یادداشت بهزاد کریمی گرامی (مورخه پنجم بهمن ۱۴۰۰ ) که هم ردیه ای است بر بیماری عفونی آمریکا ستیزی حکومت ایران و بخشی از چپ ها وهم دفاعیه ای است تمام قد ازبیانیه حزب چپ در خصوص نگرانی این حزب از سفر رئیسی به روسیه بیشتر به نسخه طبیبی ناشی می ماند که می خواهد بیماری مزمن ودر عین حال عفونی را با قرص های مسکن علاج کند. از عنوان یادداشت “عملکرد بیماری عفونی در این دوره چرخش” و نیز از مقدمه چینی این یادداشت پیداست که نویسنده می خواهد بگوید دوران نظم های تک قطبی و دوقطبی در جهان سپری شده و دنیا به سمت توازن و نظمی چند قطبی حرکت می کند. نویسنده البته اذعان می کند انحصار نظم جهانی (بخوان تک قطبی) شانسی برای باز سازی ندارد. سپس با تایید سلطه طلبی های آمریکا می گوید:
نو “ینگه دنیا” دیگر نمیتواند در دنیا همچون معلم دیکته عمل کند. اگر این درک باشد، نه ذهن تحلیلی و نه عمل میدانی مقهور “قدرقدرتی” آن نمیشود، جهان قدرت را توطئه گرایانه از دریچه “شیطان بزرگ” نمینگرد و لذا از آویزان شدن به حریفهای آن میپرهیزد. به تبع از این نیز موضوع در چپ ایرانی، نه دست کشیدن آن از مخالفت با سیاستهای زورگویانه آمریکا یا هر قدرت دیگر، بلکه عملکرد تداوم بیماری آمریکا ستیزی همچون آئین در بخشی از آنست که بیماری مزمن را در دوره عفونیاش میگذراند.”
خلاصه نویسنده با تمام این صغرا کبراها می خواهد به تمام کسانی که بیماری مالیخولیایی آمریکا ستیزی دارند بفهماند ای آدمهای بی عقل شما با شبح آمریکا در ستیزید! شبحی که جز معلمی بی عرضه نیست و نمی تواند مانند معلم دیکته عمل کند. جهان چند قطبی شده و این تو هستی که باید این بیماری عفونی چهل ساله آمریکا ستیزی را درمان کنی! و خلاصه “نه ذهن تحلیلی نو و نه عمل میدانی نباید مقهور قدر قدرتی آمریکا شود!”
بهزاد کریمی گرامی می خواهد با معجزه ای و یا با شوک تاریخی در این جهان متمدن وسراسر گل و بلبل حافظه تاریخی مشحون از خاطرات و احساسات ضد آمریکایی و ضد امپریالیستی ایرانیان را پاک کند و چون ابزار اعمال این شوک را در اختیار ندارد به نصائحی عالمانه و سرشار از تناقض متوسل می شود. اگر بر فرض محال بیماری آمریکا ستیزی تاریخ گذشته ای را که بخشی از ایرانیان و یا حکومت ایران و یا به زعم شما بخشی از چپ ها بدان دچارند بشود با شوک درمانی در آزمایشگاههای شستشوی مغزی حل کرد. تحریم های ۴۰ ساله امپریالیسم آمریکا علیه مردم ایران که هر روز سفره های فرودستان را کوچکتر می کند یا یورش و تجاوز امپریالیستی به کشورهای منطقه از جمله عراق و افغانستان و سوریه و لیبی را چگونه می تواند از یاد ببرد؟
بهزاد کریمی عزیز با تفکر و عقلی انتزاعی در صدد برخورد با معلولی موهوم به اسم آمریکا ستیزی است. به جای اینکه معضله روابط میان ایران وآمریکا را بر بستری تاریخی بررسد و این مسئله را با نگاهی انضمامی تحلیل کند آنرا به بیماری عفونی آمریکا ستیزی بخشهایی از ایرانیان نسبت می دهد. و اما بعد:
– شیپور پایان تاریخ وقتی پس از فروپاشی شوروی و بلوک شرق نواخته شد و کلان روایت راست کیشانه بنیاد گرایی بازار یا همان نئولیبرالیسم به عنوان حقیقتی مسلم به افکار عمومی جهان فروخته شد و در آستانه ورود به قرن بیست ویکم امپریالیسم متجاوز آمریکا با متحدش تونی بلر (که از قضا متعلق به حزب کارگر بریتانیا بود ومنادی راه سوم آنتونی گیدنزبود) به کشور عراق و افغانستان حملەور شد تا جنگ با ترور را آغاز کند، حکومت ایران برای غلبه بر خوی آمریکا ستیزی اش واثبات حس نیتش پا به پای آمریکایی ها در افغانستان و عراق برای سرنگونی حکومتهای طالبان و صدام جنگید. دستمزد ایرانیان اما در آن زمان به خاطر این همراهی ملقب شدن به نشان پر افتخار “مثلث شرارت” بود از سوی جورج بوش پسر.
