روشن است که جمهوری من درآوردی اسلامی مطابق دیدگاه انحصارگرای ضد اجتماعی خود از همان آغاز قدرت گیری تمام تلاش های خود را بر نابودی و در نطفه خفه کردن هر رقیب ممکن و جلوگیری از شکل گیری آنان گذاشت. حکومت اسلامی و جانبداران او سرمست از کارکرد موفق دکترین ترور و ایجاد وحشت، اکنون با پدیده عجیبی روبرو شده اند: نه یک کاوه آهنگر، که هزاران آنها قیام کرده اند!
برای نخستین بار در تاریخ جدید است که ایرانیان، مستقل و با تمام قامت روی پای خودشان ایستاده اند و می گویند چه می خواهند و چه نمی خواهند. این حرکت به یاد ماندنی و بی تردید پربار، زیباترین و ناب ترین جنبش مردمی دوران ماست.
نه فقط جمهوری اسلامی که در موضع گیری ها به دلیل ناتوانی و بی لیاقتی خود برای اداره کشور، از وجود دشمن خارجی کمک می گیرد، بلکه فروکاستن چنین کنش های جمعی به یک امر صرفا اقتصادی سیاسی از سوی ما نیز از دیگر نشانه های یک بیماری دامن گیر اجتماعی است.
دستگاه حسی و عقلی ما مبتلایان به سبب شدت درد جانکاه و مزمن موجود، از درک، فهم و دریافت احساس، اخلاق، بالندگی، هنر و ارزش های انسانی فرهنگی کنش ها و واکنش های جمعی خود بسیار دور شده است. فضای امنیتی ـ سپاهی همزاد جمهوری اسلامی است و از همین روست که سیاست در ایران تنها بر روی یک صفحه سیاه و سفید انجام می پذیرد و جویبارهای خون را نه می بیند و نه می تواند ببیند. کشته شدگان هم هیچ گاه آدم های دوست داشتنی که قربانی دلخراش جنایت وضع موجود شدند به شمار نمی روند، فرهنگ حاکم از آنها موجودات سیاسی انتزاعی می سازد که یا به عنوان شهید، بالای علم و کتل می روند و یا به عنوان جاسوس و کافر، چماق دست این و آن می شوند. جمهوری اسلامی بارها وبارها خون مردم ما را ریخته است. بر خلاف خرد ابزاری پرورده در جعبه ساختارهای فعلی، در برابر خرد نقاد راه دیگری نیست: تغییر اجتناب ناپذیر شده است!