پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۴ - ۱۸:۵۶

پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۴ - ۱۸:۵۶

توهم آزادی از دهانۀ موشک: افشاگری علیه مدافعان حملۀ نظامی به ایران
آزادی از میان اجساد مردم، آوار خانه‌ها و بمباران کشور زاده نمی‌شود. دموکراسی را نه با موشک، بلکه با اراده و فداکاری خودمان می‌سازیم؛ نه با همدستی با دشمن، بلکه...
۱۲ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: بهروز ورزنده
نویسنده: بهروز ورزنده
محکومیت حمله به زندان اوین و ضرورت آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی
نهضت آزادی ایران در راستای راهبرد تقویت همبستگی ملی که آثار برجسته آن را در جریان جنگ تحمیلی اخیر شاهد بودیم، بازگشت حاکمیت به مردم و تحقق مطالبات ملی از...
۱۲ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: نهضت آزادی ایران
نویسنده: نهضت آزادی ایران
نیاز به بلوغ بیشتر سیاسی، و جسارت مدنی
اکنون بیش از هر زمان، نیاز حیاتی جامعۀ ایران بازیابی و تقویت «استقلال اندیشه» و «سازمان‌دهی مستقل سیاسی» است. ما باید بتوانیم در دل بحران، بدون اتکا به حاکمیت یا...
۱۲ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: سعید مقیسەای
نویسنده: سعید مقیسەای
اوین؛ زندانی که از آسمان بمباران شد و از زمین خیانت دید
حمله به زندان اوین، چه از منظر حقوق بین‌الملل، چه از دیدگاه وجدان انسانی، یک جنایت محض بوده و از مصادیق روشن جنایت علیه بشریت است. همزمان، آن‌چه جنبه‌ای دیگر...
۱۲ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: حمید آصفی
نویسنده: حمید آصفی
آتش‌بس تا استقرار صلح پایدار!
کارگران و زحمتکشان نیک می‌دانند که راه رفع ستم‌های نزدیک به نیم قرن جمهوری اسلامی نه با جنگ و تجاوز علیه میهن هموار شدنی است و نه با تکیه به...
۱۱ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: راهکار سوسیالیستی
نویسنده: راهکار سوسیالیستی
چند کشور آماده‌اند که از همین فردا تولید سلاح هسته‌ای را آغاز کنند؟
امروزه علاوه بر «پنج کشور هسته‌ای»، چهار کشور دیگر نیز دارای سلاح هسته‌ای هستند. در عمل، ما یک «نه کشور هسته‌ای» داریم که به آن «کلوپ هسته‌ای» می‌گویند. اما تل‌آویو،...
۹ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: والنتين کاتاسانف
نویسنده: والنتين کاتاسانف
ایران باید بماند و ما باید با ایران بمانیم
برای مخالفت بی‌بروبرگرد با تهاجم اسراییل به ایران حتی نیازی نیست به وطن‌دوستی یا عشق به میهن متوسل شویم که حالا لازم باشد بر سر معنای هر از این مفاهیم...
۹ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: حسام سلامت
نویسنده: حسام سلامت

دختری نشسته بر سکوی خانه، پیچیده در شولائی از عطر و نسیم سبلان (*)

از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند.
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق." مولانا
او این اشتیاق را همه جا با خود دارد. هیچکس نتوانست نقش‌آقرینی او را در اُپرای لیلی و مجنون تکرار کند. اجرائی آنچنان که تمامی تماشاگران بر سرنوشت لیلی اشگ می ریزند. "من خود لیلی‌ام این نقش نیست، طالع من است در صحنه، هجران، فراق! من نقش اجرا نمی کنم، می خوانم در فراق زادگاهم اردبیل!".