در سال ۲۰۱۵ حکومت ایران برای رهایی از تله تحریم ها به محدودیت برنامه هسته ای اش تن داد و قرارداد برجام را با قدرت های غربی و شرقی امضا کرد، اما در سال ۲۰۱۸ این بیماری “ایران ستیزی” آمریکایی ها بود که عود کرد و ترامپ تحت فشار لابی های صهیونیستی و سعودی بر برجام نقطه پایان نهاد.
هنگامی که باد بهارعربی وزیدن آغازید و حکومت های پوشالی تونس و مصر فروریختند اردوغان سرمست از به قدرت رسیدن اخوانی ها در تونس و مصر و شیوخ هراسان عربستان برای نرسیدن طوفان بهار عرب به شبه جزیره عربستان وبحرین منافعشان در سوریه به هم گره خورد و ائتلافی از قطر و ترکیه و عربستان و اسرائیل شکل گرفت تا با پشتیبانی کشورهای غربی با اسم رمز دموکراسی کشور سوریه را نابود و آنرا تقدیم القاعده و جیش الاسلام و احرار شام و سپس داعش نمایند. مقاومت نیروهای ملی و ارتش سوریه و نیز کمک روسیه و ایران این نیروهای آدمخوار را از سوریه بیرون راند.
همین اتفاق در عراق هم تکرار شد، و با کمک حشد الشعبی و نیروهای ارتش و مقابله تام و تمام ایران در مقابل داعش نقشه ترکیه و عربستان و قطر و اسرائیل نقش بر آب شد. دوباره بیماری ایران ستیزی آمریکایی ها عود کرد و پاداش نیروهای ایرانی در مقابله با داعش در عراق و سوریه ترور سردار سلیمانی توسط ارتش آمریکا و اسرائیل بود.
آقای بهزاد کریمی که ایرانیان را به خاطر بیماری آمریکا ستیزی سرزنش می کند بهتر است نامه ای هم به کاخ سفید بفرستد و آنان را از بیماری عفونی” ایران ستیزی” برحذر دارد.
جان کلام ایشان این است که بیماری مزمن آمریکا ستیزی باعث شده ایران به رقبا و حریفان آمریکا (چین وروسیه) آویزان شود و دون کیشوت وار رئیس جمهورش را برای مبارزه با شبح آمریکا (شیطان بزرگ) به روسیه بفرستد! سوال این است آیا ایران به اختیار خود به روسیه و چین نزدیک شده است؟ به قول حافظ: “ما بر این در نه پی حشمت و جاه آمده ایم از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم” وقتی ابر قدرتی مثل آمریکا علیرغم تمام قوانین بین الملی با زور و قلدری با تحریم های چند لایه راه مبادله کشوری مثل ایران را با جهان می بندد اگر ایران دنبال راههای جایگزین تجارت باشد جرم کرده است. وانگهی کل حجم مبادلات تجاری ایران و روسیه دو میلیارد دلار نمی شود چطور فکر کرده اید با سفر خشک و خالی رئیسی به مسکو و دست خالی برگشتنش ایران حیاط خلوت روسیه خواهد شد! اگر این سفر به انگلیس ویا آمریکا هم انجام می شد این همه هیاهو برای هیچ انجام می گرفت یا این که موج هلهله و شادی از چپ و راست برمی خواست؟ از امپراطوری های خبری غربی و نمایندگان ایرانی شان توقعی جز پروپاگاندای رسانه ای وهیولا سازی از مثلث چین و روسیه و ایران نمی رود ولی چرا حزبی که نام چپ را یدک می کشد باید اسیر شور و شرارت های رسانه ای بشود که نگران مستعمره شدن ایران به دست چین و روسیه اند و برای عقب نماندن از دیگران بیانیه صادر کند. موجبیت و فوریت صدور این بیانه بیشتر ناشی از جو زدگی است تا تحلیل درست وقایع و رویدادها.
