این مطلب با توجه به مباحث مطرح در راستای وحدت چپ تهیه گردیده و تلاش گردیده تا مهمترین نکاتی که به نظر من در این پروسه از لحاظ نظری و سمت گیری های آینده میتواند تاثیرگذار باشد تیتروار قید شده و مورد تاکید قرار گیرد*:
1- گرد آمدن همه نیروهای چپ در یک تشکل واحد ممکن نیست. در عین حال فاصله طبقاتی در ایران و تاریخ طولانی جنبش چپ که به رسوخ ایدههای عدالت خواهانه در جامعه انجامیده شکل گیری یک سازمان چپ نیرومند را که بتواند در روندهای سیاسی کشور ما تاثیر گذار باشد ممکن میکند. هدف از این مباحث روشن کردن زاویه های نظری و راههایی است که بتواند به شکل گیری چنین جریانی کمک کند و وسیعترین و با کیفیت ترین نیروهای چپ کشور را در خود گرد آورد؛
۲- شکل گیری یک حزب تنها در ارتباط متقابل با نیروهای اجتماعی آن حزب ممکن است و تا زمانی که سازمانها و فعالان چپ بدلیل شرایط حاکم بر کشور از چنین امکانی محرومند، شکل دهی یک حزب سراسری چپ ممکن نیست.در چنین شرایطی مهمترین نقشی که تلاشهای امروزین میتواند ایفا کند زمینه سازی نظری و ارائه مدل از سازمان واحدی است که هر جریان برای آینده ایران ضرور میداند. سازمانهای چپ در خارج از کشور در صورتی که بتوانند در قانع نمودن فعالان چپ به کارآ بودن مدل ارائه شده و در برخورد و مشارکت در روندهای سیاسی کشور توانایی نشان دهند میتوانند در وحدت چپ و شکل دهی حزب واحد در ایران تاثیر مثبت داشته باشند؛
۳- مرز و هویت سازمانهای سیاسی جدی و توده ای بر اساس تاریخ و عملکرد مشخص آنها تعیین میشود. مباحث نظری و چشم اندازهای فردا، آنجایی میتوانند به شکل گیری و هویت یک جریان سیاسی منجر شوند که در عملکرد آن جریان انعکاس یابند. مباحث نظری راجع به آینده های دور در درون یک حزب ضرور است ولی هویت این حزب بر مبنای این فرضیه ها و نظریه ها تعیین نمیگردد؛
۴- مرزبندی مابین کمونیسم و سوسیالیسم و سایر گرایش های چپ در گذشته تنها یک تمایز در تبین آینده جامعه بشری نبود. این گرایشها پاسخهای متفاوت به مسائل مشخص آنروز و سمتگیری های گوناگون در قبال نیروهای قدرتمند در سطح جهان را نمایندگی میکردند. این مرزبندی ها واقعی، و گرد آمدن معتقدین به چنین گرایشهایی در یک حزب ناممکن بود. این مرزبندی برای کسانی که معتقدند استقرار بلاواسطه سوسیالیسم امروز در دستور نیست و در راستای تقویت دمکراسی و ارزشهای سوسیال در جامعه میکوشند و راه دست یابی به جامعه آینده عادلانه بشری را علیرغم تبیین های متفاوت از طریق چنین تلاشهایی در شرایط کنونی می بینند پایان یافته است. تبین های متفاوت از آینده جامعه بشری در نسل های بعدی، میتواند به شگل گیری گرایشهای متفاوت در درون حزب بیانجامد ولی درشکل دهنده هویت یک سازمان وسیع چپ نیست ؛
۵- هویت جریان چپ با جانب داری از برابری و رفع تبعیض و تقویت مشارکت و نقش مردم در قدرت و تصمیمگیری های سیاسی و سمت گیریهایی نظیر دفاع از توزیع دمکراتیک قدرت، ثروت، فرصتها و اطلاعات، رفع تبعیض طبقاتی، نژادی، جنسیتی، ملی-قومی، مذهبی، حفظ محیط زیست، دفاع از منافع کارگران و مزدبگیران هواداری از تغییرات اجتماعی و اقتصادی و پاسخ گویی مشخص برای حرکت در این راستاها در یک جامعه معین شکل میگیرد. مباحث نظری آنگاه در تبیین هویت اهمیت مییابد که به پاسخ های متفاوت و یا متضاد به وظایف مشخص نیرو در شرایط کنونی بیانجامد؛
۶- تقسیم نیروها به چپ و یا چپ تر، تنها با وارد شدن به مباجث مشخص برنامهای و پاسخ به معضلات اقتصادی اجتماعی معین امروز کشور ما عملی است. تمایزاتی که تقسیم کننده احزاب اروپایی است، به عینه در کشور ما موضوعیت ندارد؛
۷- توجه به مباحث نظری مطرح در احزاب و تحلیل گران چپ ضرور است، ولی این توجه در صورتی مفید خواهد بود که تمایزات موجود در این کشورها و کشورما، مورد توجه قرار گیرند. در دو دهه اخیر در آمریکای لاتین احزاب چپ نیرومندی شکل گرفتند که برخی از آنها موفق شدند قدرت سیاسی را بدست آورند. توجه به تجربیات، دست آوردها و مشکلات این احزاب با توجه به نزدیکی بیشتر موقعیت این کشورها با کشور ما ضرور است؛
۸- یکی از پایه ای ترین مشکلات سازمانهای سیاسی خارج از کشور، فاصله آنان با نسل های بعدی است. سازمانهایی که معدل سن آنان بالای ۵۰ سال است، قادر نیستند حتی در شرایط مساعد با جوانان و نسل های بعدی رابطه برقرار کنند. حل این مشکل از طریق جذب چند فعال جوان ممکن نیست. ارتباط با نسل های بعدی نیازمند تغییرات رادیکال در نحوه فعالیت و روابط احزاب است.
مهدی فتاپور
۲۴.۱۱.۱۳
————
*بحث مشروحتر در این زمینه را هفت ماه پیش در مطلب دیگری انجام داده ام.آن مطلب را هم می توانید در صفحه ای به آدرس زیر بخوانید :
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=52029