روزی آرام, نسیمی دل‌پذیر که از دامنه‌های سبلان بر می خیزد، می چرخد از میان گلهای سفید «کومش دره» – دره نقره‌ای – و با عطر میلیون‌ها گل و هزاران کندوی عسل در هم می آمیزد. از وز وز زنبور‌ها، از جوشش چشمه‌ها و هزاران بلبل شیدا نغمه‌ای می سازد. در مسیر خود به سیاه‌چادر‌های دامنه کوه سر می کشد. به لالایی مادران گوش می خواباند. به نوای نی‌ای که از دور دست می آید، به صدای بازی کودکان، به صدای دف‌فرش بافان که می خوانند برای هر رنگ، هر رج و هر نقش و می آفرینند فرش نگارستان را. می چرخد، می چرخد و آرام بر درگاه خانه‌ای فرود می آید. به دور دخترک میپیچد که بر سکوی خانه نشسته و با عروسک‌هایش بازی می کند. 
دختر در رویائی شیرین فرو می رود؛ نوائی دلکش همراه عطر نسیمی که تا آخرین روز حیاتش از مشام او بیرون نرفت. نامش «ربابه» بود. با حسی عجیب و صدائی بی‌همتا. همراه قلبی دردمند و جوشان چون چشمه‌های جوشان سبلان. 
در اولین روز بهارسال یک هزار و نهصد و سی یک میلادی در خانواده‌ای فرهنگی، خانواده اشراقی‌ها بدنیا آمد. پدرش میرزا خلیل موسیقی را می شناخت و با آن الفتی داشت. تولد کودک در نخستین روز بهار همراه با نفس باد صبا، شکوفه و جشن نوروزی:” می خواهم نام دخترم را ربابه بگذارم! این نام سالهاست که با من است. نام رباب و افسانه آن. افسانه شاهینی که شکاری کرد و بعد از دریدن شکار روده‌های‌ آنرا بر سر درختی افکند. روده ها بر سر درخت حشکیدند، کشیده شدند، زه گشتند. هر بار که بادی می وزید صدای حزین از آن زه‌های پیچیده بر درخت بر می خواست و شرح هجران می گفت. تا روزی مردی فرزانه بر آن عبور کرد. آن صدای عجیب را شنید، از درخت بازشان کرد بر چوبشان کشید و دستگاهی ساخت که نام آنرا رباب گذاشت. صدای رباب از جان می خیزد. نام دخترکم را ربابه میگذارم!” و نام دخترک ربابه شد. 
بر سکوی در می نشست، بی‌آنکه بداند زمزمه می کرد. زمزمه‌هائی که زود به خواندنی زیبا بدل شدند. آن روزها آذربایجان به ویژه تبریز و اردبیل برای خود برو بیائی داشتند؛ موسیقی با جان مردم عجین بود. عاشق‌ها در غم و شادی مردم حضور داشتند؛ ماهنی و بیاتی در شهر و روستا خوانده می شد. گروه‌های موسیقی در تبریز و شهرهای دیگر راه افتاده بودند. با به‌ قدرت‌ رسیدن حزب دموکرات موسیقی رواج بیشتری یافته بود. آنسامبل‌های مختلف در هر شهر و حتی شهرستان شکل گرفته بودند. ربابه دوازده ساله نخستین کنسرت خود را در اردبیل اجرا کرد. صدائی دیگرگونه که زود شناخته شد. اما زمان کوتاه بود و شکست فرقه دمکرات نزدیک. پدر انقلابی نیز چون هزاران نفر دیگر همراه خانواده راه مهاجرت در پیش گرفت. خانواده را در شهر «سالایان» و سپس در «علی بایرام‌لی» جای دادند. سالهای سخت بعد از جنگ. اما هنر جایگاه خود را داشت و حضور نام‌آوران بزرگ موسیقی آذربایجان شکوه و صلابتی دیگرگونه به هنر میداد. «اوزیر جاجی‌بیکف»، «خان شوشنسکی»، «فکرت امیراف»، «قارا قارایف» «نیازی» و ده‌ها هنرمند نوازنده و خواننده. این دوره از تاریخ آذربایجان اوج هنر موسیقی و نقاشی است. دوره‌ای که زیباترین اُپراها و سمفونی‌ها در آن شکل می گیرند و تابلوهای نقاشی جان می یابند و استعدادها شناسائی می شوند.
ربابه نوجوان خیلی زود شناخته می شود و به آکادمی موسیقی راه می یابد. حزنی، عشقی و شوری در صدای اوست که یگانه‌اش می کند. به هنرمند خلق تبدیل می شود. اما همیشه دردی سنگین، درد هجران با اوست. 
” از نیستان تا مرا ببریده‌اند،
از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند. 
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق.” مولانا
او این اشتیاق را همه جا با خود دارد. هیچکس نتوانست نقش‌آقرینی او را در اُپرای لیلی و مجنون تکرار کند. اجرائی آنچنان که تمامی تماشاگران بر سرنوشت لیلی اشگ می ریزند. “من خود لیلی‌ام این نقش نیست، طالع من است در صحنه، هجران، فراق! من نقش اجرا نمی کنم، می خوانم در فراق زادگاهم اردبیل!”.
روزی در کنسرتی که در آستارا داشت از مرزبانان خواست که به او اجازه دهند تا پشت دروازه‌های مرز ایران و شوروی آن روز برود و به سوی اردبیل بخواند. چنان سوزناک خواند که بنا به روایت میراحمد عسکرلی خود و تمامی مرزبانان گریستند.
“به اطاقت آمده‌ام که بیدارت کنم سیاه چشم من، بیدارت کنم … 
گل‌های سرخ در باد می لرزند
صبرم به انتها رسیده است
پاک کن اشک از رخسار خود
سیاه چشم من اشک مریز … 
کاش درختی می شدم
می ایستادم در راه
در راهی که تو از آن عبور می کنی
سایه می انداختم بر تو ای سیاه چشم من
در بند فاصله انداخته است
خاطرم زخمی است
عاشقم, عاشق یاری سیاه چشم!
ای آهوی تبریزی. » (۱)
سالها با چنین دردی خواند، عشق ورزید. مهربان با همه! این ویژگی او بود.
او را به مهربانی، شور، و حسرت وطن می شناختند. بخشی از زیباترین تاریخ موسیقی آذر بایجان با او تنیده است 
“از جدائی ماه ها و سالها گذشت
بی تو عشق من به سیلی خروشان بدل شد
باغچه آراستم
غنچه‌ها شکفتند، گل دادند 
پس چرا در میان این همه زیبائی
قادر به فراموشی تو نیستم … 
جدائی، امان از جدائی، 
سنگین‌تر از هر درد، سنگین‌تر از هر درد!” (۲)
پنجاه سال بیشتر نداشت که بیماری از پایش انداخت. در بستری از آرزو با کتاب حیدر بابا بر بالینش. سالهائی پیشتر از آن تلفنی با شهریار صحبت کرده اذن خواندن حیدر بابا را خواسته بود. حیدر بابا تصویری از زندگی گذشته او! چه فرق می کند خاطرات آدمی را این سوی یا آن سوی مرزها نمی توانند مهار کنند. حیدر بابا را در سوگ وطن خواند. 
کاش توان بازگشتنم به کودکی بود
مانند گلی بازشدن و سپس فرو ریختن
حیدر بابا آنگاه که رعدها می غرند
آب‌ها و سیلاب‌های خروشان جاری می شوند
آنگاه که دخترکان صف بسته در آن می نگرند
نام مرا نیز به خاطر آورید!
مرا که سلام می کنم بر عزت و شوکت ایل تان
حیدر بابا خورشید پشتت را گرم کند
خنده بر چهره‌ات بنشیند و اشگ در چشم چشمه‌هایت بجوشد
کودکانت دسته گلی ببندند، بگذارند در مسیر باد
تا بوزد بر من شاید که بخت خفته‌ام برخیزد” (۳)
از دخترش خواست که اگر روزی روزگاری مرزها گشوده شدند، به ایران برود به آن خانه پدری به محله عالی قاپو و از خاک آن خانه مشتی بردارد و بر مزارش بریزد. “دلم می خواهد در آن خانه! در آن اطاق! زیر همان پنجره که آفتاب ظهر اردبیل از پنجره‌های مشبک‌اش به درون می تابید، بخوابم، سر بر زانوی مادرم بگزارم، خستگی در کنم، تکیه دهم مثل کودکی که نگاه می کند بر چشم‌های مادر. چرا که فراموش نکرده‌ام هیچ چیز را. می خواهم با همین تن رنجور سینه‌خیز تا اردبیل بروم، بر آن سکوی جلوی خانه بنشینم، عروسک‌هایم را بچنینم، برایشان بخوانم و همراه آنها چشم بربندم!”
(۴) “ما که جان می گفتیم و جان می شنیدیم، این جدائی چرا افتاد؟”
به سال هزار و نهصد هشتاد و سه چشم از جهان فرو بست، نه بر سکوی خانه‌ای در اردبیل. درخانه‌ای در باکو! بدرقه شد بر دوش هزاران نفر که دوستش می داشتند؛ لیلی عاشقی که عاشق‌تر از مجنون بود. پیچیده در شولائی از عطر و نسیم سبلان. نام او « ربابه مرادوا » بود. برگرفته از نام زهی که با هر وزش باد به نوا در می آید وشرح هجران می گویدو آرزوی وصل می طلبد!
ابوالفضل محققی

