این که آمریکا درصدد کاستن ازحضور خود درمنطقۀ خاورمیانه است، مدام قراین بیشتری پیدا می کند. در”دورۀ پس از آمدن اوباما” این کشور نیروهایش را از عراق بیرون کشید؛ ازاقدام نظامی علیه سوریه، که در صورت دست زدن به آن باز تا مدتها اسیر خاورمیانه می شد، پرهیز کرد؛ در “توافق موقت هسته ای” با ایران، علیرغم چالشهای صعب درون این توافق، فعال عمل کرد؛ … و اینک درمذاکره با دولت افغانستان است تا کیفیت حضورباقیمانده نیروهایش درافغانستان را، پس از خروج بخش اعظم آنها ازاین کشوردرسال ۲۰۱۴، تعیین کند. اینها همه در حالی است که ابهام دروضع آتی، عنصر مشترکی در تمام موارد برشمرده است. نوشتۀ حاضرنگاهی است فقط به عوامل ابهام زا در آینده نزدیک افغانستان، چنان که به طورآشکار و پنهان درمذاکرات این کشور وامریکا منعکس اند.
می توان گفت که سال ۲۰۱۴ میلادی، سالی بس پرتأثیر برای آینده افغانستان و نیز کل منطقه است. علاوه برانتخابات ماه آوریل ریاست جمهوری در افغانستان، که ازاهمیت و حساسیت ویژه ای برخورداراست، خروج نیروهای آمریکا وناتوازافغانستان نیزقراراست که دراین سال تحقق پذیرد. سرنوشت افغانستان با هر دو موضوع و چگونگی تحقق هریک ازاین دو که تاثیر مستقیم نیزبر یکدیگردارند، گره خورده است.
«پیمان امنیتی دو جانبه» میان افغانستان و آمریکا
قطعاً در اکتبر سال ۲۰۰۱، هنگامی که سربازان آمریکائی پا درافغانستان گذاشتند، نه درکابل و نه در واشنگتن، کسی به این موضوع فکر نمی کرد که ۱۳ سال بعد، موضوع چگونگی حضوراین سربازان در افغانستان، به موضوعی تنش زا در روابط میان افغانستان و آمریکا تبدیل شود؛ به این معنا که “فردای افغانستان”، و تا حدودی منطقه و فراتر از منطقه، پس از خروج نیروهای نظامی آمریکا و ناتو، مسئلۀ جدی آن کشورها و نیروهائی گردد که اقدام به “ماهیگیری در آب گل آلود افغانستان” کرده اند. مسئله در اساس همانا احتمال بازگشت طالبان به قدرت درغیاب نیروهای امریکا و ناتو درافغانستان است. اما این مسئله در درون آن محدود نمی ماند وپیامدهای بسیاری دارد. درسطوح زیرین تنشهائی که امروزه در روابط میان افغانستان وامریکا جاری اند، پیامدهای احتمالی بازگشت طالبان به قدرت، نقش مقدم را دارند. البته این نیز هست که بر اساس قانون انتخابات افغانستان، حمید کرزای دیگر نمی تواند خود را نامزد انتخابات آتی نماید. لذا این که چه کسی رییس جمهور آتی افغانستان خواهد بود، موجب تبدیل “پیمان امنیتی”، چه از جانب حمید کرزای و چه از جانب دولت آمریکا، به موضوعی “تجاری” یا یک “معامله” در عرصه سیاست افغانستان گشته است. چون نیک بنگریم این “معامله” نیز بی تأثیر از احتمال بازگشت طالبان نیست.
در مورد مفاد این پیمان کافی است به این نکته اشاره شود که در ابتدای امر، بحث بر سر حدود وظایف، وضعیت حقوقی و حوزه عملکرد ۱۰ تا ۱۵ هزار نظامیان آمریکائی که قرار است پس از خروج نیروی ۹۰ هزار نفری نظامیان آمریکائی و ناتو از افغانستان، در این کشور مستقر شوند، آغاز گردید. بر اساس مفاد این پیمان، نیروهای آمریکائی در انجام عملیات نظامی ضرور، آزادی عمل خواهند داشت؛ و هرگونه تخلف که از جانب نیروهای آمریکائی صورت پذیرد، در خاک آمریکا و طبق قوانین آمریکا، مورد رسیدگی قرار خواهد گرفت. حمید کرزای ضمن مخالفت با این بند از پیمان، خواهان محدود کردن وظایف نیروهای آمریکائی در چارچوب تعلیماتی و مشورتی، و بالا بردن سطح کیفی نیروهای نظامی – امنیتی افغانستان گردید.
اما در ادامه “نرخ نزاع” از جانب هر دو طرف به شدت افزایش یافت. پیام واشنگتن به حمید کرزای «پیام روشنی» بود: لزوم امضای پیمان و این که در غیر این صورت هیچ تضمینی برای تصمیم گیری نهائی در مورد استقرار نیروی ۱۵ هزار نفری و ادامه کمکهای مالی به افغانستان وجود نخواهد داشت. معنای این هم عدم تضمین در دفاع از حکومت افغانستان در برابرتشدید قابل پیش بینی حملات طالبان و چه بسا سقوط دولت افغانستان خواهد بود. در آن سو، حمید کرزای نیز ۲ شرط جدید را به شروط قبلی خود اضافه کرد: ۱- عذر خواهی رسمی دولت آمریکا از شهروندان افغان به دلیل حمله نظامیان آمریکائی به مناطق مسکونی و غیرنظامی، ۲- آزادی بی قید و شرط تمامی شهروندان افغان که در زندان گوانتانامو در اسارت بسر می برند. زمان امضای پیمان نیز به پس از ماه آوریل سال ۲۰۱۴، یعنی به پس از انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان موکول خواهد شد.
