با من چه کردی
که از یادم نمی روی
تا فردای دشت های سبز شمال
تا سرود شالیزارهای کار و بوی برنج
در آن سوی افق دور دست
و یا در حصاری بسته و تنگ
طنین ضربان زندگی
همیشه با من بماند.
با من چه کردی،
خاطرات کودکانه کهکشان های دست نیافتنی
شمارش ستاره ها در آسمان آبی
خوابِ گشودن دروازه شب
بر روی سپیده دم
هیچ از یادم نمی رود.
( نه در باد و نه در فانوس تو را ندیدم)
در کنار مزارهای بی شمار ستارگان
سراغ تو را می گرفتم.
یا جنگل های سبز کویر خشک
در مفصل زمین و آسمان و دریا
دریا… دریا… دریا
از تو شور گرفت و خروشید
و در هجوم نفرت و خشم
زبان فرو بست.
سبز جوانه ها، سبز دشت و جنگل
از تو رنگ گرفت
تا جاودانگی این قانون،
پا بر جا بماند
با من چه کردی
سبز جوانمرگ
از یادم نمی روی
از یادم نمی روی.