(۱) گلمشم اوتاغان اویادام سئنه / قار گله اویادام سئنه ./ قزل گول اسدی./ صیرم کسدی ./ سل گوز یاشن ./ آغلاما بسده…..آغاج اولایدم یولدا دورایدم ./ سن گلن یولدا قارا گله کولگه سالایدم ./در بند آرالی کونلوم یارالی./بیر یار سومشم قارا گله تبرز ماراله./ 
(۲) آیر دوشدوق آی لار اوتده ایل لر اوتده /عشقم سن سسز بیر چاقلایان سیل اولدی ./ باغچه سالدم چیچک آشده گل اولده ./نیچون سنبس اونودا بیلمرم اونودا بیلمرم ؟/ آیرلق آمان آیرلق هر بیر دردن اولار یاما ن آیرلق./ 
(۳) من قایدب , بیر ده اوشاق اولایدم بیر گول آچب,اوندان سورا سولایدم./ حیذر با با ایلدرم لر شاخاندا سللر سولار شاقلیب آخا ندا / قیز لار اونا صف باغلایب باخاندا سلام اولسون شوکتزه ائیلزه ./ منم ده بیر آدیم گلسن دیلیزه ./ حیدر بابا گون دالیو داغلاسن اوزون گوالسو بولاخلارن آغلاسن ./اشاقلارن بیر دسته گول باغلاسن ./ یئل گلنده ور گترسن بو یانا بلکه منم یاتمش بختم اویانا . دوتای اولی بخشی از ماهنی خوانده شده توسط ربابه مرادوا بود وسومی از با با که باز او اجرا کرد.
(۴) جان دیب جان اشیدردوق بو آیرلق نه دن اولده ؟ (بخشی از یکی از آوازهای او)

