هزاران بار ننگ بر رژیمی که پاسخش به خواست های مشروع شریفترین خدمتگزاران ملت شلاق است
سالیان دراز است که فرهنگیان کشور علاوه بر تحمل شرایط سخت معیشت و أنواع محرومیت ها باید طعم زندان و تحقیر و زجرهای گوناگون را نیز بچشند تا مافیای مسلط بر جان و هستی ملت بتواند به تاراج داروندار مردم و سروری حقیرانه ی خود ادامه دهد.
در این مورد خاص هم، نسبت ها و اتهامات سیاسی امنیتی قدرت حاکم بر معترضان به این معنی است که معلمان محروم کشور ما نیز مانند دیگر أصناف و گروه های ستمکش و معترض جز مشتی توطئه گر سیاسی، که در خدمت نیات مراکز بیگانه علیه «نظام الهی» حضرات به دسیسه مشغول اند، نیستند.
اما منادیان این اتهامات تا کنون یک بار هم توضیح نداده اند که اینهمه توطئه گر گوش به فرمان بیگانه برای دسیسه علیه نظام، در میان همه ی اقشار و أصناف کشور، در نظامی که «به حول و قوه ی الهی» و به سرانگشت عالمانه ی تدبیر ولی فقیه اداره می شود چگونه پیدا می شود و چگونه است که هر روز بر شمار آنان می افزاید!
در رژیمی که عامی متعصبی چون نواب صفوی نیز، حتی در بالاترین رؤیاهای خود، جرأت نمی کرد یک هزارم تنگ نظری و جهالتی را که اینک بر ایران حاکم است آرزوکند، معلم ایرانی امروز حق ندارد در درس های خود نه از آزادی عقیده، نه از دموکراسی، نه از معنای واقعی جمهوری، نه از تاریخ مشروطیت ایران و قیام درخشانی که به برقراری دموکراسی پارلمانی در کشور ما پیوست، نه از تاریخ چندهزارساله ی ایران همچون تاریخ فرهنگ و تمدنی بزرگ، و نه از سرگذشت نخستین حکومت بزرگ جهان به معنی واقعی این مفهوم، سخن بگوید و همه ی وقت او در تدریس تاریخ، بجای بیان خدمات ایرانیان به تمدن معروف به اسلامی، می بایست مصروف ستایش از خدمات اسلام به ایرانیان برای خروج از دوران جاهلیت و رهایی آنان از تمدن خودی گردد؛ این معلم حتی این حق همه ی معلمان جهان را نیز ندارد که بگوید قوت لایموت ما را از ما دریغ نکنید؛ و چون به فریاد و دادخواهی او اعتنایی نشد، اگر با همکاران خود برای ادامه ی تظلم در برابر یکی از مراکز حکومتی تجمع کرد و بار دیگر آن خواست های حد اقل خود را بر زبان آورد، نمایندگانش تهدید و سپس بازداشت می شوند؛ و اگر باز هم از خود ایستادگی نشان داد آن نمایندگان، افزون بر محکومیت به سالیان دراز زندان، اخراج از خدمت و حتی قطع حقوقی که به خون دل به دست آورده بوده اند، به سخت ترین و موهن ترین مجازات هایی نیز که حتی برای گردنه گیران و قاتلان هم تحقیرآمیز است، یعنی ضربات تازیانه محکوم می گردند؛ آنان را تحقیر می کنند تا دانش آموز بداند که معلم او کسی نیست؛ کسی نیست جز خطاکار و مجرمی مانند سایر تبهکاران، چون دزدان و آدمکشان، نه کسی که باید از او آموخت زیرا در مقام آموختن دانش و انسانیت به او قرار دارد؛ زیرا دانش را باید تنها از دهان آخوند بشنود و انسانیت را هم باید فراموش کند! گویی حکام این رژیم همگی به دلیلی اسرارآمیز از معلم جماعت کینه ای شتری در دل دارند که شاید از دوران شاگردی و دانش آموزی ناموفق آنان سرچشمه بگیرد؛ هرچند که خصلت ضد فرهنگی این نظام را نمی توان تنها از خصوصیات این افراد استنتاج کرد.
