نمی تواند در همه کشمکشهای بین المللی دخالت کند و مثلا در مورد اوکراین – مخصوصا الحاق شبه جزیره کریمه به روسیه – کوتاه آمد.
درخاورمیانه هم سالهائی که امریکا خواهان تحمیل نظم امریکائی بود به پایان رسیده اند. سیاست امریکا در عراق و افغانستان با شکست کامل روبرو شده و هنوز هم می تواند به خسارات بیشتر برای امریکا بیانجامد. با تمام اینها هنوز هم منابع انرژی خاورمیانه مهمتر و هوس انگیزتر از آن هستند که امریکا بتواند بطورکامل از آنها چشم بپوشد. نقش کاخ سفید هنوزهم در تعیین سرنوشت خاورمیانه – جنگ یا صلح – از نقش بازیگران محلی مهمتر است. امریکا دیگر در عراق یا افغانستان درگیر نمی شود ولی می خواهد همان سطح از نفوذ را حفظ کرده و در حد امکان از منافع خود دفاع کند.
درشرایطی که امریکا نمی تواند و حاضر نیست مایه زیادی بگذارد سیاست امریکا طبیعتا به سوی یارگیری های محلی بیشتر سوق می یابد. تحولات منطقه نشان می دهند که یارگیری های محلی به مشکل برخو رده است. این روزهاهر کدام ازبازی گران منطقه طرح و برنامه خود را دارند. در نتیجه همین مقوله، سیاست امریکا دچار تناقض شده است. برخورد امریکا به نیروهای مخالف اسد در سوریه به نفع وحشی ترین دشمن آنها (داعش) تمام شده و نزدیکترین یاران منطقه ای امریکا – عربستان و قطر- پشتبانان جدی داعش شده اند. همین تناقض در چند مورد مهم دیگر هم وجود دارند.
نفت- منابع انرژی خاورمیانه هنوز هم اهمیت استراتژیک دارند. امریکا توانسته است با کمک تکنیکهای مدرن (کراکینگ) تولید نفت و گاز خود را بالا ببرد. ولی این تکنو لوژی هزینه سنگینی در بر دارد. در زمان نگاشتن این سطور قیمت نفت در بازار نیویورک بشکه ای ۱۰۵ دلار بود. هنوزهم سودهای اصلی از نفت ارزان خاورمیانه حاصل می شود و آن منابع هستند که بربازار نفت دنیا تاثیر استراتژیک می گذارند. توجه شود در حالی که قیمت گاز “منطقه ای” است (مثلا اروپا و روسیه) قیمت نفت جهانی است. (تفاوت قیمت نفت برنت با نیویورک بین هفت تا ده دلار در بشکه است). به این خاطر است که سرنوشت نفت و خاورمیانه ازنزدیک به هم گره می خورند. در همین چند هفته بحران جدید عراق، قیمت نفت تقریبا پنج دلار بالا رفته است و این افزایش قبل از آنست که به تولید عراق (حدودا سه ملیون بشکه در روز) صدمه ای وارد شود.
ایران و امریکا- تصرف موصل بدست داعش ضرورت همکاری ایران وغرب را بیش از گذشته به نمایش گذاشت. اشتراک منافع ایران و غرب در مقابل افراطی گری سنی از سالها پیش قابل رویت بود ولی پیچیدگی مسائل خاورمیانه مانع جدی حل اختلافات می شد. روز بعداز تصرف موصل دولت بریتانیا اعلام کرد که سفارت خودرا در تهران به راه می اندازد. یک سناتور امریکائی هم پیشنهاد کرد که ارتش امریکا به نیروهای ایرانی برای جنگ با داعش پوشش هوائی بدهد. تناقض نهفته در این پیشنهاد از جمله مسائلی است که در مقابل اوباما قرار دار د.
