در دو بخش پیشین، طبقه متوسط در معنا و مفهوم کلی تبیین گردید. گفته شد که طبقه متوسط محصول جامعه مدرن است. محصولی که بعد از انقلاب صنعتی رخ داد که درآن نظام سرمایه داری شکل گرفت و گسترش پیدا میکند و طبقه متوسط هم تدریجا از لابلای مناسبات اجتماعی قوام و استحکام یافت. در ادامه آمد به خاطر فرا روییدن طبقه از بطن مناسبات اجتماعی- اقتصادی بود که تا به اینجا رسید. چناچه در ایران نیز با رشد سرمایه داری ازغشاء نازک پیرامون لایه سخت و تاریخی سنت پا گرفت. بخش مدرنی که همراه بخش سنتی از سه متغیر اساسی ” متغیر آموزش ” کسب حرفه ها و مهارت های جدید شغلی در نهاد های آموزشی مدرن میباشد. و” متغیر شرایط فیزیکی ” در معنای عمومی نوع مشاغلی را میگویند که مشاغل تمیز نیز نامیده میشوند. مشاغل تمیزی که در پرتو رشد مکانیزاسیون در موسسات تولیدی و بورورکراسی برآمد سرمایه داری نخست قشر یقه آبی ها را بوجود آورد که مارکسیست – لنینیسم ها آن را مشمول کارگران دانسته و از دهه ۶۰ میلادی به بعد قشر ” یقه سفیدها ” را به وجود آورد که مشمول کارگران ماهر ناظر بر کار سخت کارگران، مهندسان و … را مجموعه مزد بگیران را در کنار فروشندگان نیروی کار میباشند. ” منش مصرف ” متغیرسوم به شاخص هایی چون : میزان هزینه خوردن و آشامیدن و نحوه مصرف آنها، در وضعیت اوقات فراغت، آموزش و فراغت های بهداشتی، ساختار خانواده و سطح درآمد دلالت میکند. گرچه دو قشر سنتی و مدرن طبقه متوسط ایران در دو متغیر یک و دو یکسان هستند ولی در متغیر سوم با وجود شباهت در بسیاری از شاخص های آن، اما در شاخص هایی مانند ساختار خانواده و اوقات فراغت تا حدودی متفاوت میباشند. اما با وجود تفاوت و بعضأ واگرایی هیچگاه از رهگذر عدم یکسانی در شاخص ها به نقطه تضادی نرسیده و بعید به نظر میرسد به خاطرسیطره سنت، حرکت موازی اقشار سنتی و مدرن طبقه متوسط ایران به نقطه تصادم برسند. برای تبیین قشر مدرن و سنتی به وقوع انقلاب ۵۷ استناد میکنم. مدرنیزاسیون رژیم پهلوی در پرتو سیاست های فرهنگی غرب تلاش فراوان در راستای غلبه بخش مدرن و ترویج معیارهای مدرنیسم برای محو سیطره معیارهای فرهنگی – سنتی جامعه ایران بکار بست. تلاشی که گرچه باعث تقویت طبقه متوسط شد ولی تا انتها با رژیم همراه نگردید و با موج گیری جنبش انقلابی یا دموکراتیک آن روزگاران همسو با خلف خود بخش سنتی و دوشادوش دیگر طبقات و اقشار گوناگون جامعه بر رژیم شوریدند و نتیجه آن شد که دیدیم. نتیجه ای که با سیطره سنت سهم بایسته و کافی در سبد سهام قشر مدرن قرار داده شد. قشرهایی که در حوزه فرهنگ و دین هم ذات بودند.