معلم ایرانی ده ها سال است که برای احقاق حقوق پایمال شده ی خود مبارزه می کند و خاطره ی کشته شدن دکتر خانعلی که در زمان دولت شریف امامی، در روز ۱۲ اردیبهشت 1340 طی تظاهرات آرام معلمان در میدان بهارستان با اصابت گلوله ی سرهنگ شهرستانی به قتل رسید، هیچگاه از یادها نرفت، بطوری که از آن پس آن روز به یاد این معلم دلسوز روز معلم نامیده شد،.
با اینهمه پس از آن واقعه با استعفای دولت و تشکیل دولت امینی به خواست های معلمان رسیدگی شد و اندکی از دردهای آنان کاسته شد.
اما داستان تنگی معیشت معلم، تحقیر او و سختی شرایط آموزش و پرورش در جمهوری اسلامی با مشکلات آن دوران اختلاف کیفی دارد. در این رژیم همه باید تحقیر شوند، و بیش از همه معلمان که وظیفه ی پرورش روحی و اخلاقی نوباوگان و نوجوانان و انتقال فرهنگ ملی و آموختن حقایق علمی مورد قبول در جهان امروز به نسل جوان بر دوش آنان قرار دارد.
مبارزات صنفی دوران جدید معلمان کشور نیز که در بیست ساله ی نخست حکومت اسلامی به دلیل شدت خفقان به سازماندهی در خوری دست نیافته بود از حدود سال هشتاد موفق شد تا به تدریج از شدت این نقیصه که رژیم حاکم بر آن تحمیل کرده بود بکاهد. این جنبش که از چند سال پیش علنی تر و دامنه دار تر شد در اولین سالهای دهه ی ۹۰ رو به گسترش نهاد و از همان زمان نیز بار دیگر با برخورد خشن حکومت اسلامی روبرو شد و از اولین تجمعات مسالمت آمیز معلمان در سالهای ۹۰ با بازداشت نمایندگان منتخب آنان آغاز گردید.
درآغاز سال تحصیلی 1394 شمار زیادی از معلمان کشور همچون رسول بداقی، اسماعیل عبدی، علی اکبر باغانی، علیرضا هاشمی، عبدالرضا قنبری که از قبل در زندان بودند همچنان در زندان به سر می بردند . افزون بر این در آستانه ماه مهر و آغاز سال تحصیلی به دنبال موجی از بازداشت ها در کانون صنفی معلمان از سوی نهادهای امنیتی، روز نهم شهریورماه محمدرضا نیکنژاد و مهدی بهلولی و همچنین در پانزدهم شهریور ماه محمود بهشتی لنگرودی سخنگوی کانون صنفی معلمان بازداشت شدند. همچنین سه معلم دیگر به نامهای پیمان نودینیان، رامین زندنیا و بهاملکی، ظهردوشنبه ۲۸ شهریور بازداشت شدند. بازداشت رامین زندنیا، از معلمان فعال در کردستان وهمسرش پروین محمدی، فعال زیست محیطی نیز مدتی پیش از آن صورت گرفته بود. محمد توکلی دبیرکانون صنفی معلمان کرمانشاه نیز از تاریخ ۲۱ مرداد ماه احضار و تهدید و سپس بازداشت شده بود.
محمدرضا نیکنژاد و مهدی بهلولی نیز پیش از دستگیری، با فانی وزیر آموزش و پرورش دیدار داشتهاند؛ همچنین محمود بهشتی لنگرودی یک روز پیش از بازداشت طی دیداری با محمدباقر نوبخت سخنگوی دولت به بیان مشکلات معلمان پرداخته بود و به این نتیجه رسیده بودند که نوبخت دیدار های منظم هفتگی با اعضای کانون صنفی داشته باشد.
محمود بهشتی لنگرودی بعد ازاعتصاب غذای خشک خویش درهشتم مهر ماه و اعتراضات وسیع در داخل و خارج از کشور برای آزاد سازی وی ، یک هفته ای به مرخصی می رود وبا ادامه ماندن او درنزد خانواده اش توسط مقامات قضایی و زندانبانان نظام موافقت نشد و او دیگر بار به زندان برگردانده می شود.
در ۱۳۹۷ روز ۲۰ اردیبهشت روز تظاهرات معلمان به مناسبت هفته ی معلم بود. از ساعت ۱۰ صبح معلمان شاغل و بازنشسته به مناسبت هفته ی معلم در تهران و استانهای مختلف تجمع اعتراضی برگذار کردند.
این تجمع در تهران مقابل سازمان برنامه و بودجه و در استانها مقابل ادارات آموزش و پرورش برگذار شد.