(*) بعداز بازشدن مرزها، دختر « ربابه مرادووا » به ایران رفته و کنسرت داد. و با مشتی خاک خانه پدری بازگشته و خاک را در دستمالی درون گور مادر نهاد.

 

حیدربابا با صدای ربابه خانوم مرادووا

تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند, ۱۳۹۳ ۰:۱۰ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

۸ تیر، روز فداییان جان‌باختهٔ خلق؛ میهن‌دوستانِ انقلابیِ راهِ آزادی و رفعِ ستم از زحمت‌کشان!

در ۸ تیر امسال و در روزهایی که تجاوز جنایت‌کارانهٔ حکومت نژادپرست و نسل‌کش اسراییل و دولت امپریالیستی آمریکا به میهن عزیمان ایران باز ردّ پای خونینی از جان و هستی عزیز هم‌میهنانمان در جای‌جای ایران از خود به جا گذاشته است، یادی از رفقای عزیزی نیز ضروری‌ست که در جریان دقاع از میهن‌مان در برابر تجاوز نطامی عراق طی دو سال دفاع میهنی در راه میهنی که تا پای جان دوستش داشتند، جان باختند.

ادامه »
سرمقاله

اسراییل در پی تحقق رؤیای خونین «تغییر چهرۀ خاورمیانه»!

