ماکس وبر جامعەشناس آلمانی در مباحث خود راجع بە منبع قدرت بە سە عنصر اشارە می کند کە قدرت یا اتوریتە می تواند از آن منبعث شود: اتوریتە قانونی، اتوریتە سنتی و اتوریتە کاریزماتیک. در یک خوانش تطبیقی چنانکە مشهور است بعنوان مثال می توان گفت کە کشوری مانند نروژ از اتوریتە قانونی در درون سیستم قدرت خود بهرەمنداست، سیستمی کە بر رای مردم و دمکراسی متکی است و حاکمان بر اساس قانون حکمرانی می کنند. عربستان سعودی نمونە یک اقتدار سنتی است کە در آن قدرت شکل موروثی دارد، و نمونە هیتلر نشانەای از اقتدار کاریزماتیک، فردی کە نە بر اساس قانون یا حکم موروثی، بلکە اساسا اقتدار خود را از توانائی های خود اتخاذ می کند.
آنچە در این مبحث واضح است این است کە اقتدار کاریزماتیک بزور و یا از طریق میراث ایجاد نمی شود. برعکس شخص کاریزما خود دارای آنچنان خصوصیات منحصر بفردی است کە تحت شرایط خاصی می تواند باعث اقتدار او در بحث تسلط سیاسی در جامعە شود. بعنوان مثال، قدرت سخنوری هیتلر، توان او در بسیج مردم و خوانش ویژەاش از تاریخ شکست آلمان در جنگ جهانی اول، خصوصیات منحصربفردی بودند کە او را در شرایط ویژە آلمان بە رهبر کاریزماتیک این کشور تبدیل کرد.
در اقتدار سنتی، قدرت از طریق میراث از فردی بە فرد دیگر منتقل می شود. در اقتدار سنتی الزاما شخص مقتدر از خصوصیات کاریزماتیک بهرەمند نیست. در واقع سیستم موروثی و تعیین جانشینی، از قبل اتوریتە فرد را تضمین می کند و بنابراین در چنین فضائی فرد خود را ملزم بە نمایش و یا ابراز خصوصیات منحصربفرد خود نمی داند.
در جریان انقلاب سال ۵٧، در ایران شخصیت کاریزماتیک آیت اللە خمینی شکل گرفت. او کە اقتدار خود را از این منبع اتخاذ می کرد نە بە فرم قانونی اقتدار زیاد میل نشان داد و نە معتقد بە فرم سنتی اقتدار بویژە بعد از ماجرای عزل و خانەنشین کردن آیت اللە منتظری بود. و البتە چنانکە وبر معتقد است محصور کردن کاریزما در یک چهارچوب قانونی اساسا ناممکن است. خمینی، نە جانشینی برای خود انتخاب کرد و نە در زمان او ارگانهای قانونی جمهوری اسلامی چنان از رشد و استحکام برخوردار بودند کە بتوانند امر جانشینی را قبل از مرگ او حل کنند. انتخاب منتظری بعنوان جانشین او توسط مجلس خبرگان در سال ١٣۶۴ (و سپس عزل او توسط خمینی!) داستان جانشینی را در نظام جمهوری اسلامی با بحران روبرو کرد. و چنانکە دیدیم خامنەای بعد از مرگ آیت اللە خمینی از طریق مجلس خبرگان بە پست رهبری نظام رسید.
در دوران بعد از مرگ رهبر اول جمهوری اسلامی، مجلس خبرگان دست بکار شد (ارگانی کە متشکل از اعضا انتخابی میان افراد دستچین شدە بود) و در یک روند انتخابی، خامنەای را بعنوان رهبر آیندە نظام برگزیدند.
می توان گفت کە روند برگزیدن خامنەای با توجە بە نوع چینش مجلس خبرگان، روندی بود نیمە سنتی ـ نیمە قانونی کە از دل آن یک رهبر نیمە سنتی ـ نیمە قانونی از طریق انتخاب بیرون آمد کە گرایش بە داشتن یک اقتدار کاریزماتیک داشت.
اما چرا سیستم گرایش بە کاریزماتیک کردن خامنەای داشت؟ جواب واضح است. اولا اینکە فقە شیعی گرایش بە اقتدار سنتی دارد (چنانکە بر خلاف رای سنیان معتقداند خود ‘محمد’ پیامبر اسلام، علی ابن ابی طالب را بە رهبری مسلمانان در زمان حیات خود برگزیدە بود)، اما چونکە خمینی بعد از عزل منتظری دوبارە اقدام بە تعیین جانشین نکرد، پس امر جانشینی خامنەای با مشکل پشتوانە ایدەئولوژیکی روبرو شد. و برای اینکە این کمبود جبران شود، می بایستی اقتدار نیمە سنتی ـ نیمە قانونی خامنەای بە اقتدار کاریزماتیک فرارویانیدە شود. کە این کار عملا بر روی دوش ارگانهای حاکمیت واعوان و انصار رهبر قرار گرفت.
ولی واقعیت این است کە علیرغم تمامی تلاشها در این سالها، خامنەای هیچگاە نتوانست بە یک رهبر کاریزماتیک فرابروید. و نقصان در این زمینە، الزاما بە این منجر شد کە در دوران صدارت او، بر خلاف خمینی، ما شاهد گرایش روزافزون او بە جناح اقتدارطلب و تندرو درون حاکمیت باشیم و روزبروز بر اقتدار و قدرت ارگانهای غیر انتخابی و نظامی و امنیتی افزودە شود. و این البتە طبیعی بود. زیرا ‘اقتدار کاریزماتیک مصنوعی’ این چنین ایجاد می شود. هرچند کە باید گفت این در واقع یک اقتدار کاریزماتیک نیست و در اصل ملغمەای است از اقتدار سنتی و اقتدار قانونی (منظور قانون در همان چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی است)، کە بتدریج عنصر نظامی و امنیتی در آن قوی و قوی تر شدە است.
خصیصە جمهوری اسلامی این است کە نە قابلیت ایجاد شکل اقتدار سنتی را دارد، و نە قابلیت ایجاد اقتدار قانونی (زیرا اقتدار قانونی مختص دولت مدرن است)، و نە قابلیت بازتولید شخصیت کاریزماتیک را دارد. جمهوری اسلامی، در واقع یک شکل گذار است کە دیر یا زود جای خود را بە فرم دیگری از قدرت و یا اقتدار خواهد داد.