اخیرا آقای نگهدار در مصاحبه ای چنین عنوان کرده اند:
-جایی می تواند دمکراسی ریشه دار و نهادینه بشود که کنترل دولتی بر روندهایی اقتصادی، بر تولیدات محدود بشود به عرصه های خاصی. بخصوص در کشورهای رشد یابنده مهم است که بخش خصوصی زیر نظارت دولتی فعالیت بکند، ولی بعنوان برده و فرمانبردار بخش دولتی کار نکند. در چنین اقتصادی دزدی، رانت خواری و فساد مالی نهادینه خواهد شد و پیش بینی منهم درباره ی ماهیت فعالیت های اقتصادی و سیاست های اقتصادی دولت آقای احمدی نژاد این خواهد بود که چنین گرایشی به رشد فساد مالی و اداری در دستگاه حکومتی دامن خواهد زد.-
دربارۀ رشد فساد اقتصاد دولتی در کشور ها رو به توسعه می توان چنین اظهار نظری داشت، اما وضعیت در ایران با فرمولارسیون دیگر ممالک متفاوت بوده و هست. در ایران روند خصوصی سازی مورد توجۀ آقای نگهدار صرفاً شامل انتقال منابع اقتصادی ملی به وابستگان حکومتی بوده و هست، و همان طور ناقص و ناکارآمد که روند اصلاحات ارضی دوران پهلوی تصنعی و ناکارآمد بود. در دوران شانزده سالۀ ریاست جمهوری رفسنجانی و خاتمی نه تنها روند تصنعی خصوصی سازی در دستو کار بوده که سعی بسیاری بر کسب درآمد از این راه برای رانت خواران حکومتی نیز شده است. قصد این نیست که از سیاست اقتصادی احمدی نژاد و یا دولت وی حمایت شود، اما اکنون با طرح نکات انحرافی این چنین نمی بایست بر سازش با تکنوکرات های دولتی در انتخابات سرپوش گذاشت و از این پس تمام تقصیر را چون بازی کودکانه ای به گردن تحریم کنندگان انتخابات نهاد. عجیب است که آقای نگهدار با عمری تجربه در امور سیاسی هنوز روند تحریم انتخابات را عامل رییس جمهور شدن احمدی نژاد می دانند و با طرح افکار شخصی خود مانند این گفته که:
« فکر می کنم چنین نظریه ای یا چنین تحلیلی جای بازتری در محافل سیاسی ایرانی، بخصوص جنبش دمکراسی خواهی پیدا خواهد کرد که این تحول قابل پیشگیری بود و مردم ایران قادر بودند با تدوین یک استراتژی و تاکتیک دقیق، همانگونه که در طرف مقابل عمل شد و استراتژی و تاکتیک دقیقی برای گرفتن اهرمهای قدرت پی ریختند، جنبش دمکراسی خواهی ایران هم می توانست با پی ریزی یک استراتژی و تاکتیک دقیق با انتخاب افراد مناسب و اتحادهای مناسب و تبلیغات و شعارهای مناسب مانع از این رویداد منفی بشود.»
