چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ - ۲۰:۲۸

چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ - ۲۰:۲۸

ترامپ در کاخ سفید: این یک توطئه علیه آمریکا است؟
نگاهی به کتاب «توطئه علیه آمریکا» نوشته فیلیپ راث: روایتی از داستان یک آمریکای موازی، آمریکایی که در آن به جای روزولت، چارلز لیندبرگ خلبان مشهور حامی نازیسم به قدرت...
۳ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: نیما رفیعی
نویسنده: نیما رفیعی
اعلام رهبری دوران گذار با تکیه به قدرت های خارجی منافی آزادی و حاکمیت ملی ایرانیان است
با انتخاب مجدد دونالد ترامپ به عنوان رئيس جمهور آمریکا و سرکارآمدن دولت وی، سرنگونی رژيم مستبد بشار اسد و تضعیف نيروهای نیابتی جمهوری اسلامی ایران در غزه و لبنان و...
۳ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ايران
نویسنده: همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ايران
حاکمیت و اسلام رساله ای دستگاه قضایی
نفی استقلال قوه قضاییه و نیز اعمال نفوذ و دخالت مستمر این قوه در امر قانونگذاری و بطور کلی تمرکز قوای سه گانه در دست یک فرد بر پایه اصل...
۳ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: عباد عموزاد
نویسنده: عباد عموزاد
شناختها و تجارب بالقوه و بالفعل ما چگونه رشد می کنند
ما انسانها از طرفی با واقعیات درونی خود و از طرفی دیگر با واقعیات بیرونی از خود که به اجتماع و محیط زیست تعلق دارند سر و کار داریم...چرا تجارب...
۳ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: اکبر دهقانی ناژوانی
نویسنده: اکبر دهقانی ناژوانی
حماس به اهداف خود نرسیده است، اما حقوق و تسلط اسرائیل تقویت شده است
خانم امیرا هاس، خبرنگار هاآرتص، توافق آتش بس میان اسرائیل و حماس، سیاست داخلی اسرائیل و چشم انداز آینده مردم غزه را تحلیل می کند
۲ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
ترامپیسم ایرانی
پیش از ترامپ، سلطنت‌طلبان در میان گروه‌های مخالف رژیم جمهوری اسلامی چندان به حساب نمی‌آمدند. اکنون ممکن است با نیروگیری دوباره‌ی ترامپ، سلطنت‌طلبان دوباره بیش‌فعال شوند. ایضاً از همین رو...
۲ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: محمدرضا نیکفر
نویسنده: محمدرضا نیکفر
یک دیدار
فریده صلواتی، یکی از دختران جسور و برخوردار از آگاهی سیاسی و اجتماعی، یک انساندوست  و از آسیب‌دیده گان انقلاب زن،زندگی،آزادی است. مزدوران حکومت اسلامی با شلیک بیش از ده...
۱ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: شمی صلواتی
نویسنده: شمی صلواتی

عشق، آزاده و مادرش

تنلگرِ در، او را از کنکاش در ذهن بدر آورد. مادرش بود، دخترش را آشفته از گذشته دید. او را در آغوش کشید، سر بر موهای پریشانش گذاشت و با دست، همچون شانه موهایش را نوازش داد.
زندگی یک قله است و تمام تلاش ها رسیدن به آن قله است

تو خودش بود و داشت خود را ورق می زد.

آزاده باور نداشت به تقدیر، اما در برهه ی زمان به این نتیجه رسیده بود که سرنوشت هر انسان بدست خودش رقم می خورد و این خود انسانست که راه و خواسته های خود را پی میگیرد.

علایق و استعداد، همچون چهار فصلی است در خود انسانها، که خود را در زمان نشان می دهد.

برگشت به چندین سال پیش که متولد شده بود. از مادرش شنیده بود، وقتی او را باردار بود، پدرش برای کار به صورت قاچاق به کویت رفته بود. امروز پس از هیفده سال آزگار مردی در زندگی او و مادرش وارد شده بود که هیچ احساس و نزدیکی با او نداشت.

