چین کمونیستی از سال ۱۹۷۲ در را به روی واردات غرب باز نمود، و درسال ۱۹۷۸ با آمریکا رابطه دیپلماتیک برقرار کرد و همزمان با آلبانی انور خوجه قطع رابطه نمود. در چین از سال ۱۹۷۸ بجای رمانتیسم اخلاقی، اقتصاد گرایی سرد و اتوریته جانشین شد. منقدین مائو می گفتند که سوسیالیسم را نمی شود خورد و آن تقسیم عادلانه فقر نیست. مائو می گفت بعد از مرگم شیطان گاوشکل و شبح ماری از سوراخ هایشان بیرون خواهند خزید. در زمان مائو گفته می شد که افراد جامعه رفاه باید حداقل دارای یک دوچرخه، یک ساعت مچی، یک رادیو دستی و یک ماشین خیاطی در خانه باشند. مائوئیستها بجای اعتراف به عقب ماندگی صنعتی چین مدعی بودند که در چین قطارها آهسته حرکت می کنند تا کارگران درون قطار از زیبایی های طبیعت لذت ببرند! بعدها تمرکز برنامه اقتصادی روی تولید برای صادرات بود، و نه تولید برای مصرف داخلی و استفاده مردم . آنها از سوسیالیسم بازار و سوسیالیسم تعاونی ها و سوسیالیسم روستایی سخن می گفتند. سرانجام همه آنها به نهادهای نیمه سرمایهداری تبدیل شدند. چین امروزه می کوشد تا از تضاد و تصادف جهان گلوبال سرمایه داری با اقتصاد ملی خود جلوگیری کند. حزب کمونیست چین مائو را حداقل بنیادگذار کشوری مستقل ملی و قوی می داند که بزودی ابرقدرتی شماره یک یا دو خواهد شد. بعد از مرگ مائو تئوری و دکترین سه جهان مطرح شد. مائو همچون لنین می گفت که سوسیالیسم می تواند فقط بر اساس صنایع سنگین در یک کشور برقرار گردد. در تئوری سه جهان از امپریالیسم آمریکا و سوسیال مپریالیسم شوروی و کاپیتالیسم اروپا و کشورهای جهان سوم سخن می رفت. طرفداران تئوری ۳ جهان می گفتند که از طریق ناسیونالیسم و جنبش ملی باید استعمارگران و امپریالیستها از کشورهای جهان سوم خارج شوند و بورژوازی ملی بقدرت برسد.
پیش از مائو، بوخارین و میم – روی هندی در دهه بیست قرن گذشته تئوری محاصره شهرها از طریق روستاها را مطرح کرده بودند . بوخارین در سال ۱۹۲۸ از تضاد جهان شهر و جهان روستا می گفت. طبق نظر مارکسیستها تنها خلق و مردم خالق تاریخ هستند. مائو در سال ۱۹۳۷ در کتاب “پیرامون عمل” به اهمیت آزمایش و تجربه در مقابل ایده آلیسم و متافیزیک تئوری پرداخت. او می گفت که ارباب ماشین باشید و نه برده تولید! لنین و مائو می گفتند تولید خرد، موجب بورژوازی و سرمایه داری می شود. لنین اشاره نمود که دیکتاتوری پرولتاریا فداکارترین جنگ عادلانه علیه بورژوازی و اقتصاد استثمارگرانه اش است. مائو پیرامون رفتار انقلابی در سال ۱۹۷۳ می گفت تاخیر سوسیالیستی بهتر از وقت شناسی کاپیتالیستی است!
در سال ۱۹۶۴ شوروی اعلان کرد که از ۹۰ حزب کمونیست در جهان ، ۵۳ حزب حاضر به اجرای رهنمودهای مسکو نیستند. با اختلاف چین و شوروی، احزاب کمونیست نیز به طرفداری از مواضع گوناگون یکی از دو قطب پرداختند. انور خوجه در آلبانی در یک کتاب دو جلدی مدعی شد که مائو همیشه یک خرده بورژوای دمکرات بوده است و در مائوئیسم، رفتار فرقه گرایانه ریشه عمیق دارد. گروه دیگری تجزیه جنبش کمونیسم جهانی را بخشی از پروسه تکامل این اندیشه می دانستند. مائو گرچه همیشه در میان کتاب و کتابخانه از خود عکس می گرفت. او ولی کتابخوانها را در مقابل عملگرایان قبول نداشت؛ البته غیر از کتابخوانی در باره فیزیک اتمی. او با انتقاد از سیستم آموزشی چین می گفت که در مدارس و دانشگاهها بجای آموزش و یادگیری، فقط بحث و جدل می شود. وی اشاره نمود که در کلاس درس، چرت زدن و خوابیدن اشکالی ندارد چون محصل بعد از آن تمرکز فکری بهتری می یابد!
بعد از مرگ مائو در سال ۱۹۷۶ ، گروه ۴ نفره مبلغ انقلاب فرهنگی دستگیر شدند. مائو می گفت در دوره بحران ما نیاز به عملگرایان داریم و نه نظریه پردازان. وی پیرامون شوروی می گفت که در آنجا دولت قوی است ولی مردم فقیراند، چون در آنجا یک سیستم بوروکراتیک امتیازداران و برگزیدگان ایجاد شده است. در کشورهای کمونیستی بالکان گفته می شد که مائو یک انقلابی خرده بورژوا است که مارکسیسم – لنینیسم را هنوز نفهمیده است.