فضای موجود بین ایران و امریکا تغییر کرده و باز هم تغییر بیشتری قابل پیش بینی است. با تمام اینها نمی توان انتظار داشت که تمام اختلافات گذشته یکباره حل شوند. حتی تحریمها هم به پایان نمی رسند. درجه بهبود روابط به روند وقایع عراق و عاقبت داعش بستگی فراوان دارد. اگرروند قدرت گرفتن داعش ادامه یابد ما شاهد نرم شدن بیشتر سیاست غرب نسبت به ایران خواهیم بود. در حال حاضر، هنوز مذاکرات اتمی و تحریمها ادامه می یابند هرچندکه انتظار نمی رود این فشارها با همان جدیت گذشته دنبال شوند. مسئله اتمی موضوع نسبتا کوچکی بود که هر کدام از طرفین به دلائل مختلف برسرآن اصرار کرده و از آن برای حل موضوعات دیگر استفاده کردند. مسئله اصلی، سهم هر کدام از خاورمیانه و درجه نفوذ آنها بود. هنوز هم دعوای اصلی بر سر همین سهم بری است.
مشکل دیگر موجود به مسائل داخلی دو کشور برمی گردد. هم آقای اوباما باید جوابی برای سناتور مک کین داشته باشد و هم آقای روحانی باید جوابی برای بیت رهبری و سپاه دردست داشته باشد. بدین دلائل شاید خوش بینانه ترین راه حل، کم شدن فشارها بدون نهائی کردن توافقها باشد. طرفین به دنبال فرصتی هستند که بدون دردسر فراوان به کار و راه خود ادامه دهند.
خطرجناحهای افراطی در ایران و امریکا در اینست که خراب کردن توافق و مصالحه همیشه ساده تر از رسیدن به صلح و مسالمت است.
شیعه و سنی- تنشهای موجود در عراق (و سوریه) یک واقعیت هستند که برسر قدرت گیری این یا آن مذهب اتفاق می افتند. جوانان مسلمان و تند روی سنی که برای سی سال گذشته شاهد ادامه حیات جمهوری اسلامی در ایران بوده اند به خود می گویند هیچ چیزی کمتر از شیعیان نداریم و می توانیم حکومت خودرا –از دریای مدیترانه تا کوههای هندوکش – برپا کنیم.
با تمام اینها ما نمی توانیم به دعوا ی سنی و شیعه بسنده کنیم. مبارزه جدی و پرقدرتی بین افراطی گری اسلامی و سکولاریسم، هم در ایران و هم در جوامع عربی در جریان است. قبایل سنی و ارتشیان بعثی که در تصرف موصل شرکت کردند اهداف، روش ها و باورهای غیر مذهبی و این زمینی داشته و علاقه چندانی به آرمانهای داعش ندارند. ناظران سیاسی امیدوارند که ایزوله کردن داعش و جدا کردن نیروهای سکولار (لااقل کمتر افراطی) از داعش، استراتژی موفقی برای شکستن داعش باشد.
نحوه و حد دخالت ایران در این جنگ و چگونگی روند جنگ به همین موضوع بستگی دارند. ایران احتمالا در چارچوبی شبیه سیاستش در سوریه عمل خواهد کرد. یعنی در حالی که به دولت مرکزی کمک می رساند ولی از مداخله علنی احتراز می کند. اقدامات علنی تنها می تواند جنگ طولانی تر و پیچیده تر را به همراه بیاورد. این در حالیست که سیاست موثرتر می باید به نحوی باشد که نیروهای سکولار یا لااقل کمتر افراطی را به اردوی خود و لااقل به اردوی بی طرف بکشاند.
عراق و سوریه- اکنون عراق عملا به سه ناحیه تجزیه شده است. سوریه هم کمابیش به سه ناحیه تجزیه شده و بدین ترتیب طرح استعماری خاورمیانه که مولود قرارو مدارهای بعد از جنگ جهانی اول بین انگلیس و فرانسه بود به هم ریخته است. تجزیه این کشورها به واحدهای کوچکتر منافع کوتاه مدتی برای امریکا و مخصوصا اسرائیل دربردارد ولی ترکیه (که نگران اقلیت کرد وعلوی است) و ایران با این تجزیه مسئله دارند. در هر صورت – حتی اگر تجزیه رسمی ای هم اتفاق نیافتد – این دو کشور به سمت حکومتهائی فدرال می روند که قدرت به مراتب بیشتری به خودگردانهای محلی واگذار خواهد شد.