اگر منظور از تحول بازگشت مرد هفتاد ساله ای است که در تمام دوران گذشته به مافیا اقتصادی ـ سیاسی ایران مشهور بوده. و با حلوا حلوا کردن وی را دوباره بر کرسی ریاست جمهوری نشاندن، باید خطاب به آقای نگهدار گفت که سخت در اشتباهی رفیق عزیز. ایشان سعی دارند روند انتخابات در جمهوری اسلامی را دموکراتیک و شرکت و یا عدم شرکت در آن را به نفع و یا به ضرر توده های مردم نشان دهند. درحالی که به وضوح مشخص است. گویا زندگی طولانی در فضای آزاد سیاسی لندن و دوری از استبداد و خفقان ایران امر را بر ایشان مشتبه کرده که با رفرم و انتخابات در جمهوری اسلامی حرکت به سوی دموکراسی ممکن است. آقای نگهدار عزیز، ایران ما مثل لندن یا پاریس نیست. وقتی آزادی برای کاندید شدن حتا خودی ها (به قول خود حکومت) سلب می شود و مردم مجبور به انتخاب گزینه های منصوب شدۀ شورای نگهبان هستند که همگی تنها به حفظ منافع روحانیت شیعه می اندیشند و دست آخر نیز ولی فقیه تا کسی را تائید نکند، وی رئیس جمهور نمی شود. دیگر رای مردم چه تاثیری دارد. در شرایطی که هیچ یک از جناح های حاکمیت نمایندۀ قشر یا گروهی از اکثریت مردم نیستند، آیا انتخاباتی دموکراتیک وجود دارد که تاثیر گذار باشد یا نباشد؟ جریان اختۀ اصلاح طلبی حکومتی برآمده از دل حاکمیت و برای برآوردن نیازهای مقطعی آن شکل می گیرد و گرفته است. از شما بعید است، چند بار فریب می خورید و رو به سازش می آورید. هر دیدۀ آگاهی به خوبی در می یابد که فشارها و سانسور در دوران خاتمی نه تنها کم تر نشد، بلکه با تغییر شکل و رویۀ آن، و با نامحسوس شدن، غیر قابل تشخیص و جلوگیری هم بود.
خسروی گلسرخی ـ در موضوع دیگری البته ـ در آخرین دفاع تاریخی خود در بیدادگاه نظامی پهلوی جمله ای دارد که وصف حال دولت اصلاحات است. او می گوید: امروز دشمن را فی المثل در لباس احمد آقای آژان! در می اورند که شناختنش برای توده ها میسر نباشد… آری رفیق فرخ عزیز، اصلاحات هم همان دشمن در لباس دوست بود که شما سال هاست از این گرگ به هیبت گله درآمده فریب می خورید. لطفاً فرا فکنی نکنید و گناهی را (البته اگر گناهی کرده باشید) به گناهی دیگر نشوئید. تحریم انتخابات تاثیر به مراتب بیشتری از مشارکت در آن در روند دموکراسی خواهی در ایران خواهد گذاشت. با یک دست شدن حاکمیت، تشخیص سره از ناسره برای مردم آسان شده و دیگر وقتی مثل دوران زمان داری خاتمی، با پنبه سر کسی بریده نشود، هر جنایتی آشکار شده و بی پاسخ نخواهد ماند.
تقسیم بندی های مد نظر شما از جناح های موجود در حاکمیت تاریخ مصرف گذشته و ناکارآمد است. این ها همان بازماندگان حزب جمهوری اسلامی هستند که تنها به خاطر منافع کوتاه مدت اقتصادی شان چند صباحی به مخالفت با هم برخواسته اند. داعیه دموکراسی و حقوق بشر و جبهه های مطروحه، دغل بازی همان هایی است که اکنون حسرت پیروزی پوپولیستی دیگری را می خورند که شاید باز هم می توانست آنان را سهیم در قدرت و شریک در پول نفت کند. شما که نه سهمی می برید و نه نفتی خواهید شد اگر چشمتان را به روی حقیقت باز کنید و آگاهانه به مساله نگاه کنید.
