اگر دیالوگ و همکاری همسو با عدم خشونت بین این دو گرایش که دو مقوله متفاوت و بحث انگیز هست، آغاز شود، راهِ امید در جهتِ گشایشِ معضلات جامعه ما کلید خواهد خورد.
بدون شک بد نیست تصریح شود که یک هوادار، دوستدار، یا یک آشنا و… همیشه مایل است درِ خانهٔ آرزوهایش را بکوبد، و در جستجوی گم شده های خود کنجکاوی و کنکاشی بکند.
بوضوح دیدیم که در پیِ این همه دربدری و نابسامانی و حسرت ها، باز هم قدرت بپاخاستن در ما وجود دارد! لذا باور کنیم دوریها، خود زدنها و در میدان عمل نبودنها نیز نتوانست ما را از هم جدا کند، و بقول یکی از صاحبنظران بالاخره ما یک روزی همگی دوباره با شوق دور هم جمع خواهیم شد، و این براستی آرزوی همگی ماست.
این مهم اگر بطور مداوم توسط طیف فدائیان تقویت نشود، آنگاه بقول عوام “پُل آنطرف رودخانه است!” نه تنها آرزوی همبستگی نیکوست، بلکه آرزوی بزرگتر آنست که ما بتوانیم این عِرق همبستگی را به سوی یک صلح و وفاق اجتماعی در سطح ملی رهنمون بسازیم.
این آرزو مدتهاست که در فکر و قلبِ اکثر ایرانیان لانه دارد و گرانیگاه آن ناله های آتشینِ قلب مادران و پدرانی هست که جگرگوشەهای خود را بدون هیچ گناه و جُرمی، بدون هیچ عدالتخانه ای از دست داده اند.
چه آنهائی را که در جبهه های جنگ تحمیلی، چه در صفوف جوانان پاکباخته مجاهدین، در تمام طیف فدائیان، در حزب توده ایران، در مشروطه خواهان، در طیف اصلاح طلبان، شخصت های فرهیخته فرهنگی- هنری- کارگری، در ایجاد سانحه هوائی و یا کشتار در پیِ خیانت جاسوسان و دشمنان خارجی و… با دریغی جگرسوز از دست دادیم و آنها اینگونه با نثار زندگیشان، بیشتر چشمان ما را برای کسب آزادی و عدالت اجتماعی باز کردند (بی شک باید خطاهای بزرگ و بعضا نابخشودنی و کوچک رهبران را با حسن نیت در نظر داشت و در مورد آنها عاقلانه و با چشمانی باز قضاوت کرد.)
سازمان فدائیان خلق ایران ـ اکثریت شایستگی آن را دارد که پرچم همبستگی برای وحدت ملی را به دوش کشیده و به احتزاز در آورد و مانع تبلیغات کینه توزانه و فریبنده “ولائیها” و “ولایت عهدیها” شود (اعتراض بر این نیست که یک جریان سیاسی خواهان “ولایت فقیه” باشد یا خواهان “ولایت عهد”، مخالفت با این فکر آن است که آنها اشخاصی با مقامی غیر انتخابی را در رأس ساختار حکومتی خواستارند، امری که جمهوری خواهان تن به آن نخواهند داد، زیرا حاصلِ یک ارگانِ غیرانتخابی در ایران جز توسل به شکنجه و شلاق و کشتارهای دهشتناک نیست، چنانکه دیدیم کردند و خواهند کرد.)
حدود ۳۲ سال پیش، آنزمان که اوج شکست های چپ بود (که به زعم من راست جهانی هم در بحران بود)، اکثر فعالین چپ را چاره ای نبود جز اینکه خود را یا با همان تئوری “سوسیالیسم علمی” متقاعد کند (تئوری که اصولا از نظر تاریخ قابل احترام هست)، و آنچه را که بوقوع پیوسته بود ناشی از توطئه ها و خیانت ها تصور کند، یا ایده ها و آرمان ها را فراموش و در نتیجه به “طرفی” دیگر برود و یا متحیّر شده و شوکه بماند، که چه باید کرد و چه باید گفت! اما امروز بسیاری از ماها از سردرگمی دور شده ایم، زیرا نحله های فدائی با تمام تفاصیل از نظر فکری هیچوقت عمیقا “منجمد” و بوروکراتیزه نشدند.
