جریان فکری رفورمیستها در درون جنبش چپ بر این مساله تاکید می کند که با آمدن هر کسی خارج از طیف ولایت فقیه و جناح اصول گرایان جریان احمدی نژاد، وضعیت اجتماعی اقتصادی و امنیتی کشور بهتر از حال خواهد شد و این برای وضعیت رفاهی امنیتی عموم مردم بهتر خواهد بود. بر اساس یک چنین هدفمندی خیرخواهانه ای که به صدقه دادن سیاسی می ماند، چون وضعیت مردم از وضع فعلی آنها بهتر خواهد بود، لذا باید نه فقط از کاندیداتوری آقای رفسنجانی حمایت کرد، بلکه باید خود را برای آزادیهای بیشتر و احتمال بازتر شدن دریچه برای فعالیتهای بیشتر آماده کرد.
این دیدگاه بر اساس چنین استدلالی که با کاندیدا شدن و احتمال انتخاب شدن آقای رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری آینده، نه فقط ممکن است تواقفی بین غرب و ایران در کاهش سرعت در پیش برد پروژه هسته ای جمهوری اسلامی ایران حاصل گردد، بلکه بحران مربوط به محاصره اقتصادی ایران تا حدود زیادی کاهش داده خواهد شد. به بیانی دیگر نظام جمهوری اسلامی ایران بر محورهای اساسی خود، یعنی ولایت فقیه، قانون اساسی جمهوری اسلامی که بر ارکان شرع اسلامی و نظام امنیتی و سرکوب سپاه اسلامی مبتنی می باشد، از یک طرف بحران سازی می کند، از طرف دیگر با افزایش و کاهش دادن به دامنه بحرانهای خود و عوض کردن شخصیتهای مهره چینی شده خویش بعنوان نجات دهنده گان کلیت نظام از بحرانها، رفورمیستهای ما را مثل سایه های سیاسی امیدوار به اصلاحات در داخل نظام کرده و بر پشت سر خویش با بازیهای سیاسی می کشاند.
دوستانی که در عرصه “مایکروسیاست”، و یا “کوانتم سیاسی” روی به اصطلاح کوچکترین تفاوتهای شخصیتی کلیدی سیاسی نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران، آن قدر حساب باز می کنند، که تصویر بزرگ، آموزه های کلان تاریخی سی و چهار ساله گذشته را به فراموشی می سپارند، و بالاخره استراتژی مرحله ای خود را قربانی “ریزه تفاوتهای” شخصیتی دست اندرکار نظام می کنند، همچنان استراتژی مرحله گذی را به قربانگاه و سلاخ خانه مایکروتاکتیکهای مرحله ای خویش می برند. این دوستان که در تعریف ایدئولوژیک خویش سوسیال دموکراسی را رد می کنند و خود را سوسیالیست دموکرات چپ می نامند، اهداف آرمانی مرحله ای خویش را از آستینهای آقایان خاتمی و رفسنجانی بیرون می آورند. نمایندگان سیاسی طبقه کارگر ایران به این طبقه می گویند که به آقایان رفسنجانی و یا خاتمی رای بدهند.
آقای رفسنجانی شخصی است که این قابلیت را دارا می باشد تا سه رکن اساسی این نظام، یعنی ولایت فقیه، قانون اساسی و قوه قهریه و امنیتی نظام، یعنی سپاه و اطلاعات را به همدیگر پیوند داده و مثل حلقه مفقوده آنها را به همدیگر گره زده و از درون آتش بحران فعلی آنها را سالم عبور دهد. از طرف دیگر ایشان کسی می باشد که از همه بهتر می تواند با غرب و بخصوص آمریکا کنار آمده و سیاست میانه روتری در مورد مساله هسته ای اتخاذ کرده و به محاصره اقتصادی پایان دهد، تا کلیت نظام را با انسجام بیشتری به مرحله پسابحران فعلی فرارویاند. دورانی که در آن نهادهای سیاسی امنیتی جمهوری اسلامی ایران پس از غالب آمدن بر آنفولانزای سیاسی بحرانهای فعلی، با قدرتمندی بیشتری گذر کرده و خود را برای سی و چهار سال دیگر بازسازی می گردند.
درسهای سیاسی کلانی که در سی و چهار سال گذشته آموخته ایم که مثل فانوس دریائی و یا ستاره سحری مسیر حرکت استراتژیک ما را مشخص می کنند، چه درسهایی می باشند؟ بر پایه های چنین درسهای اساسی محوری سیاسی، وظایف سیاسی کلان اپوزیسیون سکولار دموکراتیک باورمند با ارزشهای عدالت اجتماعی و حقوق بشری چه ها می باشند؟ بر پایه های چنین بینشها و راهکارهای کلان، وظایف محوری ما در زمینه انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در ایران چه وظایفی می توانند باشند؟
شرکت فعال در انتخابات به منزله مشروعیت بخشیدن به ماهیت ضد دموکراتیک و تقلب مهندسی شده در انتخابات نظام جمهوری اسلامی ایران از یک طرف و مقبولیت تایید آمیز بخشیدن به سیمای حیثیت از دست رفته بین المللی و داخلی این نظام می باشد. در عین حال خود بروز مساله انتخابات جوی پر هیجان سیاسی ایجاد می کند که در آن می توان با حضور هر چه فعالتری تاثیر گذاری لازم را به عمل آورد. سیاست حضور فعال تاثیر گذار چگونه می تواند به شکل عدم شرکت فعال در رای دادن عملی گردد؟
شرکت فعال سیاسی ما در انتخابات، می تواند از طریق برجسته کردن خواسته های مردمی، کمک به سازماندهی حرکتهای دموکراتیک در راستای نهادینه کردن آنها و بالاخره روشنگری در زمینه ظرفیتهای واقعبینانه جناحهای اپوزیسیون درون حکومت در پاسخگوئی به آنها باشد. این شیوه شرکت فعال، نه فقط همگام با ارتقاء خواسته های مردمی از دولت و کاندیداها خواهد بود، بلکه بر بستر ارتقا چنین خواسته های صنفی سیاسی مردمی، منجر به شکل گیری نهادهای مردمی بر چنین بسترهایی خواهد شد.
