برنامه هسته ای ایران
سخنرانی آیزنهاور با تیتر « اتم برای صلح»در سال ۱۹۵۳ مانند همه جای دنیا، در ایران نیز علاقه زیادی را ایجاد کرد. این کشور چهار سال پس از آن، با ایالات متحده یک قرارداد هسته ای امضا کرد. از سال ۱۹۶۰ در دانشگاه تهران ساختمان سازی نخستین راکتور پژوهشی آغاز شد که در سال ۱۹۶۷ شروع به کار کرد. راکتور پژوهشی تهران در زیر نظر آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار گرفت. به دنبال آن، تأسیسات اتمی دیگری نیز در سالهای بعد گشایش یافت و ایران پیمان نامه منع گسترش هسته ای را امضا کرد. در سال ۱۹۷۱ رژیم شاه سالگرد ۲۵۰۰ ساله تاریخ ایران را جشن گرفت. او در ولخرجی پولی و کاری سنگ تمام گذاشت. دهها پادشاه، رئیس جمهور و نخست وزیر حضور داشتند. احتمالاً این جشن یکی از جشن های باشکوه جهانی در قرن گذشته است. یک سال پس از آن، رژیم برنامه انرژی هسته ای خود را اعلام کرد. همه چیز در ۱۹۷۴ روشنتر شد: ایران یک تولید برق هسته ای ۲۳۰۰۰ مگاواتی برای سال ۲۰۰۰ می خواهد. به عنوان مقایسه میتوان گفت که توانایی تولید برق بلژیک در پایان سال ۲۰۱۰ در کل، برابر با ۱۸۲۵۰ مگاوات بود. به آلمان، فرانسه و آمریکا سفارشها با شتابزدگی داده شد. آلمانی ها پیشبینی میکردند که در سال ۱۹۸۱ نیروگاه مرکزی بوشهر را تمام کنند. حتی به ایران اجازه داده شد تا سهام دار شرکتی به نام «ارودیف» شود که در نیروگاه شهر «تریکاستن» فرانسه کارخانه غنی سازی اورانیوم دارد. این شرکت در سال ۱۹۷۳ توسط فرانسه، بلژیک، اسپانیا و سوئد تاسیس شده است. در سال ۱۹۷۵، سهم سوئد که عبارت از ۱۰٪ بود، با رضایت فرانسه به ایران واگذار شد. بیشک فرانسه با این کار، امکانات خیلی خوبی را برای خود در نزد شاه ایجاد نمود.
بلژیکی ها هم از این راه فرصت خوبی یافتند. شرکت «بلگونوکلیر» با امید و خوش خیالی بازگشت با چندین قرارداد در خورجین خود به جستجو در ایران می پردازد و بالاخره به اهدافش رسیده و با دستان پر برمی گردد. از یک طرف، قرارداد پروژه ای مربوط به یک راکتور کوچک ۵۰ مگاواتی شبیه نیروگاه «ب ر ۳ در شهر مول ـ بلژیک» را در شهر اصفهان میبندد. از طرف دیگر، سمت مشاوره ای دو نیروگاه بزرگ سفارشی فرانسوی را می گیرد. «بلگونوکلیر» در این چارچوب با شرکت « سوتر و سوتر سویسی» همکاری می کند. این قراردادها بیش از صدها میلیون فرانک برای بلژیک درآمد داشت. «بلگونوکلیر» به تعدادی از جوانان ایرانی اجازه داد تا برای کارآموزی به بلژیک بیایند. بنابر این، در این دوران، بازار هسته ای ایرانیان دورنمای خوشآیندی را به شرکت های بلژیکی نوید می دادند. ژاک سیمونه، وزیر امور خارجه بلژیک، پیش از سفر خود به تهران در سال ۱۹۷۸ آموزشهای لازم را در باره اهمیت منافع بلژیک در این سوداگریها به خوبی دیده بود. بنا به نوشتههای داخلی شرکت «تراکسیون و الکتریسیته» به تاریخ اکتبر ۱۹۷۸، حتی «بودوئن»، پادشاه بلژیک، نیز فداکاری کرده و در راه بازگشت از چین، در روزهای ۳۰ و ۳۱ اکتبر در تهران توقف می کند. او با شاه ایران دیدار خصوصی می کند. این بولتن داخلی ادامه می دهد: ما « با همکاری آقای لیرماکرس، وزیر امور خارجه، نوشتهای را آماده میکنیم که به شاه بلژیک اجازه پیاده کردن برنامه عرضه خدمات در زمینه مهندسی هسته ای شرکت بلگاتم در ایران را بدهد.» لازم به یادآوری است که بلگاتم یک شرکت تابعه از شرکت های مادر «بلگونوکلیر»، «تراکسیون و الکتریسیته» و «الکتروبل» است که تلاش میکند قراردادهایی در بخش هسته ای ببندد و سپس اجرای قرارداد توسط یکی از شرکت های سهام دار و ناظر پروژه انجام می گیرد.