معلمان با در دست داشتن پلاکاردهایی اعتراض خود به کمبود بودجههای آموزشی و دستمزدهای پایینتر از خط فقر را نشان داده از مسئولان خواستند تا به مطالبات آنها رسیدگی کنند.
یکی از حاضران در تجمع که در استان فارس مقابل اداره آموزش و پرورش حاضر شده بود، در ارتباط با خواست های معلمان میگوید: منِ بازنشسته خواهان اجرای همسانسازی، مستمریهای بالاتر از خط فقر و بیمه ی کارآمد هستم؛ اما همه معلمان یک رشته خواستهای مشترک دارند ازجمله تأمین آموزش رایگان و کیفی برای همه کودکان و مخالفت با خصوصیسازی آموزش. ما حاضران در تجمع خواستار افزایش بودجههای آموزشی هستیم و میخواهیم آموزش و پرورش در اولویت اول تصمیمگیرندگان باشد تا شاهد فردایی بهتر باشیم.
در این تجمعات که فراخوان آن توسط شورای هماهنگی کانونهای صنفی معلمان سراسر کشور صادر شده بود، صدها معلم در شهرها و استانهای کشور شرکت کرده بودند.
در قطعنامهی این تجمعات چنین آمده بود:
عدم توجه به زندگی و معیشت معلمان بازنشسته و شاغل و بیتوجهی به کیفیت آموزش در مدارس نشان از آن دارد که آموزشوپرورش در اولویت نهادهای حاکمیتی و مسئولان دولتی نیست. شورای هماهنگی نسبت به این وضعیت اعتراض دارد و نسبت به ادامه بیتوجهیها و تبعات آن به مسئولان هشدار میدهد.
یکی از معلمان حاضر در تجمع نیز در تماس با ایلنا از بازداشت حدود شش نفر از تجمعکنندگان در تهران خبر داد.
نگاهی به وضع معیشت معلمان کشور
بنا به گزارش ایلنا در چهارشنبه، ۲۷ تیرماه ۱۳۹۷«بار سنگین نوسانات اقتصاد و افزایش افسارگسیخته نرخ ارز بیش از همه بر دوش دستمزدبگیران سنگینی میکند. دستمزدی که در بهترین حالت بین ده درصد برای معلمان و بیست درصد برای کارگرانِ حداقلبگیر افزایش یافته در شرایطی که هزینههای زندگی به تبع افزایش قیمت دلار سر به آسمان زده، نمیتواند به اندازه ارزنی از مشکلات معیشتی کم کند.»
برابر این گزارش، رضا مسلمی (عضو کانون صنفی معلمان همدان) با اشاره به چالش «نه به فیش حقوقی» که معلمان در فضای مجازی راهاندازی کرده اند، میگوید: این حرکت خودجوش، واکنش منطقی معلمان است به کاهش بیسابقه ی قدرت خرید در ماههای اخیر؛ معلمان که انتظار داشتند دولت حداقل در حیطه ی معیشت، حافظ سطح زندگی آنها باشد، به ناگاه دیدند دولتی که به نگه داشتن نرخ تورم تک رقمی مینازید، ناگهان افسار اقتصاد را رها کرد و یک شبه بسیاری از مردم فرودست ازجمله معلمان و کارگرانِ زیر خط فقر را به قعرِ چاه گرسنگیِ مطلق کشاند.
وی با بیان اینکه حفظ قدرت خرید از افزایش رقمی دستمزد به مراتب مهمتر است؛ گفت: در عین حال وعدههای مزدی برای معلمان متحقق نشد. قرار بود حقوق کارمندان دولت بین شش تا بیست درصد افزایش یابد اما سهم معلمان از این وعدهها چیزی حدود ده درصد افزایش حقوق شد و این افزایش به هیچ وجه پاسخگوی نیازهای زندگی نیست.