این شیوه حمایت انتقادی با اهداف روشنگرانه در زمینه قابلیتهای محدود اپوزیسیون درون حکومتی، از یک طرف ظرفیتهای خیلی محدود دموکراتیک این جناحها را نشان می دهد، از طرف دیگر بر هرگونه استراتژی گمراه کننده ای که بصورتی استراتژیک و مرحله ای انبوهه کلی مردم ایران را به ظرفیتهای غیرواقعبینانه این جناحها امیدوار می کند. این استراتژی از این طریق جنبش مردمی را بصورتی اساسی به گمراهی و گاها به سلاخ خانه های تاریخی می برد. وظیفه ما نه تبلیغ سیاستهای این آقایان و ساختن شخصیتی غیر واقع بینانه بر اساس بازسازی کیش شخصیت از این آقایان، بلکه تبلیغ و ترویج برنامه و سیاستها و ارزشهای خود مان بصورت برنامه آلترناتیو می باشد.
آیا آقای رفسنجانی که تنها کسی است که الان می تواند انسجام و یکپارچگی نظام ولایت فقیه را با قانون اساسی، شورای نگهبان، مجلس اسلامی و ارگانهای سرکوب و امنیتی آن بر ارکان ولایت فقیه حفظ کرده به کم دردسرترین هزینه از کوران بحران فعلی عبور دهد، تا چه اندازه بر ارزشهای دموکراتیک، عدالت اجتماعی و حقوق بشری و سکولاریسم پایبند می باشد. اگر ارزشهای سیاسی اجتماعی سنجشی ما این ارزشها می باشند، اقای رفسنجانی پایبندی چندانی به این ارزشها نداشته اند و در آینده هم انتظار نمی رود داشته باشند. تنها انتظاراتی که از ایشان در این مرحله می رود این است که می توانند با غرب وارد مذاکره شده و به بحران اقتصادی هسته ای ایران پایان بدهند.
از طرف دیگر، آقای رفسنجانی کاندیدای مناسبتری برای غرب، بخصوص آمریکا می باشد، تا برای مردم ایران. سیاستهای جهانی که با استراتژی منطقه ای جهانی خویش، “ملکی”ها را در عراق، “کارزای”ها را در افغانستان، “نواز شریف” را در پاکستان و “محمد مورسی” را در مصر و دولتهای مشابه را در شاخ آفریقا و سوریه و غیره با حمایت استراتژیک خویش روی کار می آورد، ترجیح می دهد “آقای رفسنجانی” در ایران بر مسند قوه مجریه قرار بگیرد، تا کس و یا جریانی که غرب با آنها نتواند دیالوگ سیاسی ببندد. آقای رفسنجانی شخصیتی برای تثبیت نظام در بحرانیترین شرایط آن است به نفع کلیت نظام و منافع کشورهای غربی. ایشان در خدمت حقوق بشر، سکولاریسم، عدالت اجتماعی و حقوق بشر در ایران نخواهند بود.
اگر استراتژی سیاسی ساختاری ما شکل دادن به اپوزیسیون خارج حکومتی مستقل و سکولار دموکراتیک می باشد، چنین آلترناتیو منسجمی فقط از طریق طرح برنامه مستقل، امروزین آینده نگر و پیشبرد سیاستی انتقادی نسبت به عملکردها، سیاستها و عملکردهای تک تک جناحهای مختلف حکومتی می تواند تحقق یابد. اگر در یک چنین روندی، ائتلافها و همکاریهایی با بخشهایی منتقد و یا کنده شده از حکومت به صورت کنده شدن چنین بخشهایی از حکومت و پیوستن آنها به اپوزیسیون مستقل و آلترناتیو خارج حکومتی صورت بگیرد، این روند مورد حمایت جبهه عدالت اجتماعی، حقوق بشر و سکولار دموکراسی می باشد.
در نهایت امر، از صندوقهای رای مهندسی شده انتخاباتی، اسم همان شخصی بیرون خواهد آمد که ولی فقیه تعیین کرده و یا مورد توافق ایشان بوده است. رئیس جمهور آینده می تواند آقای رفسنجانی نباشد و قالیباف، ولایتی، حداد عادل و یا شخص دیگری از جبهه اصولگرایان باشد. در چنین صورتی سیاستهای افراطی و امنیتی مستقیماً زیر لوای کنترل ولی فقیه پیش برده خواهد شد. چنین کاندیدائی همچنان بر صدور انقلاب و دشمنی با امریکا و اسرائیل ادامه خواهد داد. چنین دولتی گرچه کاملا تحت نفوذ ولایت فقیه خواهد بود، در نهایت امر ممکن است پستهایی هم به جریان احمدی نژاد واگذار بکند.