متن سخنرانی رضا کاویانی در یادمان کشتار جمعی در سال های دهه ۶۰ زندانیان سیاسی – برلین
من هم به سهم خود از حضور شما قدردانی می کنم و مانند همه مردم ایران آرزو دارم که روزی کشور ما هم روی آرامش و صلح را ببیند، و آمران کشتار زندانیان سیاسی ایران در تابستان سیاه ۱۳۶۷ که ما در آستانه ۳۰ سالگی آن هستیم به دادگاه سپرده شوند و بازماندگان جانباختگان این فاجعه بزرگ ملی از این همه بی حرمتی به انسان و شرافت انسانی سر انجام بتوانند دادخواهی کنند.
پیش تر از خواندن متنی را که آماده کرده ام، جا دارد از رفیقی نام ببرم که همه ساله ما را در تدارک این مراسم در برلین کمک می کرد، برای ما فیلم و نوار تهیه می کرد، پوستر و تومار جانباختگان را آماده می نمود و همیشه صاحب ایده بود و از ما بطور جدی پشتیبانی می کرد، جایش خیلی خالی است. امسال رفیق تهماسب ما تنها آمده است. یاد رفیق فرزانه صابری همیشه گرامی است.
من دو بار در زمان حیات این رژیم بهیمی دستگیر شده ام. وهله اول در خرداد سال ۱۳۶۰ بود که تا اواخر سال ۱۳۶۱آزاد شدم. که پس از حدود دو ماه بعد، یورش وسیع به حزب توده ایران آغاز شد، فضای سیاسی کشور و بویژه زندان ها را در این سال های سیاه می شود تا حدودی با زندان های کشورهای آمریکای لاتین مقایسه کرد، هم به دلیل میزان دستگیری ها و هم به دلیل میزان قساوت و شکنجه و کشتار زندانیان. در دستگیری دوم، پس از یورش سراسری به سازمان فداییان خلق ایران ـ (اکثریت) در تابستان سال ۱۳۶۵، همراه همسرم و فرزند ۸ ماهه ما به زندان منتقل شدیم که در همان لحظات اولیه، شاید کمتر از ۵ دقیقه پس از انتقال به زندان کمیته مشترک، بر اثر ضربات بازجوی من، از ناحیه هر دو گوش به شدت آسیب دیدم و دچار خون ریزی شدند و استخوان ترقوه سمت چپم بر اثر ضربه به شدت آسیب دید و هیچ دارویی هم به من داده نشد، و حتی کاملا آگاهانه و عامدانه از دادن دارو به من جلوگیری شد، و هنوز هم از آن درد می کشم.
واقعیتی است که کشتار زندانیان سیاسی و مخالفین و اصولا پروژه حذف، از همان آغاز تاسیس جمهوری اسلامی برنامه ریزی شده بود، و من اعتقاد دارم تشکیل یا بازسازی سازمان امنیت که با همکاری تیمسار فردوست مسول بخش ضد مارکسیست ها (چپ ها) ساواک رژیم گذشته، با توجه به حذف و مقابله با چپ ها سامان داده شد و صورت گرفت. هم تیمور بختیار بنیان گزار ساواک در سال ۱۳۲۵ و هم تیمسار فردوست، هر دو به این نکته تاکید داشتند. بعدها در گزارش ها و خاطرات بازمانده های رژیم پهلوی که در بعد از انقلاب بهمن انتشار یافت، همگی بر تاسیس ساواک برای مقابله با چپ ها تاکید کرده اند. اگر نگاهی هم به تعداد پایه گذاران ساواما توجه نماییم، افرادی مانند بهزاد نبوی، محمد رضا خاتمی، حجاریان، نعمتی وزیر کار آقای روحانی را می بینیم که با فاصله گرفتن از مبدا انقلاب بهمن، اختلافات آنها هم در مدیریت و سهم گرفتن از شرایط، آنها را حتی در مقابل هم قرار داد و شیوه حذف برای آنها هم به اجرا در آمد، هدفشان مقابله با چپ ها بود. آنها حتی در تصورشان نبود که در کشور اسلامی شده، کسانی جز چپ ها