ترامپ، شورشی است وارونه علیه جهانی سازی ناعادلانه و تبعیض آمیزی که با خلع ید از هویت های متنوع زیستی و فرهنگی و جغرافیائی اهالی جهان همراه است و اکنون بحران ناشی از آن به درون خود آمریکا هم کمانه کرده است. سرمایه خود یک مناسبات است و یک تجرید فارغ از تعینات زندگی و آبشخور خویش. تجرید از نیروی کار و بیگانه از آفرینندگانش و مشرف بر آن ها. جهانی شدن سرمایه این تجرید و بیگانگی را به اوج خود می رساند و در مسیر سیطره بر جهان با خلع ید بیرحمانه از هویت های بیشمار و کالائی کردن همه حوزه های زیست و زندگی و ادغام آن ها در بازار واحد، نارضایتی گسترده و جهانشمولی را دامن زده است. جهانی سازی سرمایه در عین حال به معنی جهانی شدن تناقضات ذاتی، تبعیض آمیز و فلاکت آفرین آن نیز هست. این نارضایتی گسترده در غیاب حضور نیرومند یک قطب ترقیخواه و تأثیرگذارجهانی که بتواند به نمایندگی از آن به تقویت و پژواک دادن به وجه رهائی بخش خواست تغییر، فرصتی را برای بخش ها و فراکسیونی از سرمایه داری فراهم کرده است، که نه فقط از موضع واپسگرایانه نگران خشکیدن پایگاه اجتماعی و مردمی خود اند، بلکه هم چنین نگران گسترش پیمان های آزاد تجاری و جابجائی نیروی کار و سرمایه در مقیاس جهانی و آن گونه تحولات و پوست اندازی که سرمایه داری برای بقاء خود ناگزیر از تن به آن ها و تحمل جراحی های دردناکی در کالبد خویش اند: فی المثل نگران به پایان بردن سوخت فسیلی و سرمایه گذاری های تریلیونی آن، نگران پیامدهای انقلاب نوین صنعتی باصطلاح سبز و تغییر ریل تولید از صنایع انرژی فسیلی به انرژی تجدیدپذیری اند که تداوم زندگی بشر و بقاء کره زمین به آن ها گره خورده است. این بخش و لایه های بورژوازی که بسادگی قادر به انطباق خود با شرایط نوین نیستند، با سوارشدن بر موج نارضایتی هائی چون شکاف طبقاتی عظیم یک درصد و نودونه درصدی ها و “ذوب شدن طبقه متوسط”، و بیکاری های ساختاری و ناشی از انقلابات صنعتی نوین و اطلاعاتی و نیز جابجای سرمایه در پی کار ارزان و سود بیشتر و بهشت های مالیاتی و گریز از داشتن شناسنامه ملی و پرداخت مالیات…، بحران مهاجرت و نیز بحران دمکراسی و نمایشی شدن آن، تسلط کامل سرمایه های مالی و فراملیتی بر دولت و در یک کلام از جهانی سازی تبعیض آمیز که از ماهیت و ذات سودخوارانه سرمایه نشأت گرفته است، با سوار شدن بر موج نارضایتی می کوشد که خود را نماینده تغییر وانمود سازد.
در حقیقت سرمایه داری دستخوش بحران برای آن که تغییر توسط جنبش ها و نیروهای رهائی بخش و چپ نمایندگی نشود، نیازمند خلق هیولاها و قهرمانان قلابی امثال ترامپ ها هستند.
