رنه دکارت (م .۱۶۵۰-۱۵۹۶)، فیلسوف، ریاضیدان و فیزیکدان فرانسوی، پایه گذار راسیونالیسم، پیشگام فلسفه مدرن در عصر نو بود که در زمان خود مبارزه ای رادیکال علیه جهان بینی متافیزیکی و مکتب مذهبی اسکولاستیک قرون وسطایی را با کمک یک جهانبینی ماتریالیستی مکانیکی آغاز نمود. او نخستین کسی است که فلسفه را همچون دوره یونان باستان، دوباره بشکل رادیکال از الهیات جدا نمود و مقدمات رشد علوم طبیعی مدرن و تکنیک را فراهم ساخت.
دکارت تمام دستاوردهای مقوله شناخت پیش از خود را از طریق یک شک متدیک زیر سئوال برد و گفت ادعاها و بیانات فلسفه باید مانند علم ریاضی منطقی و اصولی باشند. روش شکاکی وی متکی به روش استقرایی ریاضی بود. او نخستین کسی است که این روش را با هدف دسترسی به شناختی واضح و روشن وارد رشته فلسفه نمود. وی شکاکی را در مقابل روش اسکولاستیکی، روشی مترقی برای تحقیقات علمی معرفی نمود.
دکارت علم فلسفه را به یک درخت تنومند تشبیه می کرد که ریشه اش متافیزیک، تنه اش فیزیک، و شاخه هایش- اخلاق، مکانیک و پزشکی اند. او همعصر هابس بود و شعار هستی شناسی انسان گرایانه اش، ” می اندیشم، پس هستم” بود. چون فلسفه دکارت شورشی علیه خرافات مسیحیت بود، کلیسای کاتولیک فرانسه به وی اتهام شکاکی و آته ایسم زد. او کوشید تا فلسفه را از تاریکی سده های میانه، دوباره وارد روشنایی عصر نو بنماید.
دکارت پایه گذار فلسفه نظری در عصر جدید است. راسل می گفت از دوره یونان باستان تا زمان وی، او نخستین کسی است که از طریق علوم تجربی و ریاضی، یک ساختمان کاملا جدید فلسفی ساخت. فلسفه وی روی کل اندیشه عصر جدید تاثیر گذاشت و آثارش ده ها سال از طرف کلیسا و دولت سلطنتی فرانسه ممنوع شد، گرچه وی مهمترین فیلسوف تاریخ آن کشور بود. دکارت از زمان افلاتون مهمترین فیلسوف غرب، و از زمان ارسطو، نخستین بار ساختمان جدیدی برای رشته فلسفه ساخت. فلسفه وی، ساده برای عوام و انسان معمولی نیست بلکه برای روشنفکران و علاقه مندان اندیشه سکولار مطرح گردیده است. دکارت در پروژه های متافیزیکی، در تمایلات روشنگری، در اندیشه های مذهبی، و در شکاکی نیهلیستی نیز محرک و مشوق فلسفه جدید است.
تا زمان دکارت فلسفه یک آموزش و فیلسوف یک معلم بود. بعد از دکارت فلسفه یک رشته کشف و تحقیق گردید. او از این طریق بر اسکولاستیک مسیحی حاکم زمان خود پیروز گردید. قرن ۱۷ میلادی را قرن متدهای فلسفی می نامند. دکارت پایه گذار جریان فلسفی و راسیونالیستی” کارتسیانیسم” بود. در این روش، او علوم تجربی خصوصاً ریاضیات را در رشته فلسفه بکار برد. این مکتب با تکیه بر روش شکاکی و با حمایت معنوی و منافع بورژوایی نوپا، به مبارزه علیه متافیزیک و اسکولاستیک سده های میانه پرداخت. این مکتب، توصیفی مکانیکی ماتریالیستی از طبیعت داشت، به این دلیل در قرن ۱۷ میلادی از طرف کشیش های مسیحی مورد تهاجم قرار گرفت. دکارت می گفت کشیش های مسیحی مانند گله ای از “خوک” ها هستند. اگر دم یکی را بگیری و بکشی، سایر همنوعان هم شروع به جیغ و داد کشیدن می کنند.
نخستین اصل فلسفی دکارت این حقیقت و یقین بود که می گفت “چون می اندیشم، پس هستم”. این شعار، اعتماد به نفس و خودمرکزبینی او در هستی شناسی را نشان می دهد. او نیز می گفت “چیزی حقیقت است که بتوان آن را واضح و روشن بیان کرد و یا با دیگران در میان گذاشت”.
دکارت پایه گذار هستی شناسی دوئالیستی در فلسفه فرانسوی است. دوئالیسم متافیزیکی او در عصر جدید موجب تشخیص اختلاف میان دو مقوله ذهن و عین گردید. آموزش دو “ذات و ماهیت ” مختلف و مستقل را، ثنویت یا دوئالیسم نامیدند. دکارت نماینده اصلی ثنویت روح و ذهن نیز است. او خود را با پرسشهای ریاضی، فیزیکی، متافیزیکی، و پزشکی مشغول می کرد. نظرات دکارت نقطه عطفی در تاریخ آگاهی انسان غربی است. او ادامه پذیرش علوم تجربی سنتی را کنار گذاشت و روش شک را برای آزمایش توصیه نمود.