او در تشریح مکفی نبودن افزایش حقوق در سال جاری گفت: طبق قانون مدیریت خدمات کشوری، حقوق کارمندان دولت باید متناسب با نرخ تورم افزایش پبدا کند؛ حال سؤال اینجاست که این افزایشِ قطره چکانی به میزان ده درصد، چه تناسبی با نرخ «واقعی» تورم دارد؛ این افزایش چقدر از هزینههای روزمره زندگی را که به یکباره چندبرابر شده پوشش میدهد و از همه ی اینها مهمتر، آیا مسئولانی که برای معیشت مردم تصمیم میگیرند، خودشان میتوانند با این حقوقها حتی یک هفته زندگی کنند؛ چرا باید امتیازات نصیب آنها باشد و ریاضتکشیها سهم مردم؟
مسلمی در ادامه گفتگو به ناکارآمدی سیستم بودجهبندی میپردازد و میگوید: سالهاست که بودجه نهادهای شبه دولتی و «خاص» که هیچ کارآمدی برای جامعه ندارند، چند برابر بودجه آموزش و پرورشی است که به زعم قریب به اتفاق جامعهشناسان و سیاستمداران، کلیدیترین و پایهایترین نهاد هر کشور است.
در این شرایط قدرت خرید معلمان چقدر کمتر از قبل شده؛ اگر نرخ افزایش مزد روی کاغذ را کنار بگذاریم و به کوچه و خیابان برویم؛ معلمان در بطن زندگی واقعی خود، چقدر احساس ناتوانی معیشتی دارند؛ مسلمی در این باره با مقایسه قدرت خرید سال ۹۰ با امسال می گوید: سال ۹۰ آغاز نوسانات ارزی بود و نرخ دلار از هزار تومان به حدود دو هزار تومان رسید؛ با این وجود متوسط دستمزد معلمان حدود ۹۰۰ دلار بود؛ اما امسال حتی اگر معلمی حدود سه میلیون تومان دریافتی داشته باشد، این حقوق معادل فقط ۳۰۰ دلار است.
وی تاکید میکند: این افت شدید قدرت خرید، خارج از عرف اقتصادی و مثل یک زلزله تمامعیار است که ارکان زندگی را به لرزه درمیآورد. همه ی مزدبگیران و ازجمله معلمان از این اتفاقاتِ خلق الساعه در فضای کلان اقتصاد به شدت متضرر شدهاند و البته هیچکس پاسخگو نیست و مسئولیت را به گردن نمیگیرد؛ دولت مسئولیت را به گردن رانتخواران میاندازد؛ نمایندگان مجلس، دولت را مقصر میدانند و این وسط، ما دستمزدبگیران سرِمان بیکلاه ماندهاست.
مسلمی ادامه میدهد: این مشکل باید در فضای کلان اقتصاد حل شود وگرنه حتی اگر به فرض محال بیایند و ده درصد دیگر هم به حقوق معلمان بیافزایند، بازهم مشکلی حل نمیشود و ناتوانی معیشتی همچنان پابرجا خواهند ماند.
جمعه، ۶مهرماه ۱۳۹۷
صدور حکم شلاق
به نوشته وبسایت هرانا، که اخبار حقوق بشر در ایران را منتشر میکند، شش تن از معلمانی که در تجمع معلمان در ۲۰ اردیبهشت امسال، که به مناسبت هفته ی معلم برگذار شد، بازداشت شده بودند، از سوی شعبه ۱۰۶۰ دادگاه کیفری هر یک به تحمل ۹ ماه حبس تعزیری و پرداخت پنجاه هزار تومان جریمه نقدی بدل از ۷۴ ضربه شلاق محکوم شدند.
بر اساس این گزارش که دوشنبه دوم مهرماه منتشر شد، محکوم شدگان:
عالیه اقدامدوست، عضو اتحادیه بازنشستگان، رسول بداقی، بازرس سابق کانون صنفی معلمان تهران، اسماعیل گرامی، جواد ذوالنوری، حسین غلامی و محمد عابدی هستند.
اتهام این افراد، اخلال در نظم عمومی از طریق شرکت در تجمعات غیرقانونی و تمرد نسبت به مامورین حین انجام وظیفه، عنوان شده است.
تجمع اردیبهشت ماه معلمان مقابل سازمان برنامه و بودجه که برای بیان مشکلات صنفی و خواست افزایش دستمزدها و جلوگیری از خصوصیسازی آموزش برگذار شده بود، با یورش نیروهای پلیس مواجه شد. بازداشت شدگان این تجمع پس از انتقال به زندان اوین، با قید کفالت آزاد شدند.
یکی دیگر از دستگیرشدگان این تجمع، محمد حبیبی، فعال صنفی فرهنگیان و عضو هیأت مدیره ی کانون معلمان استان تهران است که به بیش از ۱۰ سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد و طبق قانون، هفت سال و نیم آن قابل اجرا است. پرونده او هفته گذشته به دادگاه تجدیدنظر رفت.
