پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳ - ۰۸:۲۵

پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳ - ۰۸:۲۵

یاد محمد قاضی
محمد قاضی؛ مترجم و نویسنده و از امضاکنندگان بیانیه‌ی «ما نویسنده‌ایم» مشهور به «متن ۱۳۴ نویسنده» در ۲۴ دی‌ماه ۱۳۷۶ در هشتادوچهارسالگی درگذشت...
۲۷ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: کانون نویسندگان ایران
نویسنده: کانون نویسندگان ایران
حکم اعدام پخشان عزیزی را لغو کنید!
سازمان فداییان خلق ایران ( اکثریت) بر مخالفت قاطع و اصولی خود با مجازات اعدام تأکید می‌کند. در شرایطی که نظام حاکم کشور را در تمام زمینه‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی...
۲۷ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: هیئت سیاسی ـ اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت سیاسی ـ اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
در اعتراض به صدور و اجرای احکام اعدام
تأیید حکم اعدام چهار زندانی سیاسی در روزهای اخیر، از جمله مجاهد کورکور، پخشان عزیزی، مهدی حسنی و بهروز احسانی نشان‌دهنده اوج‌گیری تقابل حاکمیت با مردم است. افزون بر این،...
۲۷ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران
نویسنده: شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران
 اسرائیل و حماس به توافق آتش بس رسیدند
توافق نامه آتش بس در شکل کلی اش شبیه چهار چوب سه مرحله ای است که در اواخر ماه مه توسط بایدن اعلام شده بود. بر اساس آن پیش نهاد...
۲۷ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: سردبير ماه
نویسنده: سردبير ماه
"همگامی" خواهان لغو حکم اعدام خانم پخشان عزیزی و آزادی فوری ایشان است
همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ایران انزجار شدید خود را از حکم اعدام خانم عزیزی اعلام میدارد و خواهان آزادی هرچه زودتر ایشان و سایر زندانیان سیاسی ایران و...
۲۶ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ايران
نویسنده: همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ايران
حجاب اجباری، محدودیتی بزرگ برای ورزش دختران
ما از جامعه ی ورزشی ایران، خصوصا مردان ورزشکار، انتظار داریم که برای رفع کلیه ی محدودیت ها از جمله حجاب اجباری، کنار زنان ورزشکار بایستند. ما همچنین از نهادهای...
۲۶ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: نسرین ستوده و صدیقه وسمقی
نویسنده: نسرین ستوده و صدیقه وسمقی
حدود و ثغور علم قاضی در استقلال قضایی
حق دادخواهی و داشتن یک نظام قضایی منصف و برخورداری از دادرسی عادلانه از جمله حقوق اساسی ملت‌ها است، و این اهداف، جز در زیر چتر حمایت یک نهاد قضایی...
۲۵ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: سیروان منصوری
نویسنده: سیروان منصوری

دختری نشسته بر سکوی خانه، پیچیده در شولائی از عطر و نسیم سبلان (*)

از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند.
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق." مولانا
او این اشتیاق را همه جا با خود دارد. هیچکس نتوانست نقش‌آقرینی او را در اُپرای لیلی و مجنون تکرار کند. اجرائی آنچنان که تمامی تماشاگران بر سرنوشت لیلی اشگ می ریزند. "من خود لیلی‌ام این نقش نیست، طالع من است در صحنه، هجران، فراق! من نقش اجرا نمی کنم، می خوانم در فراق زادگاهم اردبیل!".

