اسلاو ژیژک، فیلسوف جنجال برانگیز یوگسلاوی سابق متولد ۱۹۴۹ میلادی است و اکنون در کشورهای انگلیس و فرانسه زندگی می کند و به تدریس مشغول است. او را یکی از مهمترین متفکران آوانگارد زمان حال می دانند، گرچه او خود را یک چپ بدبین ولی امیدوار بشمار می آورد. نقش انتقادی و روشنفکری اجتماعی او در زمان حال مانند اهمیت دریدا در دهه ۸۰ قرن ۲۰ است. او همچون آنارشیستها می گوید “خواهان غیرممکن ها شوید!” فلسفه سازشکار لیبرال دانشگاهی غرب او را دلقک و دیوانه معرفی می کند. ژیژک گرچه علاقه ای به دانشجویان ندارد ولی عاشق دانشگاه هاست.
او در مورد صعود و رشد سرمایه داری گلوبال چین به نقل قولی از آنتونیو گرامشی می گوید “جهان پیشین در حال مرگ است و جهان جدید هنوز متولد نشده. اکنون زمان غول و دیوهاست”. ژیژک پیرامون بحران مالی سرمایه داری در زمان حال نقل قولی از استالین می آورد: “اگر یکنفر را بکشی، قاتل هستی و اگر ده ها نفر را بقتل برسانی، گانگستر می شوی. اگر سیاستمداری دیکتاتور باشی و میلیونها نفر را نابود کنی، قهرمان ملی بشمار می آیی!” منظور این که در بحران مالی فعلی غرب اگر صد دلار بدزدی، می گویند آفتابه دزد است، اگر میلیونها دلار سرمایه کشور را بر اثر سیاست غلط نابود کنی، دولت و بانکها به کمک ات می آیند.
حدود ۲۰-۱۵ سال پیش می گفتند که در عصر گلوبال پست مدرن کنونی هیچ انقلابی روی نخواهد داد. والتر بنیامین می گفت دلیل آمدن هر حکومت فاشیستی، وجود یک انقلاب شکست خورده اجتماعی پشت آن است. به سیاستمداران و سرمایه داران لیبرال غرب باید گفت شما در زمان جنگ سرد اروپا، کمونیستها را در کشورهای جهان سوم و خاورمیانه سرکوب کردید و اکنون باید آش اسلام تروریستی را میل بفرمایید. ژیژک می گوید اکنون بیش از هر زمان نیاز به یک تئوری فلسفه داریم.
مشکل کمونیستها از آغاز بر اثر خوشبینی و ساده لوحی تئوریک مارکس و لنین بود.
اینترنت و فضای مجازی هم امروزه میدان مبارزه طبقاتی شده اند. چه کسانی از یک انقلاب شکست خورده وحشت دارند؟ در عصر گلوبال فعلی، سرمایه داری خشمگین و انفلاب کردن یک ریسک بزرگ شده اند. انقلابی که حداقلی از نظم و قانون و حق و اخلاق را رعایت نکند پایانی وحشت انگیز خواهد داشت، چون دیکتاتوری جدید روی کار خواهد آمد. گاندی پیروز شد چون استعمار انگلیس پایبند به یک حداقل اخلاقی بود. یهودیان اروپا در جنگ جهانی دوم به نابودی نسل دچار شدند، چون هیتلر و فاشیسم آلمان فاقد حتی یک حداقل اخلاق سیاسی بودند. در دیکتاتوری گرچه مردم آزادی ندارند ولی یک حداقلی از نظم و امنیت ظاهری دارند.
در قرن ۲۰ فاجعه کمونیسم زیر پرچم استالینیسم بین انقلاب اکتبر روسیه و سقوط دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ اتفاق افتاد. چپ امروزی باید بداند که در سال ۱۹۹۰ تمام اشکال حاکمیت دولتی مانند کمونیسم دولتی و سوسیال دمکراسی و مدل دمکراسی مستقیم غربی همه با شکست روبرو شدند و باید اکنون دنبال راه جدیدی بود.