در مقابل آنها صف آرایی کنند و بهمین دلیل در حذف چپ ها از همان آغاز، بدون هیچ شائبه ای همصدا بودند و اقدام کردند. اما نباید فراموش کرد که هیچ یک از افراد این مجموعه پیدا و پنهان، در مورد چگونگی کارکرد و اختلافات خود اقدام بیرونی نکردند و باید گفت همگی در مورد شیوه حذف دگر اندیشان تا به امروز اتفاق نظر دارند. قتل های سیاسی که بعد ها یکی بعد از دیگری به کوشش روزنامه نگاران، فعالین سیاسی و حقوق بشری، وکلای مستقل از دستگاه های دولتی، و همچنین وابستگان سازمان های سیاسی، از آنها رونمایی می شد، در هیاهو و بحران روزمره ناشی از انقلاب بهمن، صدای بلندی نداشت و جامعه دیروز نسبت به امروز کمتر از آن آگاهی پیدا می کرد و از طرفی محافظه کاری جامعه ایرانی، خود را کمتر به مداخله در این امور راغب نشان می داد.به این مفهوم که برای مبارزه و افشاگری با کشتار و حذف مخالفین توسط دستگاه های امنیتی رژیم، راه درازی در پیش است
اما کشتارهای اصلی سازمان داده شده جمهوری اسلامی را باید از خرداد سال ۱۳۶۰ رصد کرد که در تابستان سال ۱۳۶۷ با حکم مشهور آیت الله خمینی در قتل عام زندانیان سیاسی صادر شد، به اوج خود رسید. امری که بویژه در مورد فعالین سیاسی و مخالفین حمهوری اسلامی، اهل قلم، نویسندگان و هنرمندان، وکلا و طرفداران حقوق بشر و بعدها حتی فعالین و طرفداران محیط سبز را هم در بر گرفت و منجر به کشتار و حذف آنها هم گردید، هیچ موقع قطع نگردید و همچنان ادامه دارد.
در سال ۱۳۸۷- ۲۰۰۸ کتاب “فراموشم نکن” توسط رفیق عفت ماهباز منتشر گردید. این کتاب، ۱۴ سال پس از آزادی ایشان از زندان که به مدت هفت سال طول کشیده بود، نوشته شده است. در این کتاب آمده است “… شنیده بودم که نوشتن خاطرات زندان آسان نیست. شنیده بودم که با درد و رنج همراه است، اما فکر نمی کردم بدین گونه باشد که گاه با یاد آوری خاطره ای دو یا سه روز به گریه بیفتم.” شاید در حدود صد عنوان کتاب خاطره از زندان، توسط زندانیان سیاسی جان بدر برده از کشتارهای رژیم بهیمی جمهوری اسلامی تا کنون انتشار داده شده استکه باید گفت این تعداد فقط بخش کوچکی از آن همه بده و کشت ها است، که از مصائب و درد های زندانیان سیاسی را در مبارزه ای کاملا نا برابر در مقابل دستگاه کشتار و وحشی سفاک، بازگو کرده باشند. اما وقتی به آمار های چندین هزار نفری – بیش از ۴۶۰۰ نفری اعدام های سال سیاه ۱۳۶۷ نگاه می کنیم، می بینیم که جای خالی گفتار ها و نوشتار ها و تصویر هزاران نفر باقی است و این افراد هم حذف فیزیکی شده اند و هم رژیم جنایتکار از ارائه نام و نشان و محل دقیق گور های آنها تا امروز جلو گیری کرده است. به گمانم این فقدان بزرگ هر گز جبران نخواهد شد. هیچ کس نمی توانست و نمی تواند بهترو روشن تر از خود این زندانی ها از آنچه که بر سرشان آمده گزارش کند. در واقع باید بگویم ما متاسفانه دستمان خیلی خالی ست، و عامل آن هیچ کس جز مسولین دیروز و امروز رژیم نمی باشند، زندانیانی که در یک نسل کشی برنامه ریزی شده توسط همه دستگاه مخوف جمهوری اسلامی به مفهوم واقی کلمه؛ قتل عام شده اند.