محکومیت فعالان صنفی به ویژه معلمان، واکنش های جهانی در پی داشته است.
شهریور ماه گذشته پنج سندیکای کارگری فرانسه در نامهای سرگشاده خطاب به رهبر جمهوری اسلامی ایران ضمن اشاره به نقض حقوق محمد حبیبی، از او خواستهاند نسبت به وضعیت این معلم زندانی دربند، توجه ویژهای داشته باشد.
فعالان صنفی کارگری در فرانسه همچنین در نامه خود خواستار آزادی فوری و بی قید و شرط همه فعالان زن و مرد زندانی، از جمله اسماعیل عبدی و محمود بهشتی لنگرودی، معلمان دربند شدند.
خرداد ماه گذشته نیز سازمان آموزش بینالملل، بزرگترین اتحادیه معلمان جهان، با صدور بیانیهای بازداشت محمد حبیبی، فعال صنفی و عضو هیئت مدیره کانون صنفی معلمان استان تهران، اسماعیل عبدی، فعال صنفی معلمان و دیگر معلمان دربند را محکوم کرده و خواستار آزادی آنها شده بود.
اتحادیه آموزگاران بریتانیا نیز ماه گذشته با راه اندازی کارزاری اینترنتی خواستار حمایت جامعه جهانی از آزادی اسماعیل عبدی، معلم زندانی در ایران، شده بود.
حرفه ی معلمان در سراسر جهان شریفترین حرفه به شمار می آید. جماعت کوته نظر و فاسد حاکم درک نمی کند که با تحقیر معلمان کشور همه ی ملت ایران را تحقیر می کند زیرا هر کس که چند صباحی پایش به مدرسه رسیده باشد همواره در دل نسبت به معلمان احساس احترام دارد و تحقیر آنان را تحقیر خود نیز می داند. اما گویی برای این حضرات تحقیر ملت نیز خالی از اهمیت است زیرا آنها از ملت عدالت طلب و سرکش نفرت دارند و تنها بردگان مطیع را می پسندند. گویی حق ملت نیست که حکمرانان خود را انتخاب کند و حق حکمرانان است که ملتی را که می پسندند انتخاب کنند؛ آن طور که برتول برشت گفته بود ! افسوس برای آنان که ملت مانند لباس قابل تعویض نیست.
اینان تنها از مخالفان سیاسی هراس ندارند؛ از کارگر هراس دارند؛ از مدافع حقوق بشر هراس دارند؛ از وکیل دادگستری هراس دارند؛ از نویسنده ای که دزدانه می کشندش هراس دارند؛ از نگهبانان محیط زیست هراس دارند؛ از استاد دانشگاهی که او را تصفیه می کنند یا با بمب می کشند(مورد پروفسور علی محمدی استاد فیزیک و همکار دیگرش که هوادار جنبش سبز بود…) هراس دارند؛ از هرگونه انسان فرهیخته ای هراس دارند؛ از اعتصاب کنندگان بازار هراس دارند؛ از معلم هم هراس دارند؛ از خودی هایی که سرشان را زیر آب می کنند، یا به حصر می برند هراس دارند؛ از سایه ی خود هم هراس دارند.
در خارج از مرزها ها هم از همه هراس دارند؛ از همسایگان؛ از قدرت های بزرگ و کوچک. همه را متهم به توطئه می کنند. جز آنها را که ریششان را به دست آورده اند و در سوریه هرچه خواستند با آنها می کنند بی آنکه کمترین صدای اعتراضی از اینان شنیده شود.
رژیمی که در داخل و خارج از همه هراس داشت جز داغ و درفش علیه مردم و اتهامات هر روزه علیه شهروندانش و قدرت های خارجی چه وسیله ی دیگری برای دوام خود دارد. این دایره ی جنهمی جز از نابودی و مرگ سر در نمی آورد. اما اینها آنقدر کودن اند و آنقدر قدرت کاذب باز هم کودن ترشان کرده که این را نمی فهمند.
معلم آخرین کسی بود که می شد با صدور حکم شلاق برای او تحقیرش کرد. و با این آخرین بلاهت اینان بیش از هر زمان نشان دادند که به پایان خط رسیده اند.
صدور حکم شلاق برای معلمان، صدور حکم سقوط رژیم از محکمه ی اخلاق و انسانیت است!