آیا جنگ لفظی اوج گیرندۀ کنونی بین ایران و امریکا، به جنگ نظامی بین دو کشور خواهد انجامید؟ این پرسشی است که این روزها، یعنی در نخستین هفته های پس از آغاز ریاست جمهوری ترامپ، مکرراً مطرح می شود. این درست است البته که مواضع ترامپ نسبت به برجام و حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، از همان نخستین روزهای ورود او به مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری امریکا هیچ تردیدی را باقی نگذاشته بودند که خاتمۀ دوران ریاست جمهوری اوباما، خاتمۀ یک دوران نسبتاً آرام، و پیروزی ترامپ آغاز فصل تنش آلودۀ دیگری در مناسبات دو کشور خواهد بود. ترامپ برجام را توافقی ابلهانه و بسیار بد خوانده و وعده کرده بود که در صورت پیروزی، این توافق را پاره خواهد کرد. او قریب یک سال پیش به صراحت برهم زدن برجام را یکی از اولویتهای خود اعلام کرد. همچنین او مکرراً ایران را به “اصلیترین حامی تروریسم در جهان” منتسب کرده بوده است.
اما واقعیت این است که ترامپ بسیاری مواضع جنجالی دیگری را نیز اعلام کرده و گاه در فاصلۀ فقط چند روز، از این یا آن موضع عقب نشسته است. عقب نشینی از مواضع اعلام شده نسبت به چین مصداق بسیار برجستۀ این نکته است. به علاوه این عقب نشینی شامل پاره کردن برجام نیز می شود. گذشته از نیروهای راست افراطی در حاکمیت ایران، که پیروزی ترامپ را دستمایه ای برای تقویت موقعیت خود در درون جمهوری اسلامی تشخیص داده اند، بوده اند نیروهائی نیز که با حرکت از منافع ملی – در معنای وسیع و واقعی ملی – ترامپ را “تاجرپیشه ای که می توان با او معامله کرد” می پنداشته اند. در چشم این نیروها تهدید “پاره کردن برجام” تهدیدی برای پائین آوردن نرخ معامله بوده است.
اما در همین چندهفته ای که پیشتر آمده ایم، روشنتر شده است که اگر ترامپ اهل معامله با چین، روسیه یا اتحادیۀ اروپا باشد، چندان اهل معامله با ایران نیست. شاید به این دلیل که معلوم نیست ایران کدام امتیاز واقعی را می تواند به او بدهد. به عبارت دیگر، روشن است که “ترامپ تاجرپیشه” در هر معامله ای دست به محاسبۀ ریسک بزند. در این صورت او قطعاً در عدم معامله با هر یک از سه طرف نامبرده، و حتی با مکزیک، به دلایل مختلف ریسکهای سنگینی را تشخیص خواهد داد. اما اهمیت و حدود ریسکهای عدم معامله با جمهوری اسلامی برای ترامپ کدام اند، و اهمیت استراتژیک ایران برای ترامپ، برای آن که دست به معامله ای با ایران بزند، کدام اند؟ حائز اهمیت است در نظر داشته باشیم که گرچه ترامپ در این فاصله برجام را پاره نکرده است، اما هم اظهارات او و دیگر اعضای دولت اش، و هم دیگر اقدامات تا کنونی اش در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران، نه تنها واجد هیچ نشانه ای از معامله نیستند بلکه ترسیم کنندۀ مناسباتی اند که در آن “عدم معامله” کمابیش به معنای مقابله است.
مبتنی بر رویدادهای کانونی ناظر به این موضوع در هفتۀ اخیر، به نظر می رسد مجموعه دستگاه سیاست گذاری خارجی امریکا به این نتیجه رسیده است که اگرچه مقابله با جمهوری اسلامی ایران در درون مرزهای آن اقدامی از هر باره بسیار پرخطر برای امریکا خواهد بود، اما مقابله در بیرون از مرزهای آن، در آنجاهائی که جمهوری اسلامی ایران آنها را به عنوان “عمق استراتژیک” خود تعریف کرده است، ریسک چندان سنگین نیست. سخن بر سر مقابله با جمهوری اسلامی در سوریه، عراق و به اعتباری در یمن و لبنان است. “ایران را باید به مرزهای خودش برگرداند”، که از زبان یک مشاور نظامی دولت عربستان ابراز شده است، جمعبندی موجز این رویکرد است.