گر چه نام پدر برایش تازگی نداشت، ولی همیشه در غم و تنهائی به او فکر می کرد. هیچ وقت نه محبت پدرانه دیده بود و نه دست و آغوش او را لمس کرده بود.

نام پدر برای او یک معما شده بود.

با طوبا از همان بچگی اخت گرفته بود. طوبا دختر خاله اش بود و در همان منطقه سیم بالا زندگی می کردند.

پدر طوبا کارگر (باربر) اسکله بود. گرچه زندگی سختی داشتند، اما یک خانواده بودند، و آزاده از اینکه در یک خانواده کامل نیست رنج می برد.

زندگی دریاست! یعنی چهار فصل سال به تو و من فکر نمیکند، که چقدر پای رفتن داریم، و غم و دردمان چه هست.

این مائیم که باید با آن همراه باشیم. حال پای رفتن داریم، یا که زیر چرخش می مانیم.

برایش همیشه سئوال بود، چرا مادر و خاله اش دو زندگی متفاوتی دارند، و هر دو از یک خانواده هستند؟ زندگی آنها زمین تا آسمان فرق دارد.

شاید انتخاب بوده و یا بقولی عشق و عاشقی.

تنلگرِ در، او را از کنکاش در ذهن بدر آورد. مادرش بود، دخترش را آشفته از گذشته دید. او را در آغوش کشید، سر بر موهای پریشانش گذاشت و با دست، همچون شانه موهایش را نوازش داد.

مادر فدایت شود، این چه اوضاعی هست که برای خودت درست کرده ای؟

آزاده دیگر تاب نیاورد، چون باران بر مادر بارید. مادر پلک زد، دید خیس و خیس است.

سر را از شانه برداشت، و نگاهی برآن چهره ی غم گرفته دخترش انداخت. خود را ویلون تر از آزاده دید، اما او مادر بود و سنگ زیرآسیاب.

– مادر، پدر که هست؟

پدر هم مثل تو بود. در غمها و درد ها. چون تو شب ها بیدار می ماند. اگر بچه هایش تب کنند، او هم مثل تو تب می کند، و برای بچه هایش قصه می گوید.

– اگر هنوز هست، پدر من کجاست؟

مادر دل تنگ او بود، نمی دانست چه بگوید، اما می دانست!

همیشه سکوت علامت رضایت نیست.

آزاده با همان سن کمش درک بیشتری از زمان خودش داشت، نگاه او با مادرش فاصله های زبادی داشت.

او پایبند گذشته و سنت نبود، او از تبار دیگری بود.

او با تمامی سختی در آن زمان نگاهش به آینده بود، او خود را در چهارچوب سنت زمان، در انحصار نمی دید. پرنده زمان خود بود واشتیاق. شوق بود و پر، چون عقاب.

او فروغی دیگر از زمان بود، او مثل من و تو نبود، او از جنس زن و زند گی و آزادی بود، او همان بود که فروغ گفته بود:

«کسی می آید که مثل هیچکس نیست!
مثل پدر نیست،
مثل اِنسی نیست، مثل یحیی نیست، مثل مادر نیست،
و مثل آن کسیست که باید باشد
و قدش از درختهای خانهٔ معمار هم بلندتر است
و صورتش از صورت امام زمان هم روشن تر
و از برادر سید جواد هم که رفته است
و رخت پاسبانی پوشیده است نمی ترسد
و از خود سید جواد هم که تمام اتاقهای منزل ما مال اوست نمی ترسد.»

سر بر سینه ی مادر گذاشت و خود را رها کرد، و بارید بر دشت بیکران خود، و مادر با او همراه شد.

هر دو پس از باریدن، پلک زدند، و بیشتر خود را فشردند، و نگاهشان باهم تلاقی کرد. منگ و مات بودند.