آمال قومی و استقلال کردستان- آقای بارزانی که رهبر کردستان عراق است اعلام کرده که استقلال کردستان را به رفراندوم می گذارد ولی دولتهای امریکا و ترکیه با این برنامه مخالفت کرده اند. اسرائیل تنها کشوری است که از استقلال کردستان پشتیباتی کرده است. ایران نباید از استقلال کردستان خوشنود باشد ولی تا کنون موضع رسمی ای در این مورد ندیده ام. روشن است که ایران نمی خواهد اسرائیل در کنار مرزهای ایران هیچگونه جای پائی داشته باشد.
بزرگترین مانع استقلال کردستان، وضعیت تر کیه است. آنها در طی چند سال گذشته با دولت محلی کردستان عراق به تفاهمهائی رسیده اند که توافقهای دولت ترکیه با کردهای ترکیه را هم به دنبال داشته است. از قرار و مدارهای پشت پرده خبری نداریم ولی در هر صورت به نظر می رسد امتیازات فراوانی در زمینه های بازرگانی گرفته اند و دولت ترکیه تنها کشوری است که نفت صادراتی کردستان را می خرد و مصرف می کند. ترکها در مورد کرکوک که فعلا در دست کردهاست راضی نیستند و می گویند این ناحیه به ترکمنهای عراق تعلق دارد چرا که – در این مورد – ترکمنها را بخشی از ترکها می دانند. اما مانع اصلی نگرانی آنها نسبت به کردهای ترکیه است و نمی خواهند کشور مستقلی از کردها در کنار مرزشان بصورت وسوسه دائمی برای کردهای ترکیه قرار داشته باشد.
علاوه براینها، تفاوتهای زبان و رسوم کردهای عراق و ترکیه، به همراه فساد افسارگسیخته در دولت محلی کردستان عراق، عمده ترین موانع پیشرفت مسالمت آمیز روند استقلال کردستان عراق هستند. این فساد صدای مسئولانه در کردستان عراق را بلند کرده است.
فلسطین و اسرائیل – بحران چند ساله اخیر کشورهای عربی و مخصوصا جنایتها و و حشیگریهای افراطیون سنی به اسرائیل فرصت داده است که به سیاستهای تجاوزگرانه اش، بدون نگرانی از محافل بین المللی، ادامه دهد. درسرزمینهای اشغالی، در خانه اشغالی مردم نشسته اند و مردمی را که برای دفاع از خانه و کاشانه شان مبارزه می کنند تروریست می نامند و با بهترین سلاحهای ویرانگرامریکائی منازل مسکونی را بمباران می کنند و با کمال وقاحت می گویند مراکز موشکی تروریستها را می کوبیم.
تروریسم دولت اسرائیل برای همه مردم منطقه چندش آور است. شیعه و سنی، افراطی و معتدل، از این جنایات متنفرند. سیاست امریکا د ر دفاع بی حد و مرز از این جنایات یکی از دلائل و عوامل احساسات ضد امریکائی در خاورمیانه است. تا زمانی که این سیاست امریکا ادامه یابد زمینه پرقدرتی برای احساسات ضدامریکائی در سرتاسر منطقه وجود خواهد داشت.
افغانستان – در حالی که بحران عراق مرزهای غربی ایران را تهدید می کند وضعیت مرزهای شرقی ما هم مورد تهدید قرار دارد. امریکا به افغانستان حمله کرد که طالبان را از سرکاربردارد تا القاعده نتواند پشت جبهه آسوده ای داشته باشد. این سیاست شکست خورد. با توجه به مشکلاتی که در انتخابات رئیس جمهورپیش آمده، امریکا باید برای چند ماه آینده با رئیس جمهور فعلی، حامد کرزای، کنار بیاید ولی بیش از آن به دنبال قرارو مدار صلح آبرومندانه با طالبان است. اگر تا آخر سال ۲۰۱۴ به توافقی با کرزای نرسند نیروهای امریکا افغانستان را ترک می کنند و احتمال بازگشت طالبان به قدرت بسیار زیاد است. علاوه بر آن حمله امریکا به افغانستان به رشد جنبش قدرتمند افراطی گرای طالبان در پاکستان انجامیده است. مشکل تنها بحران در افغانستان و پاکستان نیست بلکه مشکل در پدید آمدن پشت جبهه برای افراطی گری است که ایران و بقیه خاورمیانه را تهدید می کند.