در آن سال پادشاه بلژیک از تهران نگذشت. احتمالاً «تراکسیون و الکتریسیته» اشتباه می کند. اما توجه پادشاه به ایران بود. چند ماه بعد، شاه ایران می باید از ایران بگریزد. جمهوری اسلامی بنیانگذاری میشود، اوضاع در ایران کاملا از این رو به آن رو می شود. کشور های غربی همکاریهای هسته ای خود را معلق می کنند. خمینی در ابتدای کار، با انرژی هسته ای و اهداف نظامی آن دشمنی می ورزید. بدین ترتیب بوشهر پیش از بمباران عراقی ها، به حال خود رها شد. باضافه، رژیم مشغله دیگری دارد و در جای دیگری گرفتار شده است، زیرا از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۸ درگیر جنگ وحشتناکی با عراق است. این پیکار صدها هزار قربانی در دو جبهه بر جای می گذارد. دهها شهر ایران و عراق مورد اصابت موشک ها قرار گرفتند. ایران، پس از ژاپن، نخستین کشوری میشود که قربانی سلاح های مرگبار و به عبارتی دقیقتر، قربانی سلاح های شیمیایی می گردد. گازهای به کار برده شده به وسیله صدام حسین، دهها هزار سرباز و غیرنظامی را می کشد. این گازهای مرگبار بدون همکاری شرکت های غربی نمی توانستند تولید شوند. هر گز حملات با گازهای کشنده شیمیایی از سوی سازمان ملل، نه در زمان جنگ و نه پس از آن محکوم نشد. فرانسه و دیگر کشورها بدون هیچ قید و شرطی از عراق پشتیبانی کردند و دادن سلاح از جمله آنها بود. این رفتار، با توجه به این که عراق آغازگر جنگ بود، هم چنان ایران و مردمانش را به شدت رنج می داد. شاید برای خیلی از افراد بین شما، نام شهر حلبچه در عراق یاد آور چیزهایی باشد. در آنجا بود که صدام حسین در سال ۱۹۸۸ گاز شیمیایی به کار برد. نزدیک به ۵۰۰۰ نفر کرد کشته و هزاران نفر دیگر شدیداً زخمی شدند. بیشتر قربانیان اشخاص عادی و غیرنظامی بودند. این یک جنایت بربریت و ضد بشری بود. اما چه کسی از جنایت هولناک فاو، شبه جزیره مرزی ایران و عراق خبر دارد؟ جایی که عراق از گاز خردل یا «هیپریت» استفاده کرد و هزاران ایرانی را کشت. در حدود ۱۰۰۰۰۰ ایرانی در اثر حملات گازهای کشنده عراقی ها در طی دوران جنگ، جان خود را از دست دادند. چه کسی در غرب این عمل را می داند؟ چه کسی گاز خردل را به سربازان ایرانی که در باتلاق ها فرو رفته بودند، می زد؟ ایران به خوبی دریافته است که این کشته ها در غرب خیلی کمنر از مردگان کشورهای دیگر به چشم میآیند و همین موضوع موجب خشم و ناامیدی آنان به غرب می شود.