حمید کرزای: “ماریونت” یا “قهرمان ملی”
بنظر می آید که حمید کرزای از این “تجارت” دو هدف را دنبال می کند؛ او چه به عنوان چهره منتخب «کنفرانس بن» و چه در مقام ریاست جمهوری، همواره از جانب طالبان به عنوان “ماریونت” آمریکا نامیده می شده است. چنان که گفته شد، کرزای دیگر امکان نامزدی مقام ریاست جمهوری را در انتخابات آتی نخواهد داشت. بنابراین هدف اول او از این کش و قوس در امضای “پیمان امنیتی”، دوراندیشی در قبال آینده سیاسی خود و طایفه اش است. این دوراندیشی ۲ جهت کاملا متفاوت اما یک هدف معین را دنبال می کند: در صورت موافقت واشنگتن با شروط کرزای، او علاوه بر مطرح شدن به عنوان “چهره ای محبوب و ملی” در میان جامعه افغانستان، در عمل راه را برای جانشین آتی اش که قطعا تلاش در “خودی” بودن او صورت خواهد گرفت، باز خواهد کرد. در صورت عدم موافقت واشنگتن نیز، کرزای موفق به زدودن لقب “ماریونت آمریکائی ها” از اذهان مردم افغانستان و نمایش “چهره ای ملی و محبوب” از خود که در مقابل آمریکا ایستادگی کرد، خواهد شد.
هدف دوم تلاش کرزای، تداوم بخشیدن به حضور خود و طایفه اش در صحنه سیاست افغانستان، حتی در صورت به قدرت رسیدن طالبان، است. علت “نافرمانی” های ۲ سال اخیر کرزای در قبال واشنگتن، محکوم کردن عملیات نظامی آمریکا بویژه آنها که به کشته شدن افرادی از طالبان و غیرنظامیان بیگناه همراه می شوند، و در نهایت درخواست آزادی بی قید و شرط تمامی شهروندان اسیر افغانستان در زندان گوانتانامو، همگی این هدف را دنبال می کنند.
تغییرات قابل پیش بینی در صف آرائی های منطقه
با فرارسیدن سال ۲۰۱۴ و خروج نیروهای آمریکا و ناتو از افغانستان، صف آرائی نیروها درمنطقه دستخوش تغییراتی خواهد شد. این تغییرات در رابطه مستقیم با چند عامل داخلی افغانستان، و نیز منطقه ای و بین المللی قرار دارند. از جمله مهمترین عوامل این تغییرات در عرصه داخلی افغانستان می توان به این نکات اشاره کرد:
– عدم رضایت مردم افغانستان از جنگ ویرانگری که بیش از ۳۰ سال در این کشور بلازده قدمت دارد؛
– فساد اداری و حیف و میل ته مانده باصطلاح کمکهای مالی که پس از بروز بحران مالی جهانی، این کمکها به حداقل رسیدند، و شرکت فعال مقامات عالی رتبه کشوری، در امر تجارت مواد مخدر؛
– شکست پیاپی مقامات مختلف علنی و غیرعلنی سازمان سیا و دیگر سازمانهای اطلاعاتی کشورهای عضو ناتو درگیر جنگ در افغانستان، در باز کردن باب گفتگو و مذاکره با طالبان؛
– قدرت گیری طالبان در مناطق مختلف افغانستان و اعمال رعب در میان مردم عادی و تلاش به «خودی» کردن و یا از میان بردن فیزیکی مقامات دولتی محلی.
در عرصه منطقه ای نیز به این عوامل می توان اشاره کرد:
– تغییر قدرت در پاکستان، روی کار آمدن نواز شریف و گسترش هر چه بیشتر روابط پاکستان با چین و نیز بروز تشنجات پیاپی میان آمریکا و پاکستان؛
– توافق هسته ای میان ایران و ۱+ ۵. این توافق اگر به بهبود روابط میان ایران و امریکا منجر گردد، با توجه به علاقه آمریکا به ادامه حضور در افغانستان، حاوی یک پتانسیل واقعی در تبدیل ایران به «متحد موردی» آمریکا در برخی امور مربوط به افغانستان و منطقه است؛
– گسترش حضور نظامی چین در منطقه، بویژه در پاکستان و بنگلادش، که موجب نگرانی مقامات آمریکا شده است.
در ارتباط با عوامل بین المللی مهمترین عوامل تغییر در صف بندی های منطقه عبارتند از:
– بحران وسیع مالی در جهان که موجب قطع برخی روابط اقتصادی و شکل گیری و یا گسترش برخی روابط و پیمانهای اقتصادی و نظامی جدید در منطقه شده است؛
– وقایع موسوم به “بهار عربی” و پیامدهای ناشی یا متأثر از آن، از جمله تغییر در مناسبات میان آمریکا و عربستان سعودی، دوری گزینی ترکیه از آمریکا و اروپا و تمایل به نزدیکی هر چه بیشتر به چین و پیمان شانگهای، و نیز تنشهای هرچند هر از گاهی، اما آشکار میان مقامات رسمی آمریکا و اسرائیل.
تمامی موارد یاد شده، حکایت از آغاز تغییر در سیاستهای منطقه ای آمریکا، چین و روسیه و بروز “گسست ها و پیوست های جدید” دارند.
با توجه به تمامی این نکات است که سال ۲۰۱۴، اهمیتی ویژه در صفبندی های منطقه کسب می کند و آیندۀ نه فقط افغانستان، بلکه منطقه را نیز شدیداً تحت تأثیر قرار خواهد داد.