نسل جوان ایران در گیر و دار مبارزات خود همواره شعار براندازی می دهد. اصلاحات مرد آقای نگهدار، شنیده اید جوانانی که نام شما را نیز متاسفانه نشنیده اند فریاد می زنند: زنده باد انقلاب. کارگران گرسنه و خشمگین در تدارک انسجام مبارزات خود رو به سوی ایجاد سندیکاها و تشکل های کارگری می آورند تا حقوق معوق خود را طلب کنند. دانشجویان در زندان ها و خارج لحظه ای آرام نمی نشینند و نخواهند نشست. آن ها تجربۀ اصلاحات را مانند تجربۀ تلخ شکست ۲۸ مرداد چشیده اند و از آن عبور کرده اند. خیانت اصلاح طلب های حکومتی کم از کم کاری (با اغماض لفظ خیانت را به کار نمی برم) حزب توده در ماجرای ۲۸ مرداد ندارد. نسل جوان امروز هم مانند ان نسل، نسل شکست است. حال وقت آن رسیده که از خاکستر قتل های زنجیره ای و حملۀ وحشیانه به کوی دانشگاه و به خون کشیدن اعتراضات مردمی ـ دانشجوئی، بر خیزد و گر بگیرد و هر آنچه مانع عدل و آزادی است بسوزاند. با نگاهی به مباحث مطروحه در پلاتفرم سازمان اکثریت می توان دریافت که شما کماکان معتقد به تحولات مثبت و مسالمت آمیز در ایران هستید. و خود نیز در همان جایگاه و البته، در اقلیت قرار دارید.
آقای نگهدار عزیز، فرصت ها را از دست ندهید. سازش سودی برای شما نخواهد داشت. با نگاهی به آمار فقر، فحشا و دیگر جرائم اجتماعی ـ اقتصادی و مهاجرت ها از ایران و وضعیت اقتصادی و سیاسی دولت احمدی نژاد که ناکارآمدی آن از هم اکنون مشخص است در خواهید یافت که هیچ گزینۀ رفرمیستی در پیش روی جامعه نیست. جامعۀ ایران نیازمند تحولی سریع، اما آگاهانه و هدف مند است. پیش از آن که تهاجم امپریالیست ها از خارج از مرز و یا تمامیت خواهی بنیادگراهای داخلی، کار را به نابودی هرآن چه هست بکشاند باید چاره ای اندیشید. گرایش رفرمیستی یک بار تجربه شده و شکست خورده است. دولت احمدی نژاد دولتی بناپارتی است و عمر کوتاهی خواهد داشت. به آینده بیاندیشید. بحث انتخابات را و نتیجۀ غیر دموکراتیک آن را برای اثبات و دفاع از گرایش سازشکارانۀ خود به کار گرفتن سودی نخواهد داشت.
رفیق عزیز، فرخ نگهدار، به عنوان یک جوان برای مبارزات گذشتۀ شما احترام زیادی قائل هستم. و از رنج دوران که برده اید آگاهم. اما دوستت ندارم رفیق، می دانی چرا؟ چون هیچ وقت نفهمیدم و نمی فهمم چه می گویی و از ایرانی که همۀ جوانی من را، و همه نسل من را به باد داده چه می دانی، وقتی شما جوان بودی، انقلاب کردید. حالا که گذشت زمان موهایت را سفید کرده، خواهش می کند جای جوانی تباه شدۀ ما تصمیم نگیر، اگر نه فرقی با حکام فسیل شدۀ جمهوری اسلامی نداری که برای کشوری با بیش از ۳۵ میلیون جوان تصمیم می گیرند و آن را چنان به قهقرا می برند که امید نجاتی نشاید. رفیق فرخ عزیز، نتیجۀ امید به تحولات مسالمت آمیز برای نسل من که زادۀ انقلاب شما هستیم، نا امیدی مطلق به زندگی و مبارزه برای عشق و دوستی بود. ما نیز نسل شکستیم و در چرخۀ تکرار تلخ تاریخی قرار گرفتیم که نسل شکست ۲۸ مرداد ۳۲ را به انقلابی مردمی و قهرآمز کشانید. قطعاً می بایست از تجربیات دوران درس بگریم، اما سازش نمی کنیم و به رفرم از بالا گردن نمی گذاریم. وضعیت فعلی را نیز نخواهیم پذیرفت. مطمئن باشید تا نسل انسان بر خاک ایران وجود دارد، مبارزه برای دستیابی به عدالت و آزادی، صلح و دوستی، لحظه ای متوقف نخواهد ماند. حال روش ها هم متفاوت باشد، باشد.
با پوزش
احمد زاهدی لنگرودی
شهریور ۱۳۸۴