عاقبت داعش – بدین تر تیب وجود داعش برای بازی گران اصلی در خاورمیانه منافع و مضار متفاوتی دارد و سرنوشت داعش به ترکیب این سیاستهای متفاوت و متضاد، لایه به لایه و تودر تو، بستگی دارد. البته پس از تصرف موصل، داعش یه سلاحهای جدی و پول فراوان (مصادره شده از بانکهای موصل) دست یافت که استقلال بیشتری به این گروه می دهد ولی در هر صورت نقش اصلی، در دست دیگران است.
در همان اوائل تصرف موصل این سئوال پیش آمد که چگونه ارتش مسلح عراق به این سادگی از هم پاشید. واضح است که امریکا نمی خواست عراق صاحب ارتش پرقدرتی باشد و علیرغم مخارج سنگین دهها میلیا ردی تمایل داشت که ارتشی بی بو و خاصیت فراهم کند که خطری برای اسرائیل و کویت نباشد ولی ارتش عراق حتی در حد یک ژاندارم داخلی هم عمل نکرد. این موضوع به نفوذیهای افراطی سنی ونارضایی در صفوف ارتش بستگی دارد. باتمام اینها اگررهبران عراق نگران د رگیری سنی و شیعه نباشند آنها می توانند از میلیشیای قابل اعتماد شیعه استفاده کنند. احتراز رهبران عراق از این اقدام منطقا به همین حساسیت به درگیری سنی و شیعه مربوط می شود.
سابقه داعش به القاعده عراق بر می می گردد که رهبری آن دردست مردی به نام زرکاوی بود. این مرد که اصلا اردنی بود (ودر آنجا از نفوذ جدی ای برخوردار بود) خشونتی بیشتراز القاعده به کار می برد و بر سر همین مسئله با رهبری القاعده (الظواهیری) مشکل داشت. داعش از خرابه های آن سازمان سربرآورد. داعش حالا اسم خودرا به “دولت اسلامی” تبدیل کرده است. رهبر این سازمان، ابوبکرالبغدادی، مدعی رهبری جهان اسلام شده است. درصورتی که این ادعاها کنارگذاشته نشوند – و هیچ دلیلی برای کنار گذاشتن آن مشاهده نمی شود- تمام قدرتهای منطقه بسوی همکاری علیه این دشمن مشترک سوق خواهند یافت. خطر قدرت نظامی داعش برای همه همسایگان وجود خواهد داشت ولی خطر بزرگتر، نفوذ سیاسی و اجتماعی این گروه در میان جوانان سرخورده سنی است.
اردن شدیدا نگران همین نفوذ است. گفته می شود اردن و اسرائیل بر سر کمکهای اسرائیل – در صورت درگیری با داعش – به تفاهم رسیده اند.
بزرگترین خطر، متوجه عربستان سعودی است. عربستان سعودی و قطر از وجود القاعده و داعش برای مقابله با ایران و شیعیان استفاده می کردند ولی حالا که داعش قدرت جدی ای د ر کنار مرزهای خودشان شده است با خطرات جدی جدیدی روبرو هستند.
اسرائیل در هر صورت با بحران در کشورهای منطقه و با تجزیه آنها به کشور های کوچکتر موافق است ولی اسرائیل هم حکومت افراطیون سنی را در کنار مرزهایش بر نمی تابد.
شعله های آتش جنگ از گوشه و کنار لهیب می کشند و نیروی نظامی نمی تواند راه حل باشد. راه حل از درون یک سلسله توافقها و مصالحه های احتمالا دردناک بیرون می آید. آیا رهبران عراق و سوریه، امریکا و اسرائیل، عربستان و قطر و بالاخره ایران، درایت کافی برای اینگونه جراحی ها و مصالحه ها دارند؟ اگر دارند از دید من پنهان مانده اند.