شگفت انگیز دنیایی است! هوشنگ ابتهاج( سایه)
در روزهای آغازین جنگ اوکراین و به عبارتی عملیات ویژه ی روسیه در اوکراین بود که بطور تصادفی شنونده ی گفتگوی کوتاهی میان یک پسر خردسال با پدرش بودم.
پدر: رسیدی درست هایت را بخوانی؟
پسر: نه. سرم این روزها خیلی شلوغ است.
پدر: ها! لابد بازی و لوگو و کامپیوتر!
پسر: نه. جنگ اوکراین.
پدر: جنگ اوکراین؟ می ترسی؟
پسر: نوچ. چند تا ترقه و بعدش هیچ.
بی اختیار خنده ی تلخی می کنم. پسرک صدای خنده ام را می شنود و سکوت می کند.
آن روز تمام راه را به آن گفتگو فکر می کنم. چرا پسرک نمی ترسد؟ چرا آن را ترقه بازی می داند؟ چرا…؟ و می روم به دوره ی کودکی خودم که چقدر از جنگ می ترسیدم. هیچ از آن نمی دانستم، اما از کیسه ی نان خشکی که مادرم همیشه برای روز مبادای قحطی و جنگ به لولای در آویزان داشت و از حرف های پدرم که داستان متفقین را برایمان تعریف می کرد و از تبریز که در ۱۳۲۵ توسط قشون محمد رضا شاه به خون کشیده شده بود، می فهمیدم که جنگ بدترین چیز در دنیا است و آن شب از ترس جنگ خوابم نمی برد. اما این پسرک از جنگ نمی ترسد. شاید از بس که صحنه های جنگ را در تلویزیون دیده است، از بس که در بازی های کامپیوتری اش خود آن را بازی کرده است، از بس که..
به دنیای بزرگسالی خود بر می گردم. به یاد جنگ هایی می افتم که در این سه دهه و پس از فروپاشی اتحاد شوروی بر جهان گذشت. جنگ و کودتا و ترور و ویرانی و کشتار و در به دری میلیون ها انسان. با خود می گویم چنین نمی شد اگر که جهان تک صدایی نبود و اگر که جهان زیر بمباران تبلیغاتی غرب و آمریکا و ناتو به نام صدور دموکراسی و کمک های بشر دوستانه و دفاع از حقوق بشر و … به کری و کوری کشانده نمی شد. یاد کتاب کوری اثر ژوزه ساراماگو می افتم که در آن به ناگهان اهالی یک شهر به بلای کوری مبتلا می شوند و جامعه ای مدرن به بربریت باز می گردد.
در آن جهان تک قطبی، حتی بخش بزرگی از بشر دوستان و مدافعان راستین توده ها نیز اسیر دام شدند و به کام جنگ آوران قلم زدند و برای بمباران لیبی و عراق و یوگسلاوی و… به نام حقوق بشر به خیابان ها ریختند و بیانیه ها امضا کردند. جای دوست و دشمن به یکباره در ضمیر آگاه و نا آگاه شان عوض شد و قافله ی نادمان در کوی و برزن به راه افتاد. و این ها همه به نام نامی آزادی و دموکراسی و حقوق بشر رخ داد.
در آن دنیا به یکباره واژه هایی مانند امپریالیسم به تابو بدل شد و دموکراسی خواهان در ذمّ ضد امپریالیست های “عقب مانده”، کوتاهی نکردند. خیل پرتاب شدگان از آن ورِ بام که روزگاری دموکراسی و عدالت و آزادی را در پیش پای مبارزه با امپریالیسم ذبح می کردند، به این سوی بام، فزونی گرفت. فراموشی و کوری و کری، گناه معماران جنگ ها را در میان آدمیان بخشید و فراموشکاران از کنار جوی خونی که در سی سال گذشته در پیکر زمین جاری بود، به آرامی گذشتند. این عارضه ی مهلک در میان جامعه ی سیاسی ایران از هر نحله ی فکری که بودند تا به آنجا رسید که ندیدند و نفهمیدند چرا گروه های بزرگی از مردم آمریکای لاتین، آفریقا و خاورمیانه که خاکشان به نام دموکراسی شخم زده شد، باور خود را به منادیان آن از دست دادند و برعکس جبهه ی ضد امپریالیستی در این کشورها تقویت شد. در میان این دسته از سیاسیون ایران، دو عامل بیش از هر چیز دیگری سبب فراموشی شد. اول؛ نفرت و بیزاری از حاکمان داخل و مخالف خوانی با تصمیمات و رویکردهای آن. دوم؛ مصون ماندن ایران از برنامه ی امپریالیستیِ تبدیل کشورهای بزرگ به جزایر کوچک و پراکنده. خوشبختانه مردم ایران طعم تلخ سرنوشت کشورهایی مانند لیبی و عراق و سوریه و…را نچشیدند. اما درس نگرفتن از آنچه بر این کشورها گذشت، بر نیروهای سیاسی و به ویژه فعالان چپ ایران که به واقع مردم دوست هستند و به منافع ملی کشورشان می اندیشند، نابخشودنی است.
