بر همگان واضح است که جمهورى اسلامى از همان اوائل شروع جنگ لبنان، از لحاظ سیاسىـتبلیغاتى به پیشواز آن رفت، و اگر نه بیشتر اما کمتر از جنگطلبان دیگر در دمیدن به آتش این جنگ خانمانسوز دریغ نورزید. البته جمهورى اسلامى در کلیت خود نگذاشت که این موقعیت به یک موقعیت نظامىـعلنى فرا روید، به صورتى که عملا و فورا آنرا به یک طرف جنگ تبدیل کرده و آنرا وارد معرکه با اسرائیل و آمریکا کند. برعکس در تمام طول این چهار هفته مرتب آنگاه که پشتیبانى نظامى از حزبالله لبنان مطرح بوده است، در یک واکنش سریع و صریح آنرا رد کرده، و خود را تنها به عنوان یک پشتیبان معنوى از زاویه اشتراک دینى با حزبالله مطرح نموده است.
البته نوع تبلیغات رژیم به فراخور وضعیت منطقه و جهان نیز فراز و نشیبهائى داشته است. به عنوان نمونه اکنون با بمباران روستاى قانا و کشتار مردم بىدفاع از طرف اسرائیل و عکسالعمل شدید جامعه جهانى به آن، نوع تبلیغات رژیم اشکال تازهای یافته است، به طورى که فرمانده سپاه ا از یک تسویه حساب قطعى علیه آمریکا و اسرائیل سخن به میان آورده است.
اما فراتر از همه اینها این بحث مطرح است که رژیم در نهایت چه سیاستى را در مورد این بحران در پیش مىگیرد و اساسا چه طرح استراتژیکى را به پیش خواهد برد. آیا تنها بر روى یک آلترناتیو و آنهم رودرروئى قطعى سرمایهگذارى خواهد کرد، و یا امکانات و آلترناتیوهاى بیشترى را مد نظر خواهد گرفت؟
با توجه به روند تحولات چند هفته گذشته و موضعگیریهاى رژیم به طور کلى میتوان دو آلترناتیو اصلى را در این مورد در نظر گرفت. اولین آلترناتیو عبارت است از تشدید بحران از طریق پیشبرد کار تبلیغاتى ـ سیاسى به شیوهاى علنى و نیز از طریق کمکهاى نظامى به شیوهاى مخفى به حزبالله. و دومین آلترناتیو هم عبارت است از استفاده از این بحران براى یک برآمد سیاسى در قالب نیروئى میانجى و صاحبقدرت در منطقه که میتواند پایهاى اصلى براى حل دیپلماتیک مسئله از کانالهاى جهانى باشد. این امر ناظر بر امر عادىسازى روابط خود با جهان بر پایه وضعیت موجود است. کهالبته نهایتا به تحکیم پایههاى رژیم در جهان و منطقه میانجامد و آنرا در موقعیتى کاملا جدید قرار میدهد.
اگر آلترناتیو اول را از نزدیک مورد مطالعه قرار دهیم میبینیم که با رویکردی منطقى چنین امرى در نهایت نشدنى مینمایاند. زیرا از لحاظ آرایش نیروهاى سیاسى در جهان و منطقه هیچ وقت رسیدن به چنین هدفى محتمل نمینماید هرچند که کشورها و نیروهاى مخالف آمریکا در منطقه بهخاطر جنایات اسرائیل و حمایت آمریکا از این کشور اعتبار معینی یافتهاند و افکار عمومى منطقه بهشدت تحریک شده و مردم خشمگین هستند. چنین امکانى بسیار دوراز واقعیت به نظر میرسد. اما امکان دوم کاملا منطقیتر به نظر میآید و چنین به نظر میرسد که این بدیل در نهایت نوع کردارهاى رژیم را توجیه و تعیین میکند. در این آلترناتیو همچنانکه گفته شد رژیم با فرارویاندن برآمد نظامى قوی متحدین خود، ایجاد هرج و مرج و استفاده از جو ضد آمریکائى منطقه و خشم تودههاى عرب، به یک برآمد سیاسى، کوشش میکند که خود را در قالب قدرتى منطقهاى که آمـریکا هم به ناچارآنرا به رسمیت خواهد شناخت، عرضه کند. یعنى از سویی تغییر در سیاستهاى آمریکا پدید آورد و از سوی دیگر خود را به عنوان یک واقعیت انکار ناپذیر تحمیل کند. (البته از هم اکنون این تغییر در میان اروپائیها پدید آمده است. اخیرا وزیر امور خارجه فرانسه در سخنان خود ایران را کشورى مهم قلمداد کرد که نباید نقش آنرا در منطقه نادیده گرفت). بنابراین میتوان گفت که در مقطع کنونى رژیم با بازى زیرکانه و ظریف روى این دو آلترناتیو سعى میکند آنرا طورى به پیش ببرد که سرانجام آلترناتیو دوم به نیرویى غالب تبدیل شده و تعیین کننده نوع رفتارهاى آن در آینده باشد. در مقطع کنونى رژیم بیشتر روى آلترناتیو اول بازى میکند و در مقطع دوم در صورت عقبنشینى طرف مقابل آلترناتیو دوم بیشتر مد نظر خواهد بود.
اما سخن گفتن از اینکه جبهه آمریکا ـ اسرائیل حتما عقبنشینى خواهد کرد، در چنین شرایطی دشوار است. زیرا این امر به منزله تضعیف قدرت و نفوذ سیاسى بهویژه آمریکا در جهان تعبیر خواهد شد، امرى که خصوصا خوشایند نومحافظهکاران آمریکائى نیست. بنابراین بازیاى که رژیم در پى آن است، بازى بسیار خطرناکى است که مىتواند در نهایت تنها مرحله اول را به رژیم تحمیل کند و آنرا براى همیشه در آن حد نگه دارد و مانع فرارویی آن به مرحله دوم شود. در این صورت کشور ما نیز نسبتاً سریع به سوى جنگ پیش خواهد رفت. افسوس که برای زمامداران حاکم بر سرنوشت مردم کشور ما، سمتگیری روندها در جهت یاد شده که میتواند براى مردم و کشور ما ویرانگر و مرگآور باشد، اهمیت چندانی ندارد.
فرخ نعمت پور
یازده امرداد ۱۳۸۵