نظام حاکم بر ایران بر سر دو راهی خطرناکی گیر افتادەاست: آنان یا باید با غرب بر سر نوع دیگری از برجام سازش کنند، یا سیاست کنونی را ادامە بدهند کە بغیر از بحران بیشتر چیزی فراتر بهمراە ندارد. واقعیت این است چرخ اقتصاد کشور بدون نوعی هماهنگی با غرب نخواهد چرخید. ادامە این شرایط می تواند بە اعتراضات بیشتر در کشور در میان مردم دامن زند و بە این ترتیب انسجام ملی ادعائی یا بە بیان بهتر سیاست تحمیل سکوت اجباری بر جامعە، کە حاکمیت در تمامی این سالها بدنبال آن بودەاست و آن را پایە اساسی ادامە سیاستهای خود در مقابلە با آمریکا قرار دادەاست، فروریزد.
اما راە حلی دیگری وجود دارد، کە آن هم تشدید بحران بە سطحی است کە طرف مقابل را بە دادن امتیازات بیشتر ترغیب کند؛ و این راە حل چیزی نیست بە جز ایجاد درگیری های بیشتر از طریق نیروهای نیابتی، اقدام بە ترور و عملیات تخریبی پوششی در هر نقطەای از منطقە و جهان کە امکان عملی کردن آن وجود دارد. بە زبان دیگر راەاندازی یک جنگ است کە طی آن می تواند با درگیر کردن جامعە و ایجاد جو نظامی و امنیتی بیشتر در داخل کشور، هم مردم را هم بە پذیرش بیشتر وضع موجود وادارد، و هم هزینە طرف مقابل را چنان افزایش دهد کە از ترس از دست رفتن کنترل بر اوضاع، ناچار بە انعطاف بیشتر شود.
در واقع در شرایط بسیار بحرانی، آنگاە کە همە راەحلهای منطقی و یا راەحلهای با هزینە کمتر بە بن بست برمی خورند، سیاست جنگی، البتە نە در فرم کلاسیک آن، می تواند مفری باشد. ولی مشکل این است کە چنین راەحلی می تواند بسرعت بە جنگ واقعی در فرم لشکرکشی رسمی تبدیل شود و بە این ترتیب نیت راە حل سوم بە ضد خود تبدیل شدە و کل نظام را با مشکل بودن یا نبودن روبرو کند.
واقعیت این است کە هشدارهای مقامهای حکومتی و فعالان سیاسی درون کشور کە از درایت بیشتری برخوردارند، حاکی از آنند کە اقتصاد و معیشت مردم در شرایط بسیار خطرناکی قرار دارند، طوری کە امکان بروز وضعیت ابرتورمی بە هیچ وجە بدور نیست. غرب با توجە بە موقعیت برتر خود، هیچ عجلەای ندارد و این ایران است کە هر روز کە از ادامە وضع موجود می گذرد، در تنگنای بیشتری قرار می گیرد. تنگنائی کە گلایەهای خامنەای از دولت روحانی هم بداد آن نخواهد رسید. حتی زندەکردن دوبارە رفسنجانی برای اینکە گویا مسئولیت وضعیت موجود را بە دوش او بیافکنند نیز سر سوزنی بە برون رفت از وضعیت بسیار وخیم کنونی کمکی نخواهدکرد.
جمهوری اسلامی آرزو دارد کە شرایط بمانند سالهای دهە شصت شمسی می بود کە در آن با امکان برپائی جنگهای کلاسیک می شد کل جامعە را چنان منکوب و در راە اهداف خود بسیج کرد کە مردم را بکل از خواستەهای اساسی خود بنام دفاع از کشور و اسلام دور کردە و برای سالها با خیال راحت بر تخت نشستە و نظارەگر وضعیت می بودند؛ اما آن دوران گذشت و دیگر چنین امری امکان ندارد.
نظام حاکم بر این ایران بە یک سازش بزرگ با آمریکا نیاز دارد، سازشی کە بە نرمال کردن و یا تعدیل نسبی سیاستها و نگاه ایدئولوژیکی آن منجر خواهدشد، امری کە بنوعی برای نظام بمنزلە خودکشی سیاسی و هویتی است. لااقل برای هستە سخت قدرت، جبهە پایداری ها و تندروها.
اما آیا راە دیگری وجود دارد؟ عصبیت خامنەای، بگاە سخنرانی اش برای کابینە روحانی، بخوبی موید این حقیقت است کە آنان می دانند راە دیگری بە جز این وجود ندارد و آنان در بزنگاە اتخاذ یک تصمیم بزرگ قرار گرفتەاند: یا سازش منطقی، یا سقوط در سراشیبی بیشتر.
نرمش قهرمانانە باید بە سازش قهرمانانە فرابروید!