«اول سراغ سوسیالیستها آمدند،
سکوت کردم چون سوسیالیست نبودم.
بعد سراغ اتحادیههای کارگری آمدند،
سکوت کردم زیرا جزو اتحادیهی کارگری نبودم.
بعد سراغ یهودیها آمدند،
سکوت کردم چون یهودی نبودم.
سراغ خودم که آمدند،
دیگر کسی نبود تا به اعتراض برآید»
(این نقل قول، از سخنرانی «مارتین نیمولر» در اوایل دوران پس از جنگ به جا مانده است.)
حسن حبیبی هوادار مجاهدین خلق و شورای مقامت ملی ایران، در تظاهرات دوشنبه اول اسفند – ۲۰ فوریه در گردهمایی ایران در بروکسل، بهدلیل این که پلاکارد «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشد توسط ساواکیها و شعبان بیمخهای وابسته به رضا پهلوی، او را بر روی زمین خواباندند و با جسم آهنی به سر او زدند تا بیهوش شد و به بیمارستان منتقل گردید.
در فیلمی دیده میشود که نخست «لباس شخصیها شاهالهی» همانند لباس شخصیهای حزبالهی جمهوری اسلامی، ابتدا او را از میان جمعیت گرفتند و به نزدیک سن بردند و بر روی زمین خواباندند و سپس با یک جسم سنگین فلزی به قسمت پایینی جمجمه او زدند تا بیهوش شود.
فیلم حمله ساواکیها به حسن حبیبی در تظاهرات بروکسل نه توسط تلویزیون انترنشنال که منجر به بیهوشی و انتقال وی به بیمارستان شد، بلکه توسط برخی شرکتکنندگان در شبکههای اجتماعی منتشر شده است. چماقداران سلطنتی که از جمله در تظاهراتهای مونیخ و بروکسل مسئولیت انتظامات را داشته اند یکی از عوامل اصلی و محرک ضرب و جرح حسن حبیبی هستند.
آقای حسن حبیبی در بیمارستانی در بروکسل
برخی از شرکتکنندگان میگویند که سلطنتطلبان از همان آغاز تجمع بروکسل به گرایشات دیگر به ویژه کسانی که پرچم بدون شیرخورشید و یا باندرولهای «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشد چه رهبر» حمل میکردند، توهینآمیز و تهاجمی برخورد میکردند. آنها طوری نشان میدادند که این حرکت در کنترل آنهاست. حتی در گوشهای از گزارش تلویزیون انترنشنال دیده میشود که خانم سلطنتطلبی که پرچم سلطنتی بر دست دارد از روبروی گزارشگر این تلویزیون دستش را دراز کرده تا شعار «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشد چه رهبر» را از دست جوانی بگیرد.
برگزار کنندگان و گردانندگان تظاهرات بروکسل که شخص ضارب با آنها عکس گرفته موظفند در این مورد معین برای افکار عمومی شفافسازی و موضع خود را در مورد رضا پهلوی و ساواکیها و شعبان بیمخها و نفوذیهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی در میان آنها، مشخص کنند.
راهپیمایی بروکسل از ساعت ۱۱ صبح در Gare du Nord این شهر شروع شده و مقصد آن کمیسیون اروپا در خیابان Rue de la Loi این شهر بود.
با شروع اعتراضات سراسری به قتل حکومتی ژینا(مهسا) امینی در بازداشت گشت ارشاد، ایرانیان خارج از کشور در حمایت از معترضان داخل کشور، تجمعات پرشماری در شهرهای مختلف جهان برگزار کرده بودند. در این روز معترضان با تجمع در مقابل کمیسیون اروپا، خواستار قرار دادن سپاه در لیست سازمانهای تروریستی اتحادیه اروپا بودند. این تجمع همزمان با برگزاری نشست شورای روابط خارجی اتحادیه اروپا برگزار شد. یکی از درخواستهای اصلی و مشخص معترضان اضافه شدن سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران به فهرست سازمانهای «تروریستی» اتحادیه اروپا است. شرکتکنندگان همچنین خواستار تعطیلی سفارتهای جمهوری اسلامی در کشورهای غربی هستند. ایرانیان در این تجمع شعارهایی مانند «انقلاب، تنها راه حل است»، «زن زندگی آزادی»، «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشد چه رهبر»، «کرد و ترک و بلوچ برادرند»، «مرگ بر دیکتاتور» و «سپاه پاسداران تروریست است» سر میدهند.