آزاده مادر را بوسید، و گفت جای پدر خالی، مادر چشم هایش خیس شد، اما نبارید. اما آزاده آگاه تر از آن بود، از مادر پرسید پدر چه شکل و شمایلی داشت؟

قد بلند بود؟ موهایش چگونه بود، فر بود، یا مثل من و تو.

مادر، درمانده تر از آزاده بود، بغض و دل تنگی هایش، چاوشی بود، که با خود داشت. نمی توانست فریاد کند و لب گشا باشد. مانده بود، در خود، که چه بگوید.

خودش هرگز فکر نمی کرد، که شکل و شمایل شوهرش، زمانی از او پرسیده شود. مات و متحیر مانده بود. دخترش می خواست بداند پدرش چه شکلی بود.

سکوت مادر بیشتر او را عذاب می داد.

به خودش نگاه کرد، در آینه، خود را زیبا دید، اما این سئوال برایش مطرح شد، ترکیبش بیشتر، شبیه به کدام است؟

او خوب می دانست، چگونه خود را تسکین دهد، دلتنگی هایش را همیشه با طوبا قسمت می کرد.

از مادر پرسید عشق چه هست، آیا می توان آنرا قسمت کرد؟

مادر مانده بود در خود، می دید که دخترش بزرگ شده است، نگاهی بر او انداخت و با روحی گشاده او را بخود کشید و گفت تو دیگر بزرگ شده ای باید خودت تجربه کنی.

آزاده نگاه مشتاقانه ای به مادر کرد. مادر کتاب دخترش را تا آخر خواند و با لبخندی از او پرسید، این فرهاد دخترم، کی هست؟

آزاده گرچه دختر زمان خودش بود، اما هنوز به سنت ها که مورد قبول خودش و خانواده بود احترام می گذاشت.

مادر همه کس او بود، پدر بود، مادر، دوست، رفیق و یار و همراه غم ها و شادیش ها بود.

اشک های تنهائی مادر را که زمانی دیده بود امروز خود با این سن و سال داشت تجربه می کرد.

مادر به انتظار نگذاشت و با لبخند ملیحی گفت، تو خودت حدس بزن فرهاد من کیست.

مادر پختگی دخترش را در صراحت کلام، نسبت به سال ها ی خود، فراز دیگری می دید. اما هر چه فکر کرد نتوانست «فرهاد» دخترش را بشناسد، گرچه خودش در ذهن انتخابی داشت، ولی …

آزاده وقتی مادر را در کند و کاو دید فهمید که …

صدای تلفن مادر، آن دور از حل معمای فرهاد بدر آوردش.

پدر بود که آن دو را، به شام می خواست دعوت کند، نگاه مادر درهم رفت، آزاده، تا آخر فهمید که موضوع زنگ چه هست و کی هست. اومی خواست با این پدر برگشته پس از چندین سال حرف بزند، و بداند چرا بر گشته است.

با مادر به صحبت نشست و گفت مادر این درد مشترک ماست، به من بگو این مساله مشترک را چگونه می خواهید حل کنید.

مادر در جواب مانده بود و می فهمید که درد مشترک است، اما نمی دانست، در این شرایط زمان چه بگوید.

آزاده هم مادرش را می فهمید. اما خودش هم در شرایط سختی بود برای انتخاب. از یکطرف مادر بود، با آن زمان، و از این طرف مردی پیدا شده بود، که می گفت بابای تو هستم.

آزاده بابا را نمیفهید! بابا را در کتابهائی که خوانده بود می شناخت. اما زندگی طوبا را می دید. عصرها که بابای طوبا از کار بر می گشت، سفره گرچه وزین نبود، همان تلیط و دور هم نشستن، دنیائی بود.

رو کرد به مادر، و گفت بگذار با تمام تجربه، آغازی دگری باشیم.

تا به امروز من، تو و فامیل های تو کنار هم بودیم و زخم هایمان را می بستییم، زین پس با یک خانواده بزرگتر.