دست‌کم دو دهه است که تغییر جغرافیای سیاسی منطقۀ ما بخشی از اهداف امریکا و اسراییل‌اند . نتانیاهو بارها بی‌پرده و باافتخار از هدف‌اش برای «تغییر چهرۀ خاورمیانه» سخن گفته است. در اولین دیدارش با دونالد ترامپ در آغاز دور دوم ریاست جمهوری نیز مدعی شد که اسراییل و امریکا به طور مشترک در حال مبارزه با دشمنان مشترک و «تغییر چهرۀ خاورمیانه»‌اند.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

سیمور هرش: آنچه به من گفته شده است در ایران اتفاق خواهد افتاد.

یک مقام آگاه امروز به من گفت: «این فرصتی است برای از بین بردن این رژیم برای همیشه، و بنابراین بهتر است که ما به سراغ بمباران گسترده برویم.» … بمباران برنامه‌ریزی‌شده آخر هفته اهداف جدیدی نیز خواهد داشت: پایگاه‌های سپاه انقلاب اسلامی، که از زمان سرنگونی خشونت‌آمیز شاه ایران در اوایل سال ۱۹۷۹ با کسانی که علیه رهبری انقلاب مبارزه می‌کنند، مقابله کرده‌اند.

مطالعه »
یادداشت

در نقد بیانیه فعالین مدنی بشمول برندگان نوبل صلح درباره جنگ…

آخرین پاراگراف بیانیه که بخودی خود خطرناک‌ترین گزاره این بیانیه است آنجایی است که میگویند: ” ما از سازمان ملل و جامعه‌ی بین‌المللی می‌خواهیم که با برداشتن گام‌های فوری و قاطع، جمهوری اسلامی را به توقف غنی‌سازی، و هر دو‌طرف جنگ را به توقف حملات نظامی به زیرساخت‌های حیاتی یکدیگر، و توقف کشتار غیرنظامیان در هر دو سرزمین وادار نمایند.” مفهوم حقوقی این جملات اجرای مواد ۴۱ و ۴۲ ذیل فصل هفتم اساسنامه ملل متحد است.

مطالعه »
بیانیه ها

۸ تیر، روز فداییان جان‌باختهٔ خلق؛ میهن‌دوستانِ انقلابیِ راهِ آزادی و رفعِ ستم از زحمت‌کشان!

در ۸ تیر امسال و در روزهایی که تجاوز جنایت‌کارانهٔ حکومت نژادپرست و نسل‌کش اسراییل و دولت امپریالیستی آمریکا به میهن عزیمان ایران باز ردّ پای خونینی از جان و هستی عزیز هم‌میهنانمان در جای‌جای ایران از خود به جا گذاشته است، یادی از رفقای عزیزی نیز ضروری‌ست که در جریان دقاع از میهن‌مان در برابر تجاوز نطامی عراق طی دو سال دفاع میهنی در راه میهنی که تا پای جان دوستش داشتند، جان باختند.

مطالعه »
پيام ها

پیام به کنگرهٔ بیست‌وششم حزب کمونیست آلمان

ما بر این باوریم که چپ اگر نتواند در برابر ماشین جنگی سرمایه‌داری بایستد، اگر چپ صدای رنج مردمان بی‌پناه نباشد، اگر چپ در خیابان‌ها، کارخانه‌ها، اردوگاه‌ها و مناطق جنگ‌زده حضور نداشته باشد، از رسالت تاریخی خود فاصله گرفته است. ما برای بنای جهانی دیگر مبارزه می‌کنیم – جهانی فارغ از استثمار، از سلطه، از مرزهای ساختگی، از جنگ و نژادپرستی.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

توهم آزادی از دهانۀ موشک: افشاگری علیه مدافعان حملۀ نظامی به ایران

محکومیت حمله به زندان اوین و ضرورت آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی

نیاز به بلوغ بیشتر سیاسی، و جسارت مدنی

اوین؛ زندانی که از آسمان بمباران شد و از زمین خیانت دید

آتش‌بس تا استقرار صلح پایدار!

چند کشور آماده‌اند که از همین فردا تولید سلاح هسته‌ای را آغاز کنند؟