البته برخیها مدعیاند که موضع سیاسی رضا پهلوی را باید از طرفداران ساواکی و چماقدارانش جدا کرد و توجیهشان این است که او از این خشونتطلبی و چماقداری طرفدارانش در تظاهراتهای شهرها و کشورهای مختلف بیخبر است. اما آیا او میتواند بگوید که از شعار شریک زندگیش در شبکههای اجتماعی نیز خبر ندارد. استوری یاسمین پهلوی همسر رضا پهلوی، با شعار «مرگ بر سه فاسد – ملا، چپی، مجاهد» چند هفته پیش منتشر شد ولی تنها پس از انتشار گسترده ان از اینستاگرام خانم پهلوی حذف شد! یا شعار «مرگ بر سه فاسد، ملا چپ و مجاهد» در پشت سر گزارشگر تلویزیون انترنشنال، این شبکه همواره در گزارشات خود صف سلطنتطلبها را نمایش میدهد و بقه را سانسور میکند کاری که در تظاهرات بروکسل نیز تکرار کرد.
معنی عملی این شعار چیست؟ جز این که فراخوانی باشد به چماقداران و ساواکیهایی که در صفوف تظاهرات ایرانیان به جای همبستگی با مبارزات داخل ایران و مبارزه علیه جمهوری اسلامی، علیه کمونیستها و مجاهدین یورش ببرند، پرخاشگری کنند و مانند نمونه بروکسل دست به خشونت فیزیکی هم بزنند. نیروهایی که هم علیه حکومت دیکتاتوری محمدرضا شاه و هم در ۴۴ سال گذشته علیه جمهوری اسلامی بر خلاف سلطنتطلبان، با جان و دل مبارزه کردهاند و آگاهانه نیز قربانیان زیادی دادهاند. تاکنون رضا پهلوی و نزدیکانش هرگز این گستاخیها و لمپنیسم طرفداران خود را محکوم نکردهاند پس موضع اینها را چگونه باید تفسیر و تحلیل کرد؟!
در چنین روندی سرانجام آقای مصطفی هجری از رهبری حزب دموکرات کردستان ایران، در گفتوگویی با بیبیسی، رسما اعلام کرده که به مذاکرات خود با سلطنتطلبان خاتمه میدهند. اما تاکنون عکس العملی از آقای عبدالله مهتدی و یا دیگرانی که با آای پهلوی در جلسه جورج تاون حضور یافت دیده نشده است.
اخیرا سلطنتطلبان پرویز ثابتی، این چهره مخوف ساواک را در تظاهراتی در آمریکا رونمایی کرده بودند پیام روشنشان این بود که ما سلطنتطلبانِ طرفدار رضا پهلوی، که آرزوی احیای حکومتهای دیکتاتوری پهلویها در ایران را داریم، بنابراین حق داریم که همانند شعبان بیمخ مخالفین خود را ضربه مغزی کنیم؛ شعار «مرگ بر کمونیست و مجاهد» را سر دهیم و تاکید کنیم که اگر ما به قدرت برسیم از همه انقلابیون سال ۵۷ که در سرنگونی حکومت استبدای محمدرضا شاه شرکت داشتند، انتقام سختی خواهیم گرفت و از هم اکنون طناب های دار را گره زده ایم تا به گردن آن ها بیاندازیم. همچنین این گروه که تا دیروز منزوی بودند و رهبرشان نیز با پولهای غارت شده مردم ایران، مشغول تجارت بود، اکنون با پول و وعده پست و مقام دست به کار سازماندهی ساواک و چماقداران طرفدار شعبان بیمخ شدهاند حتی شعار انقلاب «زن، زندگی، آزادی» را به شعار ارتجاعی «مرد، میهن، آبادی» و «شاه، میهن، آبادی» تغییر دادهاند.