بهزاد عزیز!
ما را که به عنوان حلقاتی از اکثریت خطاب کرده اید نه از تفاهم ۲۵ ساله ایران و چین به وجد آمده ایم نه از سفر رئیسی به مسکو نه معتقدیم این دو کشور مظاهر هژمونی سوسیالیستی در جهان در مقابل امپریالسم آمریکا هستند، و نه مانند شما هراسی از مستعمره شدن ایران بدست بلوک شرق داریم. نه اعتقاد داریم حکومت اقتدارگرا متکی به ذینفعان اقتصادی با مشی سرمایه سالار حامل اندیشه های ترقیخواهانه و سوسیالیستی است. آنچه سه کشور چین و روسیه و ایران را به هم نزدیک می کند منطق منطقه گرایی و نیز چند جانبه گرایی در جهان امروز است که خود شما هم به آن اشاراتی داشته اید. اگر ما به عنوان نیروهای چپ بخواهیم خود را گول بزنیم و با انکار موجودیت امپریالیسم دنبال تلطیف خوی سلطه جویی و تجاوزگری امپریالیست ها باشیم و نقش چین و روسیه را در مهار یک جانبه گرایی آمریکا انکار کنیم ره به بیراهه برده ایم. البته سیاست هم شرقی و هم غربی با توجه به نقش بی بدیل توازنگر ایران در منطقه و جهان درست ترین سیاست است لذا احیای برجام و کاهش سطح تنش با آمریکا و متحدانش در منطقه درست ترین راه در مرحله فعلی است. اما امروز زنجیر تحریم ها دست و پای ایران را برای انتخاب شرکای تجاری اش بسته است. یک نکته باید اضافه کنم منابع تغذیه افکار عمومی ایرانیان تماما غربی است و فضای مجازی و حقیقی آنچنان آغشته به هیستری ضد چینی و ضد روسی است وگسترش رابطه با غرب در ایران آنقدر عاشق سینه چاک از اصلاح طلب واصولگرا دارد که منافع ملی ایران را در سایه قرار می دهد. خیالتان جمع باشد رصد کنندگان آسمان سیاست ایران با تلسکوپ های غربی و غول آسای خود آنچنان فضای ضد چینی تدارک دیده اند که احتیاجی به مساعدت ما چپ ها ندارند! به قول ناصر خسرو قبادیانی:
گر یر سر خاشاک یکی پشه بجنبد جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست
آنچنان که گفتم قشقرق راه انداختن بر سر رابطه ایران و روسیه هیاهو برسر هیچ است. اما چشمانم آب نمی خورد که تفاهم نامه بیست و پنج ساله ایران و چین هرچند به نفع ایرانیان هم باشد به این سادگی ها اجرایی شود. آنان که دنبال جزئیات این توافق می گردند بهتر است قدری به تاریخ مراجعه کنند و ببیند حکومت شاه با چه بد بختی توانست قرارداد احداث ذوب آهن با شوروی ها را امضا کند آن هم در شرایطی که غربی ها سالها شاه را برای دادن ذوب آهن به ایران سر دوانده بودند. برای اطلاع بیشتر از کارشکنی آمریکایی ها در عقد قرار داد احداث ذوب آهن در ایران با شوروی ها شما را ارجاع می دهم به مطلب دنیای اقتصاد شماره ۵۲۱۸ مورخه ۲۲ تیر ۱۴۰۰ تحت عنوان “رازهای قرار داد احداث ذوب آهن با شوروی”
در پایان باید تاکید کنم اقرار به وجود امپریالیسم آمریکا در عرصه جهان وجنگ افروزی های بی پایانش که آخرین فقره آن گسترش ناتو به شرق و تحریک و تحریض وتسلیح اوکراین برای مقابله با روسیه است به منزله فرو نهادن وظیفه چپ ها در دفاع از آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی در داخل نیست.
پانزدهم بهمن –۱۴۰۰