روزی آرام, نسیمی دل‌پذیر که از دامنه‌های سبلان بر می خیزد، می چرخد از میان گلهای سفید «کومش دره» – دره نقره‌ای – و با عطر میلیون‌ها گل و هزاران کندوی عسل در هم می آمیزد. از وز وز زنبور‌ها، از جوشش چشمه‌ها و هزاران بلبل شیدا نغمه‌ای می سازد. در مسیر خود به سیاه‌چادر‌های دامنه کوه سر می کشد. به لالایی مادران گوش می خواباند. به نوای نی‌ای که از دور دست می آید، به صدای بازی کودکان، به صدای دف‌فرش بافان که می خوانند برای هر رنگ، هر رج و هر نقش و می آفرینند فرش نگارستان را. می چرخد، می چرخد و آرام بر درگاه خانه‌ای فرود می آید. به دور دخترک میپیچد که بر سکوی خانه نشسته و با عروسک‌هایش بازی می کند. 
دختر در رویائی شیرین فرو می رود؛ نوائی دلکش همراه عطر نسیمی که تا آخرین روز حیاتش از مشام او بیرون نرفت. نامش «ربابه» بود. با حسی عجیب و صدائی بی‌همتا. همراه قلبی دردمند و جوشان چون چشمه‌های جوشان سبلان. 
در اولین روز بهارسال یک هزار و نهصد و سی یک میلادی در خانواده‌ای فرهنگی، خانواده اشراقی‌ها بدنیا آمد. پدرش میرزا خلیل موسیقی را می شناخت و با آن الفتی داشت. تولد کودک در نخستین روز بهار همراه با نفس باد صبا، شکوفه و جشن نوروزی:” می خواهم نام دخترم را ربابه بگذارم! این نام سالهاست که با من است. نام رباب و افسانه آن. افسانه شاهینی که شکاری کرد و بعد از دریدن شکار روده‌های‌ آنرا بر سر درختی افکند. روده ها بر سر درخت حشکیدند، کشیده شدند، زه گشتند. هر بار که بادی می وزید صدای حزین از آن زه‌های پیچیده بر درخت بر می خواست و شرح هجران می گفت. تا روزی مردی فرزانه بر آن عبور کرد. آن صدای عجیب را شنید، از درخت بازشان کرد بر چوبشان کشید و دستگاهی ساخت که نام آنرا رباب گذاشت. صدای رباب از جان می خیزد. نام دخترکم را ربابه میگذارم!” و نام دخترک ربابه شد. 
بر سکوی در می نشست، بی‌آنکه بداند زمزمه می کرد. زمزمه‌هائی که زود به خواندنی زیبا بدل شدند. آن روزها آذربایجان به ویژه تبریز و اردبیل برای خود برو بیائی داشتند؛ موسیقی با جان مردم عجین بود. عاشق‌ها در غم و شادی مردم حضور داشتند؛ ماهنی و بیاتی در شهر و روستا خوانده می شد. گروه‌های موسیقی در تبریز و شهرهای دیگر راه افتاده بودند. با به‌ قدرت‌ رسیدن حزب دموکرات موسیقی رواج بیشتری یافته بود. آنسامبل‌های مختلف در هر شهر و حتی شهرستان شکل گرفته بودند. ربابه دوازده ساله نخستین کنسرت خود را در اردبیل اجرا کرد. صدائی دیگرگونه که زود شناخته شد. اما زمان کوتاه بود و شکست فرقه دمکرات نزدیک. پدر انقلابی نیز چون هزاران نفر دیگر همراه خانواده راه مهاجرت در پیش گرفت. خانواده را در شهر «سالایان» و سپس در «علی بایرام‌لی» جای دادند. سالهای سخت بعد از جنگ. اما هنر جایگاه خود را داشت و حضور نام‌آوران بزرگ موسیقی آذربایجان شکوه و صلابتی دیگرگونه به هنر میداد. «اوزیر جاجی‌بیکف»، «خان شوشنسکی»، «فکرت امیراف»، «قارا قارایف» «نیازی» و ده‌ها هنرمند نوازنده و خواننده. این دوره از تاریخ آذربایجان اوج هنر موسیقی و نقاشی است. دوره‌ای که زیباترین اُپراها و سمفونی‌ها در آن شکل می گیرند و تابلوهای نقاشی جان می یابند و استعدادها شناسائی می شوند.
ربابه نوجوان خیلی زود شناخته می شود و به آکادمی موسیقی راه می یابد. حزنی، عشقی و شوری در صدای اوست که یگانه‌اش می کند. به هنرمند خلق تبدیل می شود. اما همیشه دردی سنگین، درد هجران با اوست. 
” از نیستان تا مرا ببریده‌اند،
از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند. 