اکنون ضرورت دارد فعالین سیاسی خارج کشور، که زندان های حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی را تجربه کردهاند آستینها را بالا بزنند و پرویز ثابتی و مهاجمین سلطنتطلب تظاهرات بروکسل و کشورهای دیگر اروپایی را که به مردم کرد و ترک و بلوچ و عرب و لر و گیلک و غیره توهین کردند و در راس همه شخص رضا پهلوی که غیرمستقیم به آنها مارک «تجزیهطلبی» زده است پاسخ درخور بدهند. خلقهای تحت ستم ایران که اکثریت جمعیت ایران را تشکیل میدهند حدود یک قرن است که از ابتداییترین حقوق انسانی و اجتماعی و فرهنگی خود، یعنی از تدریس به زبان مادریشان محروم هستند؛ شهروند درجه دو به حساب میآیند، بیکاری و فقر و محرومیت در مناطق سکونت این ملیت ها غوغا میکند، هنوز اعلام استقلال و جدایی از ایران نکردهاند. البته باید تاکید کرد که مردم فارس نیز چندان حال و روزگار خوبی دستکم در قرن اخیر در حاکمیتهای پهلوی و جمهوری اسلامی نداشتند و ندارند. بنابراین این مردمان تحت ستم ایران، صد در صد حق دارند و حق مسلمشان است که خودشان مستقیما و بدون دخالت دیگران و سرکوب دولتی در فضایی آزاد و برابر و آگاهانه و داوطلبانه تصمیم بگیرند. اما تاکنون بر خلاف ادعاهای رضا پهلوی و طرفدارانش، تاکنون هیچکدام از مردمان تحت ستم ایران پرچم جدایی از ایران و استقلال خود را رسما و علنا بلند نکردهاند. شاید محافل کوچک و حاشیهای وجود داشته باشد که چنین زمزمههایی دارند و آنهم در یک جامعه ۸۵ میلیونی غرمترقبه بهنظر نمیآید. در هر صورت تامین حقوق اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و زبانی و برقراری حقوق یکسان و برابر بین همه شهروندان سراسر ایران، بدون توجه به ملیت، جنسیت، تفاوتهای سیاسی و مذهبی حق آنهاست.
تلویزیونهای وابسته بهدولتها و محافل راست از جمله تلویزیون انترنشنال، تنها صفوف و پرچم سلطنتطلبان را با تصاویر رضا پهلوی نشان میدهند و عملا انقلاب مردم را به نمایش قدرت کاذب و غیرواقعی سلطنتطلبان تبدیل کردهاند تا با نشان دادن آنها در محافل دولتهای غربی، از یک سو به نان و نوای بیشتری برسند و از سوی دیگر، از هماکنون در تلاشند انقلاب را به ارتجاع تبدیل کنند کاری که رضا خان با انقلاب مشروطیت و خمینی با انقلاب ۵۷ کرد. اکنون نیز بهنظر میرسد این وظیفه را رضا پهلوی عهدهدار شده است که تاکنون غیر از شمارش پول و کار تجارت، کار دیگری بلد نبود اما شدیدا عاشق قدرت و ثروت است با انقلاب «زن، زندگی، آزادی» سخت به تکاپو افتاده است تا مجددا سلطنت را در جامعه ایران احیا کند. شاید چنین تصوری در خواب و خیال وجود داشته باشد، اما در دنیای واقعی، بازگشت به عقب حرکتی ارتجاعی و تقریبا یک امر محال است. آن هم در شرایطی که افکار کنونی جوانان ایران با افکار انقلابیون سالهای انقلاب مشروطیت و انقلاب ۵۷ بسیار متفاوت است. این جوانان هم آگاه ترند و هم دنیای بیرونی را از طریق دنیای مجازی میشناسند و بههمین دلیل، سطنتطلبان و شاهدوستان هرگز نمیتوانند این نیرو را زیر بگیرند مگر این که وقایع عراق و لیبی و افغانستان و غیره تکرار شود و پروژه چلبی و کرزایسازی اینبار در ایران تکرار شود که امری محال بهنظر میآید. اما برای بسیاری از گروهها و محافل سلطنتطلبان در این مسیر، برایشان مطرح نیست که چه بلایی به سر مردم میآید مهم آن ست که حتی با جنگ هم شده او را به تاج و تخت برسانند و انتقام پدر بزرگ و پدرش را بهویژه از کمونیستها و مجاهدین بگیرند.
اساسا کمپین «وکالت میدهم» رضا پهلوی با حذف شعار پایهای انقلاب کنونی ایران «زن، زندگی آزادی» با شعار «مرد، میهن، آبادی» که در زیر تصاویر بزرگ رضا پهلوی نوشته شده است جایگزینی ناشیانه انقلاب با احیای سلطنت و پدرسالاری در قدرت و حاکمیت است. سلطنتطلبان رو به گذشته دارند و میخواهند سلطنت سرنگون شده ۴۴ سال پیش را مجددا احیا کنند .
واقعا «اتحاد» بین این دو گرایش(سلطنتطلبی و انقلابی) را از سر منطق و اصول و قاعده سیاسی، چگونه میتوان توضیح داد؟! آیا میتوان کمترین نزدیکی سیاسی و اجتماعی بین این دو گرایش پیدا کرد؟!