بیان نقد گذشته و استقرار آن در یک ساختار فکری و سازمانیافتگی یک مجموعه انسانی دولت (استیت) می باشد. بهمین دلیل، دولت هم دربرگیرنده آمال و آرزوهاست و هم امکانات اندیشگی و عملی برای برآورده ساختن این آمال و آرزوها. هر دولت نوپایی اجباراً در خود هم پیوستگی و هم گسستگی با آنچه بوده است و آنچه خواهد بود را خواهد داشت. بدین معنی دولت یک جهتگیریست که در زمانهای بلند و با شیوه های خاص قابلیت تغییر و تبدیل پیدا می کند. از این دیدگاه، دولت در اساس و ماهیت، نفس قدرت و یگانگی مطلق این جهتگیری می باشد. دولت در حقیقت سنتز اعلاست و نتیجتاً خود حاصل نقد گذشته است و نه موضوع نقد؛ دولت اصولاً نقدپذیر نیست. دولت سرزمین داده ها و مطلقات تغییرناپذیریست که نقد گذشته به آنها دست یافته است.
انقلاب پنجاه و هفت در وسعت مشارکت توده یی، تنوع اقشار و گروهای بسیار گوناگون – طبقاتی و جامعه شناسانه – عملاً بیان دوره یی تقریباً هزار ساله از نقد گذشته بود. در پنجاه و هفت همه آمدند که بگویند دیگر بر سیاق گذشته امکان بازتولیدمان وجود ندارد، یعنی “بودن” دیگر نابودن شده است، و پس “عدم”- راهی جز “شدن” امکانپذیر نیست. و از این ببعد هر کوششی برای تعمیر گذشته، اجباراً، بام را سختتر بر سرمان فرو خواهد آورد. ایران باید یکپارچه “شدن” می شد که هم خود را در بودنی تازه تثبیت کند و هم بخود ابدیت بخشد.
این مجموعه انسانی تحت نام سرزمینی خاص خود، گذشته خود، و با مراجعه به مخازن پیشین و نقد آنها راهی “شدن” گردید، و این شدن بمرور حالت پلی را پیدا کرد که تنها صفحه فوقانی آن ماند و پایه گذشته که دیگر نبود، و پایه آینده هم تنها در دل نقد آن گذشته، مه آلود و گنگ، خیال انگیزی و اندیشگی را همزمان بروز می داد. شکاکیت ناشی از نبود پیشین، و شکاکیت ناشی از شکل نایافتگی آینده، دلگشایی شکستن کهنه و دلتنگی برای آن از یکسو، و هیجان و دلواپسی طرح و ساخت نو را از سوی دیگر مبدل به روانشانسی همگانی کرد. پس روند ساخت و پرداخت دولت نو (استیت) و تکلیف حد و مرز بین پیوستگی و گسستگی، مسئله روزها و سالهای گذشته پس از پنجاه و هفت و جاری و آینده شده است.
در چنین زمینه یی، انتخابات گاهی ناممکن، زمانی مخرب، و کلاً سازنده و بنیان ساز دولت (استیت) می گردد. تمام پنجاه و هفتی ها باید برای حداقل حفظ نفس وزنه پنجاه وهفت و راهگشایی برای استقرار خواسته هایش و تأمین تداوم این روندها در دامنه های نفوذی سرزمینی، فرهنگی و بالاخره سیاسی برای مانندسازی و استقرار پنجاه و هفت منطقه یی و فرامنطقه یی بعنوان دیوارهای حایل، و تور ایمنی راهبردی، در انتخابات شرکت فعال کنند. امروز آنچه باید شکل بگیرد مستقیماً به ماندن و نماندن، دوست داشتن و نداشتن، و بالاخره ضدیت یا طرفداری از طرح موجود سیاسی بنام جمهوری اسلامی ندارد. خود این پدیده با تمام جوانبش، اساساً، کوششی است برای سنتز نهایی بنام دولت (استیت). انتخابات و مشارکت در آن نه جمهور اسلامی را می اندازد و نه می گذارد. خوب و بد و مفید و نامفید بودنشان کم و بیش برای تمام جامعه همان ویژگی را دارند. باید دولت (استیت) را ساخت، و برای ساختار اعمال اقتدار آن یعنی حکومت (گاورنمنت) زیاده از امکانات و سطح رشد جامعه در کلیتش انتظار نداشت.
ساختار اعمال اقتدار پیشین هنوز مدتها میهمان خوانده و ناخوانده ما خواهد بود.
از تجزیه و تحلیلهایی که جامعه را در عرض و طول، عمق و سطح، سردرگمانه مورد عتاب و خطاب قرار می دهند باید بشدت هم پرهیز کرد و هم بسیار ترسید. مصاحبه هایی که با هر تکه باز کرده از ساختار جامعه در و دیوار و دشت و بیابان را سرگشته و پرایشانانه در میوردند و بالاخره با نفرین مردی گرجی دم خروس را نشان می دهند، از ناکجا آباد آمده و رهسپار ناکجا آباد هستند، همه چیز را در خود دارند جز دموکراسی از هر نوعش. از همه چیز می گویند که از هیچ گفته باشند. جامعه و ساختار سیاسی و اداره کننده و سازنده آن حاصل کوشش مختارانه و هوشمندانه نهاد-انسان، یعنی حزب سیاسی می باشند و نه این که نیچه وار حسرت و سولیپسیسم را درهر کوچه و برزنی جار کشید و بر طبل “همه غلط اند جز آنچه من میگویم” گستاخانه کوبید.
چپ (چپ اجتماعی و نه چپ مجلسی) در ایران در حقیقت کاری کرد که برای نخستین بار سرهایی که به تنه اشان می ارزیدند را بوجود آورد- نه فقط گروهی و سازمانی سیاسی با تمام دستآورها و طبعاً ضعف و قدرت ناشی از خواندن و ناخواندن زبان روزگارشان. امروز همین سرها هستند که هنوز بازهم به تنه اشان می ارزند و باید بازهم بار را بردوش بکشند. آینده را اینها به ایران و حتا منطقه آوردند، و طبعاً در این روزگار واویلا، حداقل نظم و انتظام اندیشگی را نمایندگی می کنند. برای اینها، جامعه یک واقعیت هم عینی و هم ذهنی است که خود عینیتی است جداگانه از ذهنیت با قانونمندیهای ویژه خویش. این جامعه هم هدف و هم موضوع هرگونه راهبرد سازی برای حفظ و تغییرش میباشد – عصر شعر و توهم جای خود را به عصر نثر و اندیشه داده است و هنوز برخی دست وپای بیخبری یا “یا خدا گربه” می زنند. دولت را باید از انگیزه پنجاه وهفت و مواد اولیه دست ساخت اینها ساخت.
غیر این، ناممکن را ناممکنتر خواهد کرد.