ایران میداند که کشور شوروی در طی دوران جنگ، به همان اندازه غرب کاملاً از عراق پشتیبانی کرد. در نتیجه، ایران خودش را نوعی قربانی احساس میکند و معتقد است که با وی بد رفتاری شده و هیچکس به او یاری نرسانده است. احساس «دیگر هرگز چنین مباد!» دلبستگی به برنامه نظامی را که بی برو برگرد یک راه هسته ای است، به شدت تقویت می کند. این شعار « دیگر هرگز چنین مباد!» را در بخش بمب اسرائیلی هم بررسی کردیم. گرچه تفاوتهایی در دلایل دو کشور ایران و اسرائیل در باره شعار مذکور وجود دارد، اما در دلایل هر دو آن ها، یک خواسته ریشهای و بسیار عمیقی وجود دارد که رهبران جامعه را پیوسته در راستای کاملاً مشخصی هدایت می کند. اوایل برنامه تسلیحاتی هسته ای ایران به کندی می گذشت. در واقع، در طی سالهای اولیه جمهوری اسلامی، این کار در تضاد آشکار با حرفهای ایدئولوژیکی و مذهبی غالب بر جامعه بود. خمینی فردی ضد تکنولوژی بود و فناوری و دانش هسته ای هم در کانون این ضدیت ها قرار داشت و از مهمترین آن ها بود. باید گفت که از سال ۱۹۸۴، وقتی که عراق دست به سلاح های گازهای مرگبار برد، دکترین اسلامی به مرحله دوم برنامه ها پرتاب شد. آیا ایران هم به «سلاح های مرگبار دست جمعی» نیاز نخواهد داشت؟ آیا ایران نباید اقدامات تازهای برای متوقف ساختن تهاجم عراق بکند؟ دو سال بعد، ایران تماس هایش را با عبد القادر خان در باره برنامه ملی هسته ای، از نوع نظامی آن را می گیرد. کار زیادی به پیش نمی رود. تماس با چینیها خیلی کار سازتر می شود. این کار به ایران کمک میکند تا از مرحله سخت راستای چرخه سوختی هسته ای خودش، پا پیش بگذارد. در سال ۱۹۹۳، ایران از رابطه خود با عبدل قادر خان و آمادگی وی به فروش چندین سانتریفوژ به ایران پرده بر داشته، میگوید که خان اطمینان داده است مهارت و دانش لازم کار را با آموزش کارشناسان ایرانی در پاکستان به ایران بدهد. بنابر این، پایههای برنامه غنی سازی ایرانیان، از طریق تماس های پنهانی با عبد القادر خان و در کمال بیخبری آژانس بینالمللی انرژی اتمی ریخته می شود. باید دقیقاً گفت که این کارها، تخطی انکار ناپذیر از پیمان منع هسته ای بود. چند دمی به سال ۱۹۷۹، سال انقلاب ایرانیان برگردیم که به دو پروژه بزرگ هسته ای پایان می دهد. ایران با فرانسه قرارداد تحویل سوخت هسته ای داشت. فرانسه به طور یکجانبه آن را معلق کرد. تصمیمی که موجب سالها کشمکش دیپلماتیک بین آن دو شد. در تمام دوران جنگ ایران و عراق، فرانسه بدون کوچکترین درنگی در کنار عراق قرار گرفت. در نتیجه روابطش با ایران بیشتر خراب شد. فقط در سال ۱۹۹۱ بود که بالاخره توافقنامه ای در باره سوخت هسته ای حاصل شد. فرانسه پذیرفت که مبلغ هنگفتی به عنوان تاوان به ایران بپردازد. مسلما، رژیم ایران دوران قطع معاملات کشورهای غربی را فراموش نکرده بود و هر گونه پیشنهاد فروش سوخت هسته ای از سوی کشورهای ثالث نیز با بی اعتمادی ایرانیان در آن شرایط بحرانی، روبرو می شد.