شواهد بسیاری از این رویکرد وجود دارند، که دو مورد از آنها برجسته ترین اند: جزء جزء گزارشی که چندی پیش روزنامه وال استریت ژورنال منتشر کرد و نیز اظهارات عادل الجبیر، وزیر امور خارجۀ عربستان، در مصاحبۀ خود با لیز دوست (Lyse Doucet) خبرنگار بی.بی.سی. مؤید این رویکرد امریکا و متحدان منطقه ای آن نسبت به جمهوری اسلامی ایران و کیفیت مقابله با آن اند. مصاحبۀ عادل الجبیر دیروز، ۲۱ فوریۀ ۲۰۱۷، یک روز پس از مصاحبۀ همین خبرنگار با محمدجواد ظریف انجام شده است.
بر اساس گزارش وال استریت ژورنال “کشورهای عربی حوزه خلیج [فارس] قرار است با همکاری امریکا و با مشارکت اسرائیل، ائتلافی نظامی شبیه به ناتو را در منطقه تشکیل دهند. ائتلاف مذکور کشورهای عربستان، امارات، مصر و اردن را شامل خواهد شد… این روزنامه از قول دو مقام عرب می افزاید که «یمن اولین آزمون ائتلاف جدید خواهد بود. آمریکا کمک نظامی به کارزار علیه یمن را تشدید و دریای سرخ را امن خواهد کرد».
انتخاب یمن به عنوان “اولین آزمون ائتلاف” انتخابی بسیار بدیهی است: هم ائتلاف هنوز در ابتدای کار خواهد بود، هم یمن از زمره نقاط “کم عمق استراتژیک” جمهوری اسلامی است و هم این که نیروهای آن در این کشور حضور ندارند. اما چنان که اشاره شد، عادل الجبیر در مصاحبه اش با بی.بی.سی. در واقع آشکار می کند که رویکرد مذکور محدود به یمن نخواهد بود و از جمله عراق و سوریه را هم شامل خواهد شد. او به این سؤال که “آیا بدون توسل به زور می توان ایران را از سوریه و عراق بیرون کرد؟”، پاسخ مستقیمی نمی دهد، بلکه اعزام نیرو توسط جمهوری اسلامی به عراق و سوریه را اقداماتی بی ربط به ایران می نامد. اینها سخنان قابل توجهی نیستند. سخن قابل توجه در این مصاحبه، که اهمیت دارد بدون “عصبیت و تعصب ناسیونالیستی” به آن نگاه شود، تصریح او بر این نکته است که “اگر ثبات به سوریه برگردد نقشی برای ایران وجود نخواهد داشت”. روشن است که مقامات جمهوری اسلامی ایران – خواه سیاسی و دیپلماتیک، خواه نظامی – الجبیر را از جمله در این گفته اش نیز تخطئه کنند. اما در مجموعه معاملاتی که ترامپ ممکن است پیش ببرد، معاملۀ بزرگی با روسیه متصور است که یکی از اجزاء آن وضعیت مورد اشارۀ الجبیر است؛ معامله ای به مراتب بزرگتر از آن که جمهوری اسلامی در رقابت با امریکا و معامله با روسیه قادر به همآوردی با آن باشد. چرخش حیرت آور ترکیه در هفته های اخیر – از ابراز همکاری و “توافق ۹۰ درصدی با ایران” در آستانۀ “آستانه” (پایتخت قزاقستان) تا اظهارات رئیس جمهور و وزیر امور خارجۀ این کشور در انطباق کامل با، و حتی مقدم بر، اظهارات الجبیر دایر بر “ترویج فرقه گرائی توسط ایران در سوریه و عراق” – باید به کفایت گویا باشد. گویاتر از این هم، تمام رفتار روسیه با جمهوری اسلامی در سیاست سوری اش از پس از فتح حلب.