لویس آلتوسر، شارل بتلهایم، میشل فوکو و غیره نشان دادند که مائوئیسم از نظر تئوریک مخصوصا در فرانسه فعال بود. آلتوسر تحت تئوری تضاد در سال ۱۹۶۳ مائوئیست شد و می گفت بجای هگل باید مائو را مطالعه نمود. تحت تاثیر انقلاب فرهنگی چین، نظریه دولت ایدئولوژیک آلتوسر در سال ۱۹۶۸ مطرح شد. او مارکسیسم هومانیستی را دلیل طرح تاریخ بیگانگی نژاد انسانی در تاریخ اختلاف طبقات جامعه و روابط تولیدش می دانست.
مائوئیست ها می گفتند مبارزه در راه هژمونی ایدئولوژیک بخشی مهم از مبارزه طبقاتی است. تئوریسین فرهنگ، میشل فوکو و زن فمنیستی مانند یودیت یونکر مدیون مائوئیسم بودند. شارل بتلهایم اقتصاد دان معروف در سال ۱۹۳۶ چند ماهی با هزینه شخصی خود در مسکو زیست. او در سال ۱۹۵۶ به حمایت از استالین زدایی خروشچف پرداخت، ولی بعد در سال ۱۹۶۰ از خروشچف جدا شد و طرفدار مائو گردید و همزمان همراه آلتوسر به انتقاد از اقتدارگرایی مائوئیستها پرداخت. موضوع تحقیق بتلهایم از دهه ۱۹۵۰ صنعتی نمودن کشورهای جهان سوم بود. او در کشورهای در حال توسعه و در استعمار زدایی کشورهایی مانند هند، کوبا، الجزایر و مصر مشاور دولت بود.
بتلهایم همچون پاول سویزی بعنوان تئوریسین توسعه به ادامه نظریه امپریالیسم لنین پرداخت. شاهکار وی تحت تاثیر افکار مائو کتاب “مبارزه طبقاتی در شوروی” بود. بتلهایم در پایان از لنینیسم و ادعای سوسیالیستی بودن انقلاب اکتبر فاصله گرفت و آنرا نوع خاص انقلاب بورژوازی نامید. بعضی از چپ های چین بعد از مائو به طرفداری از نظرات پوپر و نیچه پرداختند. گروه دیگری در آثار میشل فوکو ادامه نظرات مائو را می دیدند.
مائو می گفت که کادرهای سیاسی باید سرخ باشند و اهل دانش . گروه ۴ نفره فقط روی سرخ بودن آنان تاکید می کرد. طرفداران مائو با کمک کتاب “آنتی دورینگ” انگلس، کتاب “دولت و انقلاب” لنین، و کتاب “برنامه گوتا” ی مارکس و با تکیه بر سوسیالیسم علمی به توصیف روابط و وسایل تولید در مقابل خرده بورژوازی پرداختند. آنها می گفتند بزودی به عملی کردن شعار مارکس یعنی، به هر کس به اندازه نیازش، خواهند رسید.
تروتسکی بوروکراتیسم را پدیده ای ضد انقلاب می دانست که پرولتاریا باید با یک انقلاب سیاسی با آن برخورد کند. اکنون سالهاست که روستاهای سوسیالیستی نوع جدید در چین، به پایگاهی برای تولید ارزان کالای کاپیتالیستها تبدیل شده اند. طبق نظر مارکسیستها، دولت وسیله فشار و قدرت طبقه حاکم است. انگلس میگفت آن، مجموعه ایده آل تمام سرمایه داران می باشد. در نظر استالین، دولت پرولتری بعد از نابودی امپریالیسم و سرمایه داری از بین می رود و دولت خلقی جای آنرا می گیرد.
چپ چین را امروزه به ۳ دسته تقسیم می کنند. چپ حزبی سنتی، چپ مردمی مائوئیستی و چپ جدید آکادمیک و روشنفکر. چپ سنتی در حال ضعف و کهنسالی نابودی است، چپ مردمی در اینترنت فعال است، چپ آکادمیک قادر است پیام و خواسته هایش را به گوش حزب و دولت برساند. در پاره ای از محافل، همچون زمان انقلاب فرهنگی، هنوز شعار، انتقاد و انتقاد از خود، مطرح است. مائوئیستهای غرب ادعا می کنند که روش سرمایه داران حکومت فعلی موجب رشد پرولتاریای انقلابی جدیدی شده است.
آن موضوعاتی که مورد انتقاد چپ های غرب هستند؛ مانند رفرم گرایی، اخلاق گرایی، و ناسیونالیسم، در خود چین مورد توجه و علاقه چپ های آنجا هستند. منقدین می گویند گرچه آنزمان کیک شیرینی کوچک بود ولی عادلانه تقسیم می شد. و گرچه کیک فعلی بزرگ است ولی ناعادلانه تقسیم می گردد. گروه ۴ نفره طرفدار ادامه انقلاب فرهنگی، در سال ۱۹۷۵ تئوری سیاسی خود را مطرح نمود. اعضاء این گروه اکثرا خودآموز بودند و تحصیلات آکادمیک نداشتند. آنها حتی زیر تاثیر افکار نیچه از آزادی طبیعی و غریزی روح و تفکر و مخالف آموزش سنتی سیسستماتیک دولتی بودند.