دومین پرونده، نیروگاه هسته ای بوشهر بود که آلمانی ها قرار داد آن را در سال ۱۹۷۵ امضا کرده بودند. پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ کارها معلق شد. نیروگاه در آستانه بهره برداری بود. آلمانی ها آن را تمام نکردند. در سال ۱۹۹۵، بالاخره ایران موافقت روس ها را جلب کرد تا یکی از دو راکتور را به کار اندازند. بنا به پیمان نامهای، قرار شد که روس ها سوخت هسته ای بدهند و سپس پسمانده های آن را پس بگیرند. کارها به دلیل مشکلات فنی، مالی و سیاسی به سختی و کندی به پیش میرفت. روس ها نیز کارهای ساختمانی نیروگاه را به دلیل واکنش منفی ایرانیان در برابر نخستین پیشنهاد پوتین برای بازسازی پسمانده های هسته ای در محل، کندتر کردند. غرب به روس ها فشار میآورد تا پروژه را به پایان نرسانند، اما آنان تا ته برنامه خود رفتند. رسما نیروگاه در ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۱ گشایش یافت. بدین سان، بوشهر اولین شهر با راکتور هسته ای برای تولید برق در خاورمیانه شد. نیروگاه تحت نظارت سازمان بینالمللی انرژی اتمی قرار گرفت و از لحاظ گسترش هسته ای هیچ نگرانی نداشت. رژیم ایران با افکار عمومی جهانی بازی میکند تا موقعیت خود را تثبیت کند و به بقیه کشورهای جهان پز بدهد که مثلاً عضو باشگاه کشورهای دارنده انرژی هسته ای می باشد.
ساختن بمب یک چیز است و بردن آن به جایی که میخواهند منفجرش کنند، چیز دیگری است. ایران با همکاری پاکستان و کره شمالی، تمام انواع موشک های میان برد، مانند شهاب را با برد بین ۳۰۰ تا ۲۰۰۰ کیلومتر ساخته است. تل آویو در ۱۶۰۰ کیلومتری تهران قرار دارد. این موشک ها میتوانند با شارژ کلاسیک یا هسته ای کار کنند. برنامه هسته ای ایران از پشتیبانی وسیع مردم کشور برخوردار است(؟؟؟!!! ـ مترجم). بد نیست که لحظه ای در باره تظاهرات هایی که پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۹ صورت گرفت، مکثی بکنیم. میرحسین موسوی، مرد سیاسی و اصلاح طلب، انتخابات را به رئیس جمهور وقت، محمود احمدی نژاد باخت. بسیاری از ایرانیان فکر میکردند که در انتخابات تقلب بزرگی صورت گرفته و به خیابانها ریختند. این تظاهرات ها هفتهها به درازا کشید و خیلی با خشونت همراه بود. حتی عدهای از آن به نام « انقلاب سبز» نام می برند. رژیم بطور بی رحمانه، اعتراضات را قلع و قمع کرد. با این وجود، هنوز همه مخالفان روی حرف خود هستند. این کشمکش ها، اختلافات درونی را به خوبی نشان می دهند. اگر احمدی نژاد جای خود را به موسوی می داد، این کار میتوانست در راه بهتر شدن وضعیت حقوق بشر، یک گام به جلو باشد. اما ایران با «دموکراسی آیت الله ها» باقی میماند و هیچ تغییری در برنامه هسته ای روی نمی داد. خاتمی، رئیس جمهور پیشین و یکی از سرسخت ترین منتقدین احمدی نژاد، در سال ۲۰۱۱ اعلام کرد که در صورت حمله اسرائیل به پایگاه هسته ای ایران، مخالفین پشت حکومت را خالی نخواهند کرد.
لوک باربه، عضو حزب سبز اروپا