مادر یادت هست، گفتم عشق چه هست؟ تو گفتی درد و سازش و یک دیوار بلند. من نفهمیدم آن زمان، اما امروز می فهمم.

سنت، نگین سختی هست بر زمان.

ریشه مکر و استدلال همان سنت است. ریشه در باورهای گذشته.

مادر، ما امروز به چه دل خوشیم و یا کجای زمان ایستاده ایم؟

مه جواد و پسرش که همسایه ما بودند، امروز بارشان شده فزون. ما که خود را قدر زمان می دیدیم و می بینم، چرا هنوز در انتخاب راهیم؟

مادر نگاهی به او کرد، و گفت ذهنم قد نکشید، اما سکه ئی که به هوا انداختم خط آمد.  حال تو بگو، شیرت کی هست؟

آزاده ، رو کرد به مادر گفت، عشق چه هست؟ این بار دوم است که از تو می پرسم. عشق همان سنت و گره های زمانست، همان نسب،چرخشی در حفظ همان سنت، یا نگاهی دیگر، مادر؟

مادر گرچه جواب داشت، آن را به انتخاب خود او گذاشت.

آزاده نگاهش جلو تر، به زمان مادرش بود. می دانست که مادرش در انتخاب، چه سختی های زمانه کشیده. اما می خواست از زبان خودش بشنود.

مادر نگاهی عاقلانه به او کرد. او را در آغوش کشید و گفت، خوشحالم که دخترم مرا محرم راز های خود می داند.

بوسه ای بر گونه او نشاند. گفت، زمان عوض شده دخترم، اما عشق هنوز همان مفهوم خود را دارد.

دخترم، گر چه عشق  وصال است و تلاش بهم رسیدن، اما این آغاز کار است. عشق در تعریف نمی گنجد، در عمل و زمان معنا پیدا می کند.

عشق گر چه زیباست، می تواند تیشه بر ریشه ی زندگی هم باشد.

راه دوری نرویم، زندگی خودمان را ببینیم. بیش از چندین سال، تو عشق پدر ندیدی و من هم آغوش باز کسی که انتخاب کرده بودم.

من با خاطره ها که با او داشتم، تو را بزرگ کردم، اما امروز، با خانواده دیگری بر گشته.

آزاده زندگی آینده خود را می دید و تجربه ی مادرش را.

گرچه باورش این نبود، اما به تجربه در زمان خود این را می دید که عشق، حدیث دیگریست. گرچه نیست وهم و خیال، اما انتخاب …

مادر شوریده تر از آزاده بود. گذشته خود را نمی خواست که دگر بار دخترش تجربه کند.

می دانست که تجربه را تجربه کردن خطاست.

با صراحت کلام رو کرد به دخترش و گفت فرهادت کیست عزیز؟

گرچه آزاده از لحن مادر دلخور شد، گفت، اسمش را می خواهی یا نسبش را.

مادر مانده بود در پاسخ چه بگوید در جواب دخترش، اما گفت اصل و نسبش.

آزاده لبخندی زد و بگفت، «فرهادم» از ریشه زحمت و کارست. نه نسب دارد مثل امروز من، نه تاریخ دارد مثل شما. نو جوانی است، با مهر و وفا، از تبار دیگر. اصل و نسبش کارگر است. نسبش از خانواده ماست، پسر باغبان خانه ی ماست، اما مهرش فراوان از نگاه ماست.

آینده نگر، نمره هاش بیست در کلاس. مادر گفت بس است، تو بگو آن کی هست، من با گمانم می فهمم، تو بگو امید است، پسر مش کاظم خودمان.

آزاده سنت و زمان و اصل و نسب را درک می کرد، اما عشق، مرز نمی شناخت.
امید پسر پاکار خانواده آزاده بود. از همان کودکی با هم الفتی داشتند، هم سن و سال بودند و در بازی آن زمان، آزاده امید را انتخاب می کرد که با او باشد. آن دو باهم شکل می گرفتند، مرزی بین خود احساس نمی کردند، فارغ از نگاه آن زمان …

مادر نگران آزاده بود، اما ریشه این نگرانی را در تاریخ و اصل و نسب خود می دید. برایش قابل هضم نبود، که عشق مرزی نمی شناسد.