بحران اوکراین
حال شاهد همان فراموشی در جنگ روسیه با ناتو هستیم. این جنگ که به عمد و یا به سهو به نام جنگ پوتین با اوکراین خوانده می شود، فریاد وا مصیبتا را به عرش رساند. نه تنها دنیای غرب بیش از گذشته اذهان همگانی را با تبلیغات یک سویه بمباران کرد و به نام دموکراسی، همه ی منافذ خبری غیر خودی را بست، بلکه غرب زدگان وطنی و غیر وطنی هم به یکباره علیه جنگ “پوتین” شوریدند و به تطهیر ناتو و کودتای نئونازیست ها در اوکراین و هشت سال جنگ و کشتار بیش از ۱۴هزار مردم آن کشور به دست دولت کودتایی، روی آوردند.
می توان گفت که در سه دهه ی اخیر کمتر جنگی بوده است که جهان را چنین به دو بخش له و علیه یکی از طرفین، تقسیم کرده باشد. حتی رسانه های محافظه کاری چون بی بی سی، جانب احتیاط را رها کرده و به سخنگوی آشکار راست ترین جناح دولت انگلیس در حمایت از دولت ناتوفیل اوکراین بدل شدند و نقش فائقه ی انگلستان در بر افروختن آتش جنگ در اوکراین را به محاق سپردند. در شورای امنیت سازمان ملل نیز چنین شد. قطعنامه ی تعلیق عضویت روسیه در شورای حقوق بشر پس از نمایشات نخ نما ی بوچا، با ۹۳ رأی موافق دربرابر۸۲ رأی مخالف و ممتنع به تصویب رسید. این انشقاق در میان گروه هایی از مردم و به ویژه سیاسیون کشورها نیز پدید آمد.
اما این بار هم ارسال سلاح به اوکراین و تحریم روسیه و… به نام دموکراسی و حقوق بشر صورت می گیرد. تازه ترین آن، ارسال ضد تانک های پیشرفته ی آلمان به اوکراین و سخنان اورزولا فون درلاین رئیس کمیسیون اروپا است که پس از سفر اخیر خود به اوکراین و دیدار با ولودیمیر زلنسکی، گفت، “پیروزی در این جنگ پیروزی دموکراسی بر اُتوکراسی خواهد بود”. ماری-اگنس اشتراک سیمرمن رئیس کمیته ی دفاعی مجلس آلمان هم در مصاحبه ی کوتاهی ارسال مخفیانه ی ضد تانک به اوکراین و عبور از خط قرمز روسیه، را توجیه کرد. به این ترتیب کشور آلمان که مسبب دو جنگ جهانی بوده، در این جنگ نیز به نیابت از آمریکا و ناتو و اتحادیه ی اروپا، سهم بزرگی به عهده گرفت. از بد حادثه هم چند زن سیاستمدار از آلمان و آمریکا و اوکراین، نقش آفرینان اصلی پیشبرد سیاست ناتو در اوکراین شدند.
این تنش بزرگ اما بیانگر آن است که جهان از درد زایمانی سخت به خود می پیچد. زایمانی که فارغ از پسندهای این و آن ناگزیر از انجام است. شاید صفحه ی روزگار آن را این بار به نام مصاف روسیه با ناتو در جریده ی خود ثبت کند. روسیه ای که پس از بیست سال همراهی با غرب و فریب خوردن از دموکراسی غربی، وضعیتی همانند جورج فلوید سیاه پوست داشت که در زیر زانوی پلیس آمریکایی فریاد زد “هوا”! و جان باخت. اما روسیه که فریادش شنیده نشد، توانست که به راه خفگی و مرگ نرود و راه پر دردی را برگزیند. آیا به راستی راه دیگری بود که روسیه انتخاب نکرد؟
هر چه هست با همه ی پلشتی هایی که از خواص همه ی جنگ ها است، با اولین شلیک ارتش روسیه به سوی زرادخانه های ناتو در اوکراین، تثبیت دوران تازه ای در جهان آغاز گردید. دوران جهانی متکثر و چند قطبی که در آن نه ناتو، نه غرب و نه هیچ قطب دیگری قادر به یکه تازی نخواهد بود.
از همین رو برقراری صلح در اوکراین نیز در گروی مهار ناتو است. پیشگیری از گسترش ناتو، رسیدگی به خواست برحق مردم روسیه، برچیدن بساط نئونازیست ها از زندگی مردم اوکراین، شرط پایان جنگ در اوکراین است. تأخیر در پذیرش و تحقق آن، جنایت جنگی است. همگرایی با ناتو، شراکت در این جنایت است.