ما ایرانی ها طی ۸ سال جنگ بین کشور ما و عراق، که طولانی ترین جنگ های بشری است، به کمک دوربین عکس ها و فیلم های تلویزیونی و همچنین جراید، شاهد روزانه صد ها از تصویر کشته شدگان، اندام های مثله شدن جوانان، دست ها و قطعات از بدن جدا شده بوده ایم اجساد کودکان ناشی از یک بمباران، بقایای خانه ای متلاشی شده که دود از آن به هوا می رود، خانه ای که روزی یا شاید تا لحظاتی پیش، اعضاء آن در باره آینده ای بهتر صحبت می کردند. یا شاید باز هم صحنه های بد تر از آن، که دیگر بین مصالح بازمانده از در و دیوار و اعضاء تکه تکه شده ساکنین آن نمیشد تمیز قائل شد و تفکیک کرد. حال اگر به میان بازماندگان جانباختگان برگردیم و به عنوان یک ناظر و یا یک گزارشگری که به دنبال سوژه ای باشد، دیگر سوژه ها هم از پی این همه وحشیگری ناشی از قتل عام که با هدف قرار دان همه حرمت انسانی صورت گرفته، نمانده و همه چیز نابود شده اند. یعنی بازماندگان از دسترسی به به بقایای جان و جسم مثله شده جانباختگان محروم مانده اند و هم از این رو ، در انتقال یاد آوری و خاطره نگاری از آنها معذور مانده اند. بازماندگان، امکان ارائه تصویر از آنهمه درد جانکاه و بیداد فوق طاقت بشری را ندارند! ما میتونینم امیدوار باشیم که سرانجام در کشور ما، جلو کشتار ها که مصداق نسل کشی است گرفته شود، یعنی بتوانیم ماشین کشتار دولتی را از کار بیندازیم، و پرده از این همه کشتار برداریم و از تکرار آن جلوگیری نماییم.
شاید مردم سارایو سرانجام توانستند با یافتن کشته شدگان خود که در گورهای دسته جمعی و مدت ها نامعلوم دفن شدەبودند، دست پیدا کردە، کمی آرام گرفتند، آنها موفق شدند با دیدن استخوان ها و جمجمه شکسته شده پسران و مردان خود کمی تسلی پیدا کنند. مادران و زنان و فرزندان توانستند با بقایای آنها بنشینند و گریه کنند و عزاداری نمایند و شاخ گلی نثار بقایایی کنند که سال ها بود رنج بی نام و نشانی شان، بیشتر از هر چیز آزارشان می داد. سنگی بر سنگ مزارشان بگذارند و دنیا را شاهد بگیرند و با کمی غرور نشانشان بدهند که این ها، این ۸۰۰۰ نفر مردان خفته، همان هایی هستند که عفریت جنگ آنها را از ما گرفت و سوگواری ما تمامی نخواهد داشت. حال آنچه برای بازماندگان کشتار های سال های دهه ۶۰ برایشان مانده، سکه هایی است که با عشق سوهان داده شده، کارهای دستی است که تا ابدیت برای شان خواهد ماند و چند صفحه نامه سانسور شده همراه بوسه هایی که در سطور آنها از چشم مامورین پنهان ماند. اما هر بازمانده ای که یکی از پی هم به دلیل پیری و فرسودگی جسم و جان، این دنیا را وامی گذارند و می روند، دستشان از خاک بیرون خواهد ماند، تا روزی که همه عوامل کشتارهای زندانیان سیاسی به دادگاه ها نسپرده باشند. هیچکس نمی تواند از نامه های جانباختگان، از عکس های یادگاری به جا مانده از آنها، از آه و افسوس خانواده ها و از دید و بازدید همیشه همراه ترس و توهین جمعه های محزون بر تربت های به خاک و خون افتاده ها،را ببیند و عذاب نکشد و منزجرانه از این همه شناعت منقلب نشود. هر آن گاه بازمانده ای فریاد بر آورد و نسبت به واکنش جامعه خسته از ظلم و تجاوز و فساد