در میان طبقات گوناگون جامعه ایران، طبقه متوسط نیز به ویژه قشر مدرن آن از اهمیت زیادی برخوردار است. گرچه وجود طبقه متوسط سبب کاهش نابرابری در توزیع درآمد و تبدیل تنش های اجتماعی از حالت خشونت آمیز به رقابت های سیاسی و مدنی میباشد. درسویه مشارکت اجتماعی، سیاسی و مدنی نیز نقش تعیین کننده دارند. طبقه متوسط ایران همچون طبقه متوسط دیگر جوامع توسعه یافته و درحال توسعه در عرصه هایی از قبیل فعالیت پیرامون احزاب سیاسی و سازمان های غیر دولتی و نهاد های صنفی تاثیر بر عرصه های قدرت سیاسی را در وظایف خود می بیند. تاثیر طبقه متوسط در ایران با همه بخش بندی سنتی و مدرن آن و مغایرت در برخی تشکل ها( هئیت های مذهبی در برابر سازمان های غیر دولتی و نقش حزبی که این نهادهای دینی بر عهده دارند ) در حوزه فرهنگ سیاسی ایران بعد از انقلاب نقش بی بدیل داشته و دارد. یادآوری مشارکت سیاسی در ایران و بررسی حضور اقشار مدرن و سنتی طبقه متوسط گویای تلاش احزاب سیاسی موجود دولت ساخته ( که جوشیده از بیرون حاکمیت نمی باشند ) بر این مبنا برنامه ریزی شده تا تمایل سیاسی طبقه متوسط را به سمت احزاب و تشکل های مورد علاقه شان در راستای نشاندن آنها برصندلی ریاست جمهوری، مجلس و شوراهای شهر و روستا ترغیب نمایند. داغ تر شدن فعالیت های سیاسی نهاد های مذهبی و احزاب و تلاش موسمی احزاب سیاسی دولت ساخته محکم ترین دلیل برای باور به واقعیت موجود میباشد. به بیانی، رویای دولت سازی از منظر بهره برداری حزبی از طبقه متوسط در ایران نیز جایگاه خاصی دارد. رویایی که تا کنون در فرستادن نمایندگان محافظه کار در دو قوه مقننه و مجریه و در دو کابینه اصلاح طلبان شاهد آن بودیم. نکته قابل توجه کنشگران سیاسی غیر جانبدار آن است که گرچه تاکتیک تحریم انتخاباتی کوشیده تا سیاست مشارکت در عزصه مزبور را به چالش فرا بخواند و لیکن آنچه تاکتیک تحریم را ناکارآمد کرده، شرکت و استقبال چندانی از سوی اقشار مدرن وبویژه طبقه متوسط ایران را سبب نگردیده است. آن چه عزم راسخ طیف سنت ها و به تبع آن قشر سنتی طبقه متوسط ایران را برتراز تردید و تزلزل مینمایاند، بد ینقرارند : ثابت ماندن رویکردهای بخش سنتی و ژلاتینی بودن رویکرد بخش مدرن جامعه ایران، تبعیت از رهبر که حتی به جای احزاب در کلیت خود تشویق به مشارکت دارد و در مقابل تشتت احزاب و سازمان های سیاسی که باعث تردید و تزلزل بعد از عدم اتفاق نظر و آرای احزاب متبوع و مورد علاقه میشوند. به روشنی اگر به تاریخ انتخابات در ایران بنگریم بسیاری از احزاب و جنبش های اجتماعی در ایران مانند دوم خرداد و جنبش سبز در پرتومشارکت انتخاباتی شکل گرفتند.
با آنچه که آمد سیمای پیکره طبقه متوسط ایران به زیور نقش مؤثردر اصلاح جامعه و تغییر بطئی و تدریجی آراسته میشود و نگاه پسا مارکسی به ویژه مارکسیسم ارتودکسی مبنی بر خنثی دانستن طبقه متوسط را باید از چشمان پاک کرد. زیرا انتساب طبقه متوسط به طبقه ای ترسو، یقه سفید و پاستوریزه شده که ذیل نظام سرمایه داری جا خوش کرده و یا متهم کردن طبقه به عقیم بودن خلاف واقعیت رفتار سیاسی اقشار گوناگون این طبقه میباشد. خوشبختانه کس بسیار است و یک حرف بس. اما واقعیت تاریخ مبارزات انتخاباتی به ویژه بعد از انقلاب ۵۷ نشان داده داده است که طبقه متوسط ایران در کلیت خود نه تنها عامل پیشگیری از نابرابریهاست بلکه نقش آن در تبدیل نقش های اجتماعی از حالت خشونت آمیز به رقابت سیاسی بوده است. گریز از رفتار رادیکالیستی و اشتیاق سیاسی فراوان برای تعمیق اصلاح طلبی همیشه هشدار دهنده بوده است زنگ هشداری که کنشگران سیاسی را بدان سوق میدهد که هنگامه مشارکت اجتماعی، سیاسی و مدنی است و گریزی از آن نیست. چرا؟ بدین سبب که در انتخابات نه چندان آزاد و فرمایشی و خیر دموکراتیک به ویژه محدود بودن عرصه کارزار. با وجود عدم حضور دیگر گروه های سیاسی اعم از اصلاح طلبان و کاندیداهای جنبش سبز و ما چپ های جمهوریخواه. باید کاری کرد که در قالب راهکار مناسب انتخاباتی در برهه کنونی ایران عرصه اندام نماید و در دام چاله تحریم انزوای سیاسی را پیشه نکنیم.