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق.” مولانا
او این اشتیاق را همه جا با خود دارد. هیچکس نتوانست نقش‌آقرینی او را در اُپرای لیلی و مجنون تکرار کند. اجرائی آنچنان که تمامی تماشاگران بر سرنوشت لیلی اشگ می ریزند. “من خود لیلی‌ام این نقش نیست، طالع من است در صحنه، هجران، فراق! من نقش اجرا نمی کنم، می خوانم در فراق زادگاهم اردبیل!”.
روزی در کنسرتی که در آستارا داشت از مرزبانان خواست که به او اجازه دهند تا پشت دروازه‌های مرز ایران و شوروی آن روز برود و به سوی اردبیل بخواند. چنان سوزناک خواند که بنا به روایت میراحمد عسکرلی خود و تمامی مرزبانان گریستند.
“به اطاقت آمده‌ام که بیدارت کنم سیاه چشم من، بیدارت کنم … 
گل‌های سرخ در باد می لرزند
صبرم به انتها رسیده است
پاک کن اشک از رخسار خود
سیاه چشم من اشک مریز … 
کاش درختی می شدم
می ایستادم در راه
در راهی که تو از آن عبور می کنی
سایه می انداختم بر تو ای سیاه چشم من
در بند فاصله انداخته است
خاطرم زخمی است
عاشقم, عاشق یاری سیاه چشم!
ای آهوی تبریزی. » (۱)
سالها با چنین دردی خواند، عشق ورزید. مهربان با همه! این ویژگی او بود.
او را به مهربانی، شور، و حسرت وطن می شناختند. بخشی از زیباترین تاریخ موسیقی آذر بایجان با او تنیده است 
“از جدائی ماه ها و سالها گذشت
بی تو عشق من به سیلی خروشان بدل شد
باغچه آراستم
غنچه‌ها شکفتند، گل دادند 
پس چرا در میان این همه زیبائی
قادر به فراموشی تو نیستم … 
جدائی، امان از جدائی، 
سنگین‌تر از هر درد، سنگین‌تر از هر درد!” (۲)
پنجاه سال بیشتر نداشت که بیماری از پایش انداخت. در بستری از آرزو با کتاب حیدر بابا بر بالینش. سالهائی پیشتر از آن تلفنی با شهریار صحبت کرده اذن خواندن حیدر بابا را خواسته بود. حیدر بابا تصویری از زندگی گذشته او! چه فرق می کند خاطرات آدمی را این سوی یا آن سوی مرزها نمی توانند مهار کنند. حیدر بابا را در سوگ وطن خواند. 
کاش توان بازگشتنم به کودکی بود
مانند گلی بازشدن و سپس فرو ریختن
حیدر بابا آنگاه که رعدها می غرند
آب‌ها و سیلاب‌های خروشان جاری می شوند
آنگاه که دخترکان صف بسته در آن می نگرند
نام مرا نیز به خاطر آورید!
مرا که سلام می کنم بر عزت و شوکت ایل تان
حیدر بابا خورشید پشتت را گرم کند
خنده بر چهره‌ات بنشیند و اشگ در چشم چشمه‌هایت بجوشد
کودکانت دسته گلی ببندند، بگذارند در مسیر باد
تا بوزد بر من شاید که بخت خفته‌ام برخیزد” (۳)
از دخترش خواست که اگر روزی روزگاری مرزها گشوده شدند، به ایران برود به آن خانه پدری به محله عالی قاپو و از خاک آن خانه مشتی بردارد و بر مزارش بریزد. “دلم می خواهد در آن خانه! در آن اطاق! زیر همان پنجره که آفتاب ظهر اردبیل از پنجره‌های مشبک‌اش به درون می تابید، بخوابم، سر بر زانوی مادرم بگزارم، خستگی در کنم، تکیه دهم مثل کودکی که نگاه می کند بر چشم‌های مادر. چرا که فراموش نکرده‌ام هیچ چیز را. می خواهم با همین تن رنجور سینه‌خیز تا اردبیل بروم، بر آن سکوی جلوی خانه بنشینم، عروسک‌هایم را بچنینم، برایشان بخوانم و همراه آنها چشم بربندم!”
(۴) “ما که جان می گفتیم و جان می شنیدیم، این جدائی چرا افتاد؟”
به سال هزار و نهصد هشتاد و سه چشم از جهان فرو بست، نه بر سکوی خانه‌ای در اردبیل. درخانه‌ای در باکو! بدرقه شد بر دوش هزاران نفر که دوستش می داشتند؛ لیلی عاشقی که عاشق‌تر از مجنون بود. پیچیده در شولائی از عطر و نسیم سبلان. نام او « ربابه مرادوا » بود. برگرفته از نام زهی که با هر وزش باد به نوا در می آید وشرح هجران می گویدو آرزوی وصل می طلبد!
ابوالفضل محققی