از سوی دیگر ابر و باد و مه و خورشید و فلک، همه دست بکار شده اند که نماینده سرمایه داران مالی و بانکها و وال استریت را بر سریر قدرت بنشانند. بهمین دلیل ُکر دسته جمعی رسانه هائی که جملگی مدافع وال استریت اند، با بکارگیری تمامی توان کاخ سفید (کاخ سفید اوباما و همسرش دیگر مدتی است که انجام وظایف ریاست جمهوری آمریکا را وانهاده و به یک مبلغ و آژیتاتورحرفه ای حزب دموکرات تبدیل شده اند)، اعلام نظر تازه اف بی ای مبنی بر تبرئه پرونده کلینتون که زیر فشار سنگینی قرار گرفته بود، هک شدن سایت ویکی لیکس و افشاگری هایش علیه کاندیدای حزب دموکرات در این روزهای حساس و پایانی که فی الواقع توسط دولت آمریکا صورت گرفته است، به میدان آمدن (و آوردن) ستارگان هالیود، حمایت دهک بالای ثروتمندترین ثروتمندان از کلینینون و… همه و همه حاکی از عزم سرمایه مالی برای پیروزی بهرقیمت است و نرخ بورس ها با کم و زیاد شدن فاصله آن کم و زیاد می شوند. گرچه رقابت ها شانه به شانه است و آخرین نظرسنجی ها از جلو بودن اندک خانم کلینتون حکایت می کنند، که البته با توجه به ضریب خطای این نوع نظرسنجی ها، تضمین کننده محسوب نمی شود، اما در آمریکا مهم نه میزان آرای مستقیم مردم، بخصوص وقتی آرای طرفین به یکدیگر نزدیک باشند، که نقش بوروکراسی و آرای کالج های نمایندگی است. یعنی آن چیزی است که شانس پیروز شدن یا پیروز اعلام کردن خانم کلینتون را نسبت به رقیبش افزایش می دهد.
با این همه پایان انتخابات و تشریفات گزینش رئیس جمهور، حتی اگر ترامپ شکست بخورد، نه پایان بحران که آغاز آن در دور جدید است. چرا که نارضایتی خاموش و زیرپوستی جامعه که با درنظرگرفتن جمعیت حامی کمپین های بی سابقه سندرز و حامیان گسترده و توده ای ترامپ اکثریت بزرگی از جامعه آمریکا را تشکیل می دهد. با دوقطبی شدن این کشاکش ها که آرای خاموش و گسست های موجود و انباشته شده جامعه را فعال ساخته است موجب شده تا لایه ها و نیروی زیادی که از وضعیت موجود ناراضی اند، آزاد شوند که تا زمانی که سرمایه داری هنوز نتوانسته باشد تغییر ریل داده و شکاف های درونی و ساختاریش را ترمیم نماید ادامه خواهد داشت. بویژه با موضع گیری های پیشاپیش ترامپ مبنی بر تقلب و نقض بیطرفی توسط نهادهای سیستم و برسمیت نشناختن نتایج انتخابات، نیروی آزادشده بسادگی تسلیم قواعد رسمی و وضعیت موجود نخواهد شد. بهمین دلیل دوره دشواری همراه با تعمیق بحران سرمایه داری آنهم در دژاصلی خود که نگهبانی و تأمین کننده امنیت و نظم جهانی را به عهده دارد، در پیش است. بحرانی که به نوبه خود با کمانه کردن به نقاط دیگر جهان بر دامنه بی ثباتی و بحران ها خواهد افزود.
