اروپا ۲۸ کشور دارد با حدود ۵۰۰ میلیون جمعیت و جدا از جنگهای خانمان سوز، همه بر این باورند که باید در صلح زندگی کنند… و دیوارنگاره مشهور «رافائل» (۱) با عنوان «مکتب آتن» نمادیست ازاین همزیستی…
خالقش «رافائل سانتسیو» نقاش و معمار نامدار ایتالیایی بوده که آنرا در سنین ۲۶ تا ۲۸ سالگی خَلق کرده… تابلویی به ابعاد پنج در هفتونیم متر در قصر «آپوستولیک» در شهر واتیکان…
از عنوان نقاشی برمیآید که این انسانهای فرهیخته، اندیشمندان، فلاسفه و متفکران یونانی باشند. آشکارترین دلالتِ این ادعا، کتابهایی است که در دستان دو مردی که در مرکز نقاشی مشغول گفتگویند. مرد مسنتر که شبیه «لئوناردو داوینچی»ست ومعاصر رافائل، کتاب تیمائوس «افلاطون» را در دست دارد و مرد جوانتر کتاب اخلاق «ارسطو» را به دست گرفته… پیرمرد با دستان دیگرش به آسمان اشاره میکند و جوان گویی او را به زمین فرا میخواند، اشاراتی به تایید این مدعا که با دو بنیانگذار شهیر فلسفه رویاروییم که یکی را به جهان ایدهها، فراسوی محسوسات دعوت میکند و دیگری از او میخواهد که از عالم محسوس غفلت نورزد!… البته چنان که مفسران گفتهاند، همه حاضران متعلق به یونانِ باستان نیستند و برخی از معاصران رافائل نیز در آن حضور دارند. برای نمونه غیر از «داوینچی»، چهره «میکلآنژ» نیز در تصویر دیده میشود. آن طور که مفسران هنر نشان دادهاند، بر اساس اشاراتی از این دست، میتوان به هویت برخی دیگر از افراد حاضر در تابلو نیز پی برد…
«زرتشت» پیامبر ایرانِ باستان نیز با ردایی سفید و گوی آسمانی در دست به مباحثه با «بطلمیوس» ایستاده که گوی جهاننما در دست اوست، یعنی یکی از بهشتِ آسمانی روایت میکند و دیگری از جهانِ مادی… رافائل تصویر خودش را نیز در این گوشه نقاشی در لباسی سرخرنگ گنجانده که به بیننده اثر چشم دوخته!…
عموم ایشان چنان که اشاره شد، فلاسفه و دانشمندان هستند. از «سقراط»، «هراکلیتوس»، «گزنفون»، «پارمنیدس»، «اقلیدس»و «ارشمیدس» در غرب تا «زرتشت»و «ابن رشد» در شرق و «بوئتیوس» در سدههای میانه. نمادی برای همنشینی همدلانه فیلسوفان و متفکران زیر یک سقف… همه مشغول بحث و فحص و تفکر و تاملاند… راست آن است که آنچه در این تابلو به تصویر کشیده شده، آرمانیست که نخبگان ِنخستین سرآغاز ِعصر ِنوزایش در سر میپروراندهاند!؛ یافتن نوعی وحدت تفکر …
آنها میکوشیدند نشان دهند که میتوان در کمالِ آرامش و طمانینه، بدون دعوا و مرافعه با یکدیگر بحث کنند… از یکدیگر بیاموزند… و به یکدیگر یاد دهند؛ هرچند واقعیت اینگونه نیست!… در دنیای واقعی، آنچه انسان را به عملی وامیدارد، غیر از اندیشهها و تفکرات، امور دیگری چون خواستهها، امیال، احساسات و عواطف نیز هست و در نتیجه کنشهای آدمیان، همیشه متاثر از عوامل بسیاریست. با وجود همه آنچه گفته شد؛ آرمانخواهی از آن دست که «رافائل» به تصویر کشیده شده است؛ یک آرزوی موهوم و یک خیال ناممکن نبوده ونیست…
این سکانس فیلم ماندگار«گوژپشت نتردام» (۲) را بخاطر آورید:
دخترک بدون اینکه سخنی بر زبان راند به محکوم نزدیک می شود، گوژپشت میخواهد بهر قیمتی شده خود را از وی کنار کشد؛ ولی دختر قمقمهای را که بر کمربند آویخته، باز میکند و به آرامی آن را با لب سوزان ِمرد بینوا آشنا میسازد… در چشمِ شرربار و خشکِ گوژپشت، اشکی حلقه میزند و بر چهره نازیبای او فرومیغلطد. شاید این نخستین قطره اشکیاست که در سراسر زندگیاش از دیده فرو میریخت…
«قلم راآن زبان نَبوَدکه سّرعشق گوید باز
ورای حد تقدیراست شرح آرزومندی…» رندجاودان
پانوشت:
۱. دیوارنگاره رافائل در سال ۱۵۰۸ میلادی به تصویرکشیده شد… رافائلو سانتسیو Raffaello Sanzio (زاده ۶ آوریل ۱۴۸۳ میلادی – درگذشته ۶ آوریل ۱۵۲۰ میلادی) نقاش و معمار ایتالیایی دوران اوج رنسانس… او تحت تأثیر لئوناردو داوینچی و میکلآنژ بود؛ اما خود سبک خاصی پدید آورد..
۲. گوژپَشت نوتردام Notre-Dame de Paris رمانی است نوشتهٔ ویکتور هوگو Victor Marie Hugo (زاده ۲۶ فوریه ۱۸۰۲ – درگذشته ۲۲ مه ۱۸۸۵) شاعر، داستاننویس، نمایشنامهنویس ونویسندهٔ نامدار فرانسوی. این کتاب یکی از آثار ادبی برجستهٔ جهان است و فیلم آن به کارگردانی «ژان دولانوا» در سال ۱۹۵۶ با اقتباس از رمان ساخته شد. این فیلم اولین نسخه رنگی از اقتباسهای سینمایی رمان مشهور هوگو بود.