(۱) گلمشم اوتاغان اویادام سئنه / قار گله اویادام سئنه ./ قزل گول اسدی./ صیرم کسدی ./ سل گوز یاشن ./ آغلاما بسده…..آغاج اولایدم یولدا دورایدم ./ سن گلن یولدا قارا گله کولگه سالایدم ./در بند آرالی کونلوم یارالی./بیر یار سومشم قارا گله تبرز ماراله./ 
(۲) آیر دوشدوق آی لار اوتده ایل لر اوتده /عشقم سن سسز بیر چاقلایان سیل اولدی ./ باغچه سالدم چیچک آشده گل اولده ./نیچون سنبس اونودا بیلمرم اونودا بیلمرم ؟/ آیرلق آمان آیرلق هر بیر دردن اولار یاما ن آیرلق./ 
(۳) من قایدب , بیر ده اوشاق اولایدم بیر گول آچب,اوندان سورا سولایدم./ حیذر با با ایلدرم لر شاخاندا سللر سولار شاقلیب آخا ندا / قیز لار اونا صف باغلایب باخاندا سلام اولسون شوکتزه ائیلزه ./ منم ده بیر آدیم گلسن دیلیزه ./ حیدر بابا گون دالیو داغلاسن اوزون گوالسو بولاخلارن آغلاسن ./اشاقلارن بیر دسته گول باغلاسن ./ یئل گلنده ور گترسن بو یانا بلکه منم یاتمش بختم اویانا . دوتای اولی بخشی از ماهنی خوانده شده توسط ربابه مرادوا بود وسومی از با با که باز او اجرا کرد.
(۴) جان دیب جان اشیدردوق بو آیرلق نه دن اولده ؟ (بخشی از یکی از آوازهای او)