تحقیق و علاقه در درکِ ایده آل دمکراسی در تمام طیف فدائی و سایر چپ ها و نیز در کلِ جامعه، ما را در سمتِ ایده آلِ سوسیالیسم، در سمت برابری در توزیع قدرت نه تنها در خود ما بلکه در جامعه نیز سوق می دهد و این می تواند آغازی نو تلقی شود به راهِ دشواری که چپ در برابر خود دارد. یعنی راهی که در تار و پودِ آن صداقت به امر دمکراسی با رویای سوسیالیسم در هم تنیده شده اند.
اگر تصور کنیم که سنت های تحلیلی گذشته در حال حاضر کار ساز نیستند، و روش تحلیلی دیگری نیز برای جایگزینی آن نداریم بوضوح باید بپذیریم که پدیده ای مسئله ساز در برابر خود خواهیم داشت. بعضی ها اصلا نیازی برای مطرح کردن یک چارچوب معین و همه پذیر را نمی بینند و سیاست گذاری برای آنها امری است “آشکار”، که در هر وضعیتی که پیش آید، “فوری” تحلیل می شود و استراتژی تدوین می گردد!
بعضی ها هم در این مورد سکوت را ترجیح می دهند، و عیبی و برتریتی برای مدلِ سیاسی مشخصی قائل نیستند. اما تجربه و واقعیت ها نشان داده است که تحلیلِ وضعیت و انتخابِ خط و مشی سیاسی بر اصولِ ارزشی متکی است. اصولی که سیاست های کلان مانند روندهای اداره دولت ملی و یا اوضاع بین المللی را سیاست گذاری می کند و یا- اصولی که سیاست های کوچک تر را مورد حلاجی قرار می دهد، مانند تلاش برای تدوین اصل های ارزشی دمکراتیک در حیات درون حزبی و سازمانی، هویت سازی، مرزبندی دمکراتیک و درکِ خود از دیگران و جامعه و درکِ دیگران و جامعه از خودِ ما و این عرصه ها کاملا با یکدیگر مرتبط هستند و از اهداف و سمت گیریِ بنیادینی هستند که یک سازمان جدی مثل فدائیان آن را باید در برنامه داشته باشند.
امید است سازمان فدائیان خلق ایران ـ اکثریت قادر شود با تواضع و فروتنی و با رعایت دمکراسی درونی، توام با تحمل سلیقه هایِ متعدد، صفوفِ خود را مستحکم و نظرِ تمام نیروهای آزادیخواه و دمکرات را در جهتِ تغییرِ تناسب قوا و ساختار حکومت جلب نماید، و نیز برای تغییر در مناسباتِ حکومت و مردم و در نهایت برای تغییر در مناسباتِ ایران با دنیا کوشش بکند.
کار سازمان آسان تر خواهد بود، هر گاه بتواند خط و مشیِ نحله ها و “آئین های” سیاسی دیگر را (نه خود آنها را) بسته به اینکه ماهیت دولت (حکومت) را چگونه تعریف می کنند را مورد بررسی قرار دهد.
برای وصول به این هدف بدون شک لازم است دو مولفهٔ گرایشی را مورد بررسی قرار دهد: -گرایشی که ماهیت دولت (حکومت) را عامل سلطه یک گروه و یا گروههائی از جامعه بر سایر گروه ها بداند، و – گرایشی که دولت (حکومت) را یک نهادِ تامین خدمات اجتماعی و سرویس دهی برای جامعه تعریف و تلقی کند. اگر دیالوگ و همکاری همسو با عدم خشونت بینِ این دو گرایش که دو مقوله متفاوت و بحث انگیز هست آغاز شود، امید در جهتِ گشایش معضلات جامعه ما کلید خواهد خورد.