دکارت در آثارش به طرح اصول فلسفه اخلاق، متافیزیک، جهانشناسی، و اصول شناخت نیز پرداخت. اهمیت کار وی غیر از رشته های ریاضی، علوم تجربی و طبیعی، و روانشناسی، موجب تحول و هدایت فلسفه نیز شد. او بعد از مطالعات عمیق اسکولاستیکی و هومانیستی و سفرهای زیاد به نقاط مختلف اروپا، مدعی شد که انسان فقط از طریق یک “هستی متفکرانه” می تواند خود را تعریف کند.
دکارت بدلیل محاکمه گالیله در ایتالیا سالها احتیاط نمود و آثار نخستین خود را از ترس تعقیب منتشر نکرد و تا قرن ۱۸ حتی بکاربردن نام او در کنار تمایل به نشر اثارش در فرانسه ممنوع بود. در زمان وی میان تبلیغات مذهبی کلیسا و تحقیقات علوم تجربی تضاد و تناقض و اختلاف وجود داشت. دکارت می گفت طبیعت طبق قوانین طبیعی می چرخد و نه بر اساس نیرویی ماوراء الطبیعی، و خدا آن نیرویی نیست که فلسفه ایده آلیستی و الهیات مسیحی مدعی شناخت ماهیت و حقیقت آن اند، و باید حتی این شک و احتمال را داد که خدا وجودی است شارلاتان، حیله گر، بدسرشت و کینه توز که می خواهد مانع شناخت انسان گردد. “میمون” ها نیز شاید به این دلیل در انظار عمومی سخن نمی گویند چون بیم آن دارند که انسانها آنان را به بیگاری وادار نمایند.
از دیگر پرسشهای متافیزیکی دکارت، بحث هستی خدا، و ماهیت روح و روان انسان، بود. او می خواست با کمک ریاضیات به پاسخ موضوعات قدیمی تاریخ کنجکاوی بشر بپردازد. وی زیر تأثیر فیزیک و ستاره شناسی مدرن بود و می گفت طبیعت و جهان بعنوان ذات و ماهیت منبسط بر اثر قوانین مکانیکی عمل می کنند. دو “ذات و ماهیت” سازنده جهان براساس روان انسان، و واقعیات مکانیکی جهان بیرون، عمل می کنند.
دکارت گرچه کاتولیکی معتقد بود ولی نسبت به الهیات مسیحی مواضعی انتقادی داشت. خدا و روح دو موضوع بنیادین تفکر او بودند. برتراند راسل مدعی بود که دکارت از ترس تعقیب کلیسا و گرفتاری به سرنوشت گالیله و جردانو برونو، تظاهر به دین و ایمان می نمود گرچه می گفت در باره خدا فکرکردن نشان از وجود اوست و یقین شناختی از طریق ریاضی ذاتاً در انسانها توسط خدا وجود دارد، و استعداد و توانایی خدادادی شناخت در انسان هیچ گاه چیزی غیرحقیقی را حقیقت نمی یابد. دکارت نه تنها ظاهراً یک کاتولیک مؤمن بلکه یک سلطنت طلب وفادار نیز بود.
خفقان مذهبی در فرانسه زمان دکارت چنان خشن بود که مبلغان فلسفه “غیرارسطویی” مانند دکارت را به مرگ محکوم می نمودند. به این دلیل او بیش از ۲۰ سال در هلند و سایر کشورهای اروپایی زندگی نمود و مهمترین آثارش را در مهاجرت نوشت. جالب این که او در جنگهای مذهبی سی سال اروپا مدتی در ارتش کاتولیکها و مدتی در ارتش پروتستانها جنگید. دکارت را فیلسوف با ماسک در آغاز قرن ۱۷ میلادی اروپا می نامند، چون او غیر از احتیاط کاری امنیتی شدید، اصرار به مخفی کاری عظیم نیز می نمود. وی با زنان درباری اهل ادب و روشنفکر زیادی در اروپا تبادل فکری و مکاتبه ای داشت و به دعوت ملکه کشور سوئد به آنجا رفت. حتی مرگ دکارت در سن ۵۴ سالگی را احتمال توطئه و حسادت فیلسوفان درباری آن زمان کشور سوئد می دانند، چون از تأثیر مذهبی و فکری دکارت روی ملکه دربار واهمه داشتند. جسد دکارت بعد از یکسال از کشور سوئد به میهن اش فرانسه منتقل شد.
مهمترین کتابهای دکارت تحقیق در باره روش ها، اصول فلسفه، قوانین هدایت روح و روان، و شور و شوق روان، اند. کتاب اخیر موجب جدایی رشته روانشناسی از فلسفه شد. مجموعه آثار ۱۱ جلدی دکارت در سال ۱۸۲۴ میلادی نخستین بار در فرانسه منتشر گردید. دکارت روی فلسفه خردگرایی کانت و روی فلسفه پدیده شناسی هوسرل تأثیر مهمی گذاشت.