مادر، اخم هایش در هم رفت، و آن لبخندها، عبوس نگاه شد، و آزاده نگاه مادر را تا آخر خواند، اما به روی خودش نیاورد.

مادر با صراحت کامل گفت، دخترم، انتخابت درست نیست. آزاده خم به ابرو نیاورد. لب خندی زد، و از مادر این سوال کرد: تو عاشق پدر بودی یا موقعیت و شناسنامه او.

مادر کیش مات شد. انتظار نداشت روز و روزگاری دخترش او را به سُخره بگیرد.

گفت دخترم، من تو را می فهمم، اما با انتخابت مخالفم. آزاده لب خندی زد و گفت، می دانم. مخالفتت، ریشه اش از همان نام و نشان خانواده است.

گفت می دانم فرق شما در چه هست، خاله عاشق زندگیست و مرد دل خواهش، اما تو عاشق نسبت هستی.

نگاهی به همین دور و بری ها بیانداز. ما کجائیم، و بچه های نوکرهامون کجا هستند.

گرچه مادر این سخن باور داشت، که امروز شغل است که حرف اول می زند، نه نسب، اما تمکین حرف دخترش نشد.

آزاده با زمان خود آشنا بود، درکش از مادر بیشتر بود. می دانست که انتخاب مادرش گر چه روی هوا و هوس نبوده، اما انتخاب خاله اش را قبول داشت.

همیشه ی زمان، این سخن طوبا آویزه ی گوشش بود: هرچه بکاری همان درو خواهی کرد.

امید سال آخر دانشگاه بود و رشته ی مهندسی و برنامه را می خواند، آما آزاده رشته ی جامعه شناسی.

امید، به خودش قول داده بود که زندگی خودش و خانوده اش را از آنچه که امروز هست بهتر کند. این را آزاده خوب درک کرده بود. بر همین نگاه امید بود که آزاده خودش را شکل می داد. گر چه آن دو از یک طبقه نبودند، اما هر دو همدیگر را باور داشتند.

آزاده، مادر را به سُخره گرفته بود، اما مادر زیر بار این عشق دخترش نمی رفت. به قول معروف کسر شأن بود برای او و خانواده اش.

آزاده پایش را روی زمین گذاشت، و آینده نگاه خود را می دید، و هرگز تن نداد به گفته مادرش و این بیت را زمزمه کرد:

«تا شب نروی، روز به جائی نرسی

تا غم نخوری، به غمگساری نرسی»

«پایان»

تاریخ انتشار : ۲۱ آذر, ۱۴۰۲ ۱۰:۳۴ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

در بزرگ‌داشت تحمیل آتش‌بس به اسراییل!

این آتش بس دست‌آوردی بزرگ برای مردم ستم‌دیدهٔ فلسطین و نتیجهٔ استقامت و مبارزات آنان، فشار نیروهای آزادی‌خواه و صلح‌دوست جهان و نیز نیروهای مترقّی و صلح‌دوست اسراییل است. تضمین پای‌بندی دولت اسراییل به قرارداد آتش‌بس موقّت نیاز به نظارت جهانی دارد. از یک سوی اسراییل می‌تواند از ساعات باقی‌مانده تا آغاز آتش‌بس برای ادامهٔ نسل‌کشی سوءاستفاده کند و از سوی دیگر پس از دست‌یابی به تبادل گروگان‌های اسراییلی، کشتار وحشیانهٔ خود را از سر بگیرد.

ادامه »
سرمقاله

عفریت شوم جنگ را متوقف کنیم! دست در دست هم ندای صلح سردهیم!