(*) بعداز بازشدن مرزها، دختر « ربابه مرادووا » به ایران رفته و کنسرت داد. و با مشتی خاک خانه پدری بازگشته و خاک را در دستمالی درون گور مادر نهاد.

 

حیدربابا با صدای ربابه خانوم مرادووا

تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند, ۱۳۹۳ ۰:۱۰ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

حکم اعدام پخشان عزیزی را لغو کنید!

سازمان فداییان خلق ایران ( اکثریت) بر مخالفت قاطع و اصولی خود با مجازات اعدام تأکید می‌کند. در شرایطی که نظام حاکم کشور را در تمام زمینه‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در تنگنایی تاریخی قرار داده است، اقداماتی از این دست بر تنش‌های موجود در جامعه می‌افزاید. ما خواستار لغو فوری حکم اعدام خانم پخشان عزیزی هستیم و بار دیگر از همۀ نیروهای سیاسی، نهادهای مدنی و شخصیت‌های اجتماعی می‌خواهیم از همۀ توان‌ خود برای مقابله با اجرای این حکم ناعادلانه استفاده نمایند.

ادامه »
سرمقاله

عفریت شوم جنگ را متوقف کنیم! دست در دست هم ندای صلح سردهیم!

مردم ایران تنها به دنبال صلح و تعامل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با تمام کشورهای جهان‌اند. انتظار مردم ما در وهلۀ اول از جمهوری اسلامی است که پای ایران را به جنگی نابرابر و شوم نکشاند مردم ما و مردم جنگ‌زده و بحران زدۀ منطقه، به ویژه غزه و لبنان، از سازمان ملل متحد نیز انتظار دارند که همۀ توان و امکاناتش را برای متوقف کردن اسراییل در تداوم و تعمق جنگ و در اولین مرحله برقراری فوری آتش‌بس به کار گیرد.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزیر؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد

دادگاه (لاهه) دلایل کافی برای این باور دارد که نتانیاهو و گالانت «عمداً و آگاهانه مردم غیرنظامی در نوار غزه را از اقلام ضروری برای بقای خود از جمله غذا، آب، دارو و تجهیزات پزشکی و همچنین سوخت و برق محروم کرده‌اند».

مطالعه »
یادداشت

نه به اعدام، نه به پایانی بی‌صدا و بی‌بازگشت!

همه ما که در بیرون این دیوارها زندگی می‌کنیم برای متوقف کردن این چرخه خشونت و نابرابری مسئولیت داریم و باید علیه آن اعتراض کنیم. سنگسار، اعدام یا هر مجازات غیرانسانی دیگر صرف نظر از نوع اتهام یا انگیزه و اعتقاد محکومان، چیزی جز نابودی و ظلم نیست و باید برای همیشه از دستگاه قضایی حذف شود.  نه به اعدام، نباید فقط شعاری باشد، بلکه باید به منشوری تبدیل شود که کرامت انسانی و حقوق برابر را برای همه، فارغ از جنسیت و جایگاه اجتماعی، به رسمیت بشناسد.

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام پخشان عزیزی را لغو کنید!

سازمان فداییان خلق ایران ( اکثریت) بر مخالفت قاطع و اصولی خود با مجازات اعدام تأکید می‌کند. در شرایطی که نظام حاکم کشور را در تمام زمینه‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در تنگنایی تاریخی قرار داده است، اقداماتی از این دست بر تنش‌های موجود در جامعه می‌افزاید. ما خواستار لغو فوری حکم اعدام خانم پخشان عزیزی هستیم و بار دیگر از همۀ نیروهای سیاسی، نهادهای مدنی و شخصیت‌های اجتماعی می‌خواهیم از همۀ توان‌ خود برای مقابله با اجرای این حکم ناعادلانه استفاده نمایند.

مطالعه »
پيام ها

پیام گروه کار روابط عمومی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) به مناسبت برگزاری دهمین کنگرهٔ سراسری حزب اتحاد ملت ایران اسلامی!

سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) تلاش‌های مؤثرحزب اتحاد ملت ایران اسلامی در جبههٔ اصلاحات برای ایجاد تغییر در اوضاع اسفناک کشور را ارزشمند می‌داند. حضور پررنگ زنان در شورای مرکزی حزب شما، گامی شایسته در راستای تقویت نقش زنان در عرصهٔ سیاسی کشور است.

مطالعه »
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

یاد محمد قاضی

حکم اعدام پخشان عزیزی را لغو کنید!

در اعتراض به صدور و اجرای احکام اعدام

 اسرائیل و حماس به توافق آتش بس رسیدند

“همگامی” خواهان لغو حکم اعدام خانم پخشان عزیزی و آزادی فوری ایشان است

حجاب اجباری، محدودیتی بزرگ برای ورزش دختران