نهادینه شده از طرف مسولین اسلامی، دردمندانه اعتراض می کند و فریاد بر می آورد که چگونه و چرا تا کنون در رسانه ای کردن آن، همتی بیش از این از خود نشان نداده اند، نباید دلگیر شد، بلکه باید به آن پاسخی در خور داد و در عزم تاریخی مردم ایران، قصور محافظه کرانه ای است که در تخیل و نوع ابراز همدردی های ما گره خورده و نهفته است و نتوانسته ایم قد راست کنیم و واقعیت واقعه را به نوعی شایسته بازنمایی کنیم. ما مردم ایران هنوز نتوانسته ایم گواهان جدی و شایسته صفحه های مخوف و تاریک تاریخ جنایاتی باشیم که با پوست و خون خود آن را لمس کرده ایم، ما هنوز هم نتوانسته ایم خط سرخ و خون آلود کامیون های گوشت و یخچال داری را که انباشته از اجساد مثله شده فرزندان این سرزمین بود که از زندان اوین تا خاوران بر آسفالت خیابان از خود رد خون به جا می گذاشت، برجسته نماییم و به دنیای بفهمانیم و بقبولانیم.ما باید در مورد علت سکوت متمادی و جانکاه خود بر واقعه ای چنین مخوف، پاسخگو باشیم.
علیرغم اعتراض های شورای بین المللی حقوق بشر نسبت به نقض مکرر حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی علیه شهروندان کشور ما ایران که آخرین مورد آن در همین سه شنبه گذشته صورت گرفت، ما هنوز هم نتوانسته ایم این رژیم را به عقب نشینی جدی وادار نماییم تا اجازه بازدید نمایندگان بین المللی حقوق بشر را از ایران بپذیرد. تا از زندانهای کشور بازدید به عمل آورند و ملاقات با زندانی های سیاسی و فعالان حقوق بشری در کشور و حقوقدانان و وکلای مستقل، عملی گردد. جمهوری اسلامی تا کنون از هیچیک مفاد قانون شریعت اسلامی که از آنها جز بوی کشتار و خون ریزی و فناتیزم خیال پردازانه ضد بشری به مشام می رسد عقب نشینی نکرده است. هنوز هم نمایندگان رسمی جمهوری اسلامی در مجامع بین المللی، از افرادی انتخاب می شوند که خود در کشتار صدها نفر شرکت داشتند و دارند.
در آخر از جامعه ایران و همه بازماندگان جان های شیفته که دیگر در میان ما نیستند و ما با خطره های آنها باقی عمر را بسر خواهینم کرد، می خواهم:
۱- در مورد علت سکوت طولانی خود نسبت به واقعه ای بزرگی که صورت گرفت به بحث و گفتگو بنشینند،
۲- بهتر است با هر وسیله و امکان، زندانیان جان بدر برده را برای نوشتن خاطراتشان از زندان حمایت کنند،
۳- لغو شکنجه و اعدام، دو مورد غیر انسانی را باید در مباحث عمومی، رسانه ای کرد و از آن به عنوان دو موضوع غیر انسانی و شناعت که توسط انسان ها علیه انسان های دیگر انجام می گیرد نام برد و با کمک نهادهای حقوق بشری، رژیم را به عقب نشینی واداشت،
۴- باید خواست دادخواهی و محاکمه عادلانه آمران کشتار جمعی و بویژه کشتار های دهه ۶۰ در زندانهای ایران را به خواست عمومی مردم ایران فرا رویاند و از حقوق خود به عنوان “نه نمی بخشیم و فراموش نمی کنیم”، دفاع نماییم.
یاد همه جانباختگان راه آزادی سرزمین ما ایران را گرامی می دارم و به آنها درود می فرستم. به امید ایرانی آزاد و آباد و مردمی سرفراز. درود!
شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۷- ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۸- برلین