مردم ایران تنها به دنبال صلح و تعامل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با تمام کشورهای جهان‌اند. انتظار مردم ما در وهلۀ اول از جمهوری اسلامی است که پای ایران را به جنگی نابرابر و شوم نکشاند مردم ما و مردم جنگ‌زده و بحران زدۀ منطقه، به ویژه غزه و لبنان، از سازمان ملل متحد نیز انتظار دارند که همۀ توان و امکاناتش را برای متوقف کردن اسراییل در تداوم و تعمق جنگ و در اولین مرحله برقراری فوری آتش‌بس به کار گیرد.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

به بهانه قتل علی رازینی و محمد مقیسه (ناصریان)، قضات بیدادگاه های جمهوری اسلامی

جنایت کاران و متجاوزان به حقوق اساسی مردم، فارغ از مقام و درجه‌ای که دارند، باید در دادگاه‌های علنی و با رعایت کامل قوانین و کنوانسیون‌های بین‌المللی و داخلی محاکمه و پاسخگو شوند. از همین منظر، هرگونه ترور و قتل‌های اراده‌گرایانه نیز باید به‌طور قاطع محکوم شود.

مطالعه »
یادداشت

نه به اعدام، نه به پایانی بی‌صدا و بی‌بازگشت!

همه ما که در بیرون این دیوارها زندگی می‌کنیم برای متوقف کردن این چرخه خشونت و نابرابری مسئولیت داریم و باید علیه آن اعتراض کنیم. سنگسار، اعدام یا هر مجازات غیرانسانی دیگر صرف نظر از نوع اتهام یا انگیزه و اعتقاد محکومان، چیزی جز نابودی و ظلم نیست و باید برای همیشه از دستگاه قضایی حذف شود.  نه به اعدام، نباید فقط شعاری باشد، بلکه باید به منشوری تبدیل شود که کرامت انسانی و حقوق برابر را برای همه، فارغ از جنسیت و جایگاه اجتماعی، به رسمیت بشناسد.

مطالعه »
بیانیه ها

در بزرگ‌داشت تحمیل آتش‌بس به اسراییل!

این آتش بس دست‌آوردی بزرگ برای مردم ستم‌دیدهٔ فلسطین و نتیجهٔ استقامت و مبارزات آنان، فشار نیروهای آزادی‌خواه و صلح‌دوست جهان و نیز نیروهای مترقّی و صلح‌دوست اسراییل است. تضمین پای‌بندی دولت اسراییل به قرارداد آتش‌بس موقّت نیاز به نظارت جهانی دارد. از یک سوی اسراییل می‌تواند از ساعات باقی‌مانده تا آغاز آتش‌بس برای ادامهٔ نسل‌کشی سوءاستفاده کند و از سوی دیگر پس از دست‌یابی به تبادل گروگان‌های اسراییلی، کشتار وحشیانهٔ خود را از سر بگیرد.

مطالعه »
پيام ها

پیام گروه کار روابط عمومی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) به مناسبت برگزاری دهمین کنگرهٔ سراسری حزب اتحاد ملت ایران اسلامی!

سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) تلاش‌های مؤثرحزب اتحاد ملت ایران اسلامی در جبههٔ اصلاحات برای ایجاد تغییر در اوضاع اسفناک کشور را ارزشمند می‌داند. حضور پررنگ زنان در شورای مرکزی حزب شما، گامی شایسته در راستای تقویت نقش زنان در عرصهٔ سیاسی کشور است.

مطالعه »
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

ترامپ در کاخ سفید: این یک توطئه علیه آمریکا است؟

اعلام رهبری دوران گذار با تکیه به قدرت های خارجی منافی آزادی و حاکمیت ملی ایرانیان است

حاکمیت و اسلام رساله ای دستگاه قضایی

شناختها و تجارب بالقوه و بالفعل ما چگونه رشد می کنند

حماس به اهداف خود نرسیده است، اما حقوق و تسلط اسرائیل تقویت شده است

ترامپیسم ایرانی