سئوال مهم این است: چه بر سر «فلات ایران» آمده است که در کمتر از نیم قرن شاهد بیداری پارادایم های سیاسی اجتماعی قرون وسطایی مبتنی بر استقرار حکومت های مذهبی (تئوکراتیک) در این خطه جغرافیایی بوده ایم؟
ریشه شکست «سکولاریسم» که یکی از ستون های انقلاب مشروطە را تشکیل می داد، و در نهایت دلیل به وقوع پیوستن انقلاب اسلامی ایران در کجا است؟
با قبول استفاده ابزاری و نقش کانالیزاتوری امریکا، اما دلیل بیداری سیاسی پایگاه اجتماعی مجاهدین و طالبان و القاعده در افغانستان، داعش در عراق، متکی به مذهب اسلامی در کجا است؟
به نظر، یکی از پاسخ ها این است که: از سر نگذراندن نوعی «عصر روشنگری» در این فلات، از دلایل شکل گیری این بیداری منفی قرون وسطایی بوده است.
فلسفه های ارائه شده در «عصر روشنگری» را در رشد سه شاخه زیر، به نسبت های متفاوت، می توان توضیح داد:
۱- فلسفه «دئیسم»(۱) معتقد به خدا بدون نیاز به دین و مدافع یک نوع «خداگرایی عملگرایانه» است. علارغم اینکه آنها معتقد هستند که این نظم در طبیعت توسط خدا درست شده است اما تعریف آنها از خدا متفاوت با تعریف «تئیست ها»(۲) از خدا است.
برای مثال معتقد هستند که ساعت را ساعت ساز می سازد ولی ساعت ساخته شده دیگر بدون کمک ساعت ساز و در اختیار و با مراقبت شخص یا اشخاص دیگری به کار خود ادامه می دهد و ساعت ساز دیگر با ساعت های قبلی خود کاری ندارد و مشغول ساخت ساعت دیگری خواهد بود. آنها با همین منطق معتقد هستند که خداوند جهان را آفرید ولی دیگر انسانها مستقل از او باید به فکر جامعه و جهان باشند.
اما خدای مذاهب متفاوت است آنها معتقد هستند که خداوند همه جا و در هر لحظه حاضر و ناظر است و بدین طریق نیاز حضور دین در سیاست و حکومت و دخالت در روش زندگی مردم را توجیه می کنند.
«دئیسم» اصلی ترین فلسفه مورد استفاده شکل گیری «سکولاریسم» بوده است.
۲- «آتئیسم» (۳) (خدا ناباوری گرایی) در واقع بر عکس «تئیسم» بوده و وجود هر نوع خدا را انکار می کند. آتئیست ها معتقد هستند که مقوله «خدا» دست ساز انسان ها بوده است. آنها برای اولین بار در انقلاب فرانسه اعلام موجودیت کردند که البته بعدها مورد حمایت مارکسیست ها و بخصوص پروژه شکست خورده ۷۰ ساله سوسیالیستی تحت رهبری حزب کمونیست شوروی قرار گرفت. «آتئیسم مارکسیستی – لنینیستی» فلسفه ایدئولوژی رسمی حکومت اتحاد جماهیر شوروی بود.
۳- «آگنوستیسیزم»(۴) (ندانم گرایی) معتقد است که اگر نمی توانیم و قادر نیستیم که بطور علمی و عملی وجود خدا و یا زندگی بعد از مرگ را ثابت کنیم، بنابراین اصولی تر این است که در این موارد قضاوتی نداشته باشیم. این گرایش هم در تحلیل نهایی بیشتر با «آتئیسم» نزدیکی دارد.
به زبان دیگر می توان تصور کرد که در گذشته، یکی از دلایل شکننده بودن ساختاری حکومت های سکولار در «فلات ایران» گذر نکردن از نوع بومی «عصر روشنگری» و بخصوص کمی رشد فلسفه «دئیسم» در این مناطق بوده است.
روشنفکران و کنجکاوان بسیاری معتقد هستند که ایران در حال سپری کردن «عصر روشنگری» است و در کوشش برای تائید نظر خود، رشد «نو اندیشی دینی» را مطرح می کنند.
متاسفانه اگر چنین منطقی کاملا غلط نباشد، حداقل تنها نقش «شرط لازم» را ایفا کرده ولی مطلقا «شرط کافی» محسوب نمی شود. برای دست یابی به یک سکولاریزم با ثبات و مورد حمایت مردم نیازمندیم که حداقل و حتما «دئیسم» به عنوان یک فلسفه در جامعه رشد کند.
باید توجه کنیم که «نو اندیشان دینی» نیز هر کدام به نوع خود، مبلغ و مدافع و اشاعه دهنده «سندرم مذهب» در مردم و جوامع منطقه ما بوده اند. در گذشته شاهد بوده ایم که فعالیت های «تئیستی» امثال علی شریعتی چگونه زمینه فلسفی انقلاب اسلامی را مهیا کرد!
تحلیل گرهایی مثل «راب وریکن» (۵) در مقاله ای که در هفته نامه هلندی «دگروندآمستر دامر» (۶) به چاپ رسیده مدعی است که دلیل قدرت گرفتن اردوغان و حزب مذهبی اسلام گرایش در ترکیه این بوده که آتاتورک نتوانسته بخوبی با «تئیسم» دست و پنجه نرم کند. او در این مقاله با رجوع به منابع معتبری از جمله گزارش وزارت آموزش و پرورش ترکیه نشان می دهد که در ۵ سال گذشته، رشد «دئیسم» در جوان ها به مانع بزرگ رشد گرایشات اسلامی و ضد سکولاری اردوغان تبدیل شده است.
در ضمن بر مبنای آمار انتستیتو تحقیقی «کوناد» (۷) آتئیست های (خدا ناباوران) علنی هم در ترکیه از ۲ درصد در سال ۲۰۰۸ به ۵ درصد در سال ۲۰۱۸ صعود کرده اند.
هر چند لاجرم در ایران ما نیز «دئیسم» در بین جوان ها رشد کرده است ولی براستی چرا این گرایش بدون هیچ نوع سازماندهی نظری و مدنی است؟
۱- Deism
۲- Theist
۳- Atheism
۴- Agnosticism
۵- Rob Vreeken
۶- De Grone Amsterdammer
۷- Konad
سعید مقیسه ای