لاکان می گفت سیاستمداران و روشنفکران مبتذل هیچگاه جوابی برای امور اجتماعی ندارند چون همیشه فقط به طرح سئوال مشغول اند. در عصر پست مدرن در جنبش های اجتماعی متاسفانه امید و وحشت همیشه دو یار جدانشدنی از هم اند. اکنون هرج و مرجی ناگوار زیر سقف آسمان آبی حاکم است ولی شرایطی عالی نیز وجود دارد. در قرن فعلی ما میان امید و خطر ایم و باید با تیزهوشی انتخابی مناسب نمود. دین و مواد مخدر و سکس و پول در خدمت غیرسیاسی نمودن مردم قرار گرفته اند.
جنبش های اخیر خاورمیانه بدلیل نبود یک ایدئولوژی هومانیستی به شکست منتهی خواهند شد. در تظاهرات اجتماعی معمولا نیروی دولتی آغاز به کشتن معترضین می کند ولی اگر یکی از شاهزادگان یا آقازاده های آنان کشته شود سخن از تروریسم تظاهرکنندگان می کنند. خشونت باید همیشه دفاعی باشد، یعنی تظاهرکنندگان اجازه دارند در مقابل خشونت پلیس و دولت برای دفاع از خود نیز خشونت بکار ببرند.
آلین بودیو می گوید عشق وسیله ایست برای انقلاب. ما گرچه خواهان نابودی بورژوازی هستیم ولی قصد کشتن همه سرمایه داران را نداریم. روسو خلاف مارکس می گفت انسانهای بدطینت دنبال سعادت خود نیستند بلکه آرزوی آسیب زدن بدیگران را در سر دارند. گور ویدال می گفت پیروزی من مهم نیست، شکست و باختن رقیب برای من مهم است. هگل و شلینگ می گفتند که مشکل انسان مدرن این است که خود را بیشتر با دیگران مشغول می کند تا با وضعیت اسفبار خودش. انتقاد از طرف مقابل به معنی آن نیست که ما برتر از فرد انتقاد شده ایم.
ژیژک می گوید که جوامع فعلی نیاز به انقلاب مداوم دارند یعنی هر ۳۰ سالی باید تحولی در جامعه پیش آید. دکارت دچار اروپا مرکزبینی بود. سرمایه داری کنونی چین نتیجه ادامه انقلاب فرهنگی زمان مائو است. برای ژیژک عصر مدرن ابتدا با دکارت و بعد با کانت آغاز شد. حکومتهای چپ آمریکای لاتین از جمله حکومت چاوز غالباً پوپولیستی اند. ژیژک طرفدار سیاسی نمودن اخلاق است. تعادلی که کنفسیوس تبلیغ می کرد اولین فرم حماقت بود چون او فیلسوف نبود بلکه یک ایدئولوگ بود.
ضرب المثلی اسلاوی می گوید اگر کسی در باره چیزی زیاد حرف بزند نمی خواهد که آن اتفاق بیفتد و اگر کسی از چیزی بترسد، زیاد در باره آن حرف می زند. درس سیاست آن است که میان هدف و وسیله نمی توان اختلافی قائل بود. آزادی همیشه موجب وظایفی نیز می گردد. روی دیگر سکه نابودی چپ سکولار در خاورمیانه، ظهور بنیادگرایی اسلامی بود.
ژیژک خود را گرچه یک هگل گرای سنتی می داند، آنارشیسم را ولی نوعی سوسیالیزم لیبرال معرفی می کند. لورا کیپنیس می گفت عشق یک تصفیه حساب و یا آخرین فرم زورگویی است. این ایدئوژی زمان حال است که می گوید حتی عشق شورانگیز خطرناک است. فمینیستها حتی گاهی نزدیک شدن به کسی را نشانه خشونت می دانند. در طول تاریخ حیات گرچه طبیعت دایناسورها را از دست داد، ولی به تشکیل دریاچه های زیرزمینی نفت در درون خود پرداخت.