سه مهم ترین ویژگی جنبش بدیل
در این میان قطب رهاتی و بدیل سیستم، وظیفه سنگین بیرون کشیدن از آوارهای سنگین شکست گذشته و تبدیل خود به یک قطب جهانی تأثیرگذار را در برابرخویش دارد. سه ضلع اصلی بحران و متقابلا سه ضلع مطالبات کلان برآمده از آن یعنی شکاف طبقاتی عظیم و روبه افزایش، بحران دموکراسی و بحران زیست محیطی، که به ترتیب بیانگر رابطه انسان با انسان در نحوه تأمین معیشت (مناسبات تولیدی)، مناسبات انسان با انسان در حوزه قدرت و از جمله حوزه سیاست و دموکراسی (و لاجرم مناسباتی مبتنی بر نفی قدرت بیگانه شده و مشرف بر خود و مبتنی بر سلطه)، و مناسبات انسان با طبیعیت و نحوه تعاملش با آن، سه مطالبه بهم پیوسته و یه یک اندازه مهم و جهانشمولی اند که جداسازی و تفکیک و یا اولویت بخشیدن یکی از آن ها بر دیگری ناممکن است (کاری که نظام سرمایه داری با در تقابل قرار دادن نان و آزادی و طبیعت انجام می دهد). جداناپذیری و پیوستگی ذاتی، تنگاتنک و همزمان این سه کلان ترین و جهانی ترین مطالبه انسان امروز، ویژگی اساسی و هویتی جنبش رهائی بخش نوین و چپ مرتبط به آن را تشکیل می دهد. بهمین دلیل مبارزه با جهانی سازی ناعادلانه و تبعیض آمیز، ضددموکراتیک (که با انتقال قدرت و تصمیمات به هرم فوقانی شرکت ها و نهادهای چندملیتی و کارگزاران آن ها حق اراده آزاد و تصمیم گیری جوامع بشری را سلب کرده است) و بالاخره مبارزه با تخریب و آلایش محیط زیست که با تولید برای سود و فرایند کالائی کردن زندگی و طبیعت گره خورده است؛ سه مهم ترین مطالبه و مبارزه همزمان جنبش ها و چپ را تشکیل می دهد. چپ اساسا با این مطالبات و مبارزه پیگیر برای آن ها تعریف می شود. در حقیقت سه وجه فوق مهم ترین جوانب زندگی را تشکیل می دهند و لاجرم ریشه در خاک خود زندگی دارند. چنان که برقراری آنچنان تعاملی با طبیعت که قادر به تجدید حیات چرخه خود باشد و برقراری مناسبات برابر و افقی در برابر نظام هرمی- طبقاتی حاکم بر جهان و ایجاد مناسبات برابر و فارغ از استثمار در تولید و کنترل مازاد تولید، سه وجه بهم گره خورده زندگی و مضمون اساسی مبارزه جهان کنونی علیه سرمایه داری را تشکیل می دهند.
چنان که مشهود است این رویکرد خود با مهم ترین مطالبات جهانشمول تعین پیدا کرده و در مبارزه با جهانی سازی تبعیض آمیز و ناعادلانه و یکدست سازی آن، به عنوان تضاد اصلی و کانونی زمانه ما، خود نیز یک رویکرد جهانی است و بنابراین بدور از بازگشت به هویت های ناکجاآباد و کاذب و توهم آمیز گذشته، برعکس به معنی مشارکت انسان ها در ساختن هویت های نوین و روبه جلو و مبتنی بر مقوله انسان، فراتر از دل بستن به تقسیم آن به خرده انسانهائی تعین یافته با مذهب و زبان و ملت و یا منافع طبقاتی است.
در اینجا، بر سردر این رویکرد نگاشته شده: بنی آدم اعضاء یک پیکرند، … چو عضوی بدرد آورد روزگار، دگر عضو ها را نماند قرار.
مبارزه برای رشد برابر و عادلانه، احترام به هویت ها و تنوعات فرهنگی و زیستی بشر و فراهم کردن شرایط و مناسباتی که انسان ها بتوانند در برساختن هویت های خود مشارکت فعال و آگاهانه بکنند، بجای تحمیل هویت های برساخته سرمایه داران و قدرتمندان، خودگردانی و دموکراسی مستقیم و مشارکتی، تعامل انسان با طبیعت هم چون بخشی جداناپذیر و ارگانیک با جامعه و اندام هرانسانی، حرف نهائی را می زند.
نیازی به گفتن ندارد که سه ضلع اصلی بحران به نوبه خود مولد بحران های گوناگونی چون رقابت ها و قطب بندی های حاد و درونی سرمایه ها، گسترش خطرجنگ سردجدید و جنگ های گرم نیابتی، بحران مهاجرت، بحران دولت- ملت ها و دیگر بحران هائی که پرداختن به آنها خارج از موضوع این نوشته است.