بسیاری بر این عقیدەاند کە جهان ما کم کم دارد وارد دورانی چند قطبی می شود کە در آن آمریکا، اروپا، چین و روسیە بعنوان قدرتهای اصلی خودنمائی خواهندکرد، با تعداد ریز و درشتی از قدرتهای منطقەای کە آنها هم برای خودشان حرفی خواهند داشت.
البتە در یک منظر بزرگتر می شود گفت کە اساسا در گستردەترین معنا دوبارە دو قدرت شرق و غرب شکل خواهند گرفت، و این بار با مشخصاتی کە با مدل جنگ سرد قبلی متفاوت خواهدبود؛ زیرا نە در شرق قدرتی از همان موقعیت شوروی سابق با اقماری بدور خود برخوردار خواهدبود ، و نە آمریکا هم از همان موقعیت سابق در میان اروپائی ها. و این قبل از همە بە این علت کە اروپا تجربە ترامپ را فراموش نخواهدکرد، و ضمنا غرب در کلیت خود با چین دارای آنچنان روابط تنگاتنگ اقتصادی است کە بنوبە خود تاثیر قاطعی بر چگونگی قطب بندی جدید خواهد گذاشت. بە زبان هگلی همانگونە کە نمی شود آزادی فرد را در خارج از اجتماع (و یا بدون وجود دیگری) متصور بود، قطب بندی این بار، در یک جهان بشدت درهم تنیدەتر صورت خواهدگرفت کە ما را با قطب بندی بشدت متفاوت تری از آنچە کە در دوران جنگ سرد در قرن بیستم شاهد بودیم، روبرو خواهد ساخت.
ما وارد دوران پر تشنجی شدەایم
اما قبل از اینکە ما وارد جهان چند قطبی شدە باشیم، وارد دوران پر تشنجی شدەایم با خصوصیات: ١ـ رئال پولتیک و ٢ـ جنگ. و این دو با هم ارتباط تنگاتنگی دارند. جائی کە رئال پولیتیک حاکم است، بعلت اعتقاد بە بنیان هرج و مرج گونە دنیا کە در آن هر کس بە دنبال منافع خود بە قیمت دیگری است، جنگ بە خصلت رفتاری بسیاری، از جملە قدرتهای بزرگ تبدیل می شود. جنگهای ریز و درشتی کە در سالهای اخیر بوقوع پیوستەاند، و بالاخص جنگ اوکراین بخوبی این مورد را اثبات می کند. پس مشخصە اصلی دوران کنونی عبارت است از سربرآوردن جنگ (تنش فیزیکی مستقیم) قبل از آرایش جدیدی کە قرار است متولد شود.
اما جهان چند قطبی، بە فرض تولد، نمی تواند تا ابد جهان چند قطبی در فضای رئال پولتیک و جنگ باقی بماند. چنین دنیائی، همزمان احتیاج بە تنظیم مناسبات درون خود هم دارد. و این بنوعی همان تکرار دنیای بعد از جنگ دوم جهانی خواهدبود، اما این تنها زمانی اتفاق می افتد کە جنگها تمام شدەباشند، و حریفان آنچنان خستە و افسردە باشند تا از شرایط لازم برای قرار گرفتن در پشت میز و تقسیم مجدد مرزهای جدید فیزیکی و متافیزیکی برخوردار گردند. امری کە فعلا دور از دسترس است و بە نظر می رسد همە بنوعی دارند تنها زور خود را بە یکدیگر نشان می دهند. بە بیانی، همە در میدان اند تا خودی نشان بدهند. در این میان سهم شیر بە روسیە و کشورهای عضو ناتو می رسد.
تازە، علیرغم همە پیش بینی های ممکن، ما هنوز یک تصویر مبهم از چنین دنیائی کە قرار است بوجود بیاید در ذهن خودمان داریم. و کل تصویر آنگاە مبهم تر می شود کە هنوز کسی پیروز ماجرا نیست، و درگیری بشدت ادامە دارد.
و در دوران تنش، معمولا کشورهائی کە در کنار گود ایستادەاند هم بشدت، علیرغم اینکە مستقیما درگیر نشدەاند، اما از عوارض آن بی بری نیستند. بویژە در زمینە اقتصادی کە کاملا همە را درگیر ماجرا کردەاست.
و آنچە در دوران تنش بە مشخصە اصلی همە کشورها تبدیل می شود، موارد زیراند:
ـ بالا رفتن هزینە نظامی کشورها،
ـ بدترشدن وضعیت اقتصادی آنها،
ـ یارگیری های جدید در سطح منطقەای و بین المللی،
ـ تقویت نظم و عقلانیت اوتوریتەای،
ـ و سرانجام تضعیف دمکراسی، آزادی و جنبشهای مدنی کە در راە حقوق صنفی و عدالت اجتماعی مبارزە می کنند.
در دوران تنش، تسلط رئالیسم سیاسی و جنگ، رابطە میان اپوزیسیونها و مردم تضعیف می شود و نقش دولت بسیار برجستەتر از آنی خواهد شد کە بود. پس ناسیونالیسم بە خصلتی عمومی تبدیل می شود.
اما این یک فرصت برای انسانهای خواهان تغییر هم هست. جنگ با خود انقلاب را هم بە همراە می آورد. بویژە آنگاە کە آرایش سیاسی در سطح جهانی بەهم می خورد، و قدرتها تضعیف می شوند. ولی سئوال این است آیا نیروهای سیاسی ای وجود دارند کە بتوانند از این شرایط استفادە لازم را ببرند؟