نادر زرکاری اداره این جلسه را به عهده داشت.
گروه پالتاک اتحاد جمهوریخواهان ایران
آقای حسین باقرزاده اولین سخنران بود و با اشاره به تیتر جلسه چنین آغاز کرد:
هر گاه با طرح این بحث گزینه های متفاوت در چارچوب نظام فعلی مورد نظر باشند، پاسخ این خواهد بود که گزینه ها خیلی متفاوت نیستند. به عبارتی نسبت به چند سال گذشته حتی محدودتر هم شده اند. در سالهای اخیر بحث انتخاب میان “اصلاح طلب” ، “انحصارطلب” و یا “محافظه کاران” در مطرح بود. خاتمی و یا ناطق نوری نمایندگان تفکرات مختلفی بودند که امکان گزینش میان آنها به مردم داده شده بود. امروز اما این امکان انتخاب دیگر وجود ندارد. آنچه در مقابل مردم قرار داده شده است احمدی نژاد است و ولایت فقیه. در نتیجه پاسخ به این بحث در چارچوب نظام جمهوری اسلامی خیلی ساده است: گزینه های مختلف وجود ندارند. انتخاب میان رفسنجانی و احمدی نژاد که در انتخابات اخیر به عهده مردم گذاشته شده بود نیز گزیدن میان دو چیز کاملا متفاوت نبود گرچه اینها از از دو نظرگاه مختلف اقتصادی دفاع میکردند اما به لحاظ ایدئولوژیکی از تفاوت خاصی برخوردار نبودند.
اگر سوالی که تیتر جلسه مطرح میکند، به فردای ایران پس از تحقق دمکراسی نظر دارد میتوان به پاسخی متنوع تر چشم داشت.
درون جامعه ایران همچون هر جامعه دیگری طیفی از گرایش های مختلف سیاسی از افراطی چپ تا ماوراء راست وجود دارد که از رنگهای مختلف میانی پر شده است. از این منظر نیز پاسخ به سوال مورد بحث دشوار نیست و به راحتی میتوان گفت که تمامی گرایشات طیف سیاسی درآن آینده مفروض مطرح خواهند بود. در آن میان طبیعتا نیرو و یا نیروهایی که بتوانند با مردم و خواسته های آنها رابطه نزدیکتری برقرار کنند در آینده مورد نظر دست بالا را خواهند داشت.
الان به نطر من سوال این باید باشد که ما در شرائط مشخص امروز چه باید بکنیم. باید پاسخ دهیم که کدام دسته از این گزینه ها مطرح و کدام دسته مطرح نیستند. ما میدانیم اکنون قطب بندی هائی در حال شکل گیری هستند. از آنجا که در داخل ایران امکان فعالیت طیف گسترده نیروهای سیاسی وجود ندارد و اجازه فعالیت به نیروهای “خودی” محدود شده است اما در خارج از کشور که تمامی طیف سیاسی نیروهای ایرانی امکان فعالیت دارند در سالهای اخیر همگراییهایی بوجود آمده است. نتیجه این هم گرائیها بوجود آمدن چند قطب سیاسی بوده است. اکنون همین قطب ها هستند که مورد توجه تحلیل گران سیاسی قرار دارند. به نظر من وقتی از گزینه ها صحبت میکنیم همین قطب ها را مد نظر داریم. جمهوریخواهی یکی از این قطب هاست که تشکلاتی را نیز برای خود بوجود آورده است که اتحاد جمهوریخواهان و جمهوریخواهان لائیک به آن تعلق دارند. طبیعی است که این گزینه نسبت به دیگر گزینه ها بیشتر مطرح میشود. در مقابل طرفداران سلطنت نیز به یک قطب تبدیل شده اند. آنها نیز به حوزه بحث گزینه ها تعلق دارند. نمود این بحث ها در داخل کشور بسیار کم است و من مختصرا به دلائل آن اشاره کردم. طبیعی است که طرفدار
ان سلطنت از هیچ گونه امکان فعالیت در داخل برخوردار نیستند و طرفداران جمهوری نیز تنها آن دسته که جمهوری را در جمهوری اسلامی تعریف میکنند آزادی عمل دارند. به این دلیل است که من بحث خود را به خارج از کشور محدود میکنم. در چارچوب جمهوریخواهی یکی از گزینه هایی که مطرح میشود فدرالیسم است. فدرالیسم در میان نیروهای چپ و بیشتر، و قوی تر از آن، توسط حزب دمکرات کردستان مطرح میشود و در مقابل سلطنت طلبان و برخی از جمهوریخواهان با آن مقابله میکنند.
آیا این بحث ها به جایی میرسد یا خیر مورد سوال است. واقعیت این است که به این دلیل که این بحث ها در خارج از کشور صورت میگیرد، مردم ایران را که اصولا بحث در باره آنها صورت میگیرد داخل نمیکند و بر آنها تاثیر نمیگذارد. در نتیجه بحث ها در محدوده فعالان سیاسی خارج از کشور میماند.
به نظر من هر گاه در ایران یک نظرخواهی انجام دهیم و از پرسش شوندگان بخوهیم که ۱۰ مورد از مهمترین مسائل شان را ردیف کنند یقینا بحث “جمهوری- سلطنت – فدرالیسم” در صدر مسائل آنها قرار نخواهد داشت. در نتیجه مردم در ایران از یک سوی امکان واکنش به این بحث ها را ندارند و از سوی دیگر اگر امکان هم میداشتند از آنجا که این امر، مشکل اول آنها نیست وارد آن نمیشدند.
درست به همین دلیل ما در بحث خود به نتیجه گیریهایی میرسیم که ربطی به خواست مردم ندارند به این مفهوم که ما بی آنکه امکان جو.یا شدن نظر مردم را داشته باشیم به نتایج مشخص میرسیم. طبیعی است که وقتی که مردم از این معادلات خارج باشند بحث های ما در نتیجه خود به جایی نمیرسند. نتیجه این خواهد بود که ما در یک دور باطل میمانیم و به سخن گفتن ادامه میدهیم.
من اخیرا در میزگردی در لندن که موضوع مشابهی را مورد بحث قرار میداد و تیتر آن “در باره آلترناتیوها” بود مطرح کردم که این طبیعی است که هر کدام ازما در بازار سیاست کالای خود را عرضه میکنیم. همچنین روشن است که سیاست های عرضه شده تنها زمانی قابل ارزش یابی هستند که مردم بتوانند در باره آنها قضاوت کنند در نتیجه به دلیل محرومیت ما از امکان به محک گذاشتن سیاستهای خود تواسط مردم ایران، آنچه اینجا میگوییم جدال های بی پایانی خواهد بود که حاصلی در بر ندارد. در باره بحث امروز نیز صحبت اینجاست که اگر بپذیریم که فدرالیسم ، جمهوری و سلطنت دغدغه مردم ایرن نیست و آنها در وهله اول از نبود دمکراسی و آزادی و همچنین از دخالت حکومت در زندگی اشان و فشارهایی از این دست رنج میبرند، نتیجه این خواهد بود که آنچه مورد توجه مردم ایران است همانا به دستآوردن امکان انتخاب است.
حال تکلیف ما در این میان چیست؟ به عقیده من اگر میپذیریم که مشکل اصلی مردم نبود دمکراسی است باید در همین جهت تلاش کنیم. من همانطور که قبلا هم نوشته ام، امروز مهم این است که مردم حق انتخاب داشته باشند این انتخاب در عرصه های سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی و … مطرح است. به نظر ما بایستی در همین جهت تلاش کنیم. یعنی در مسیر ایجاد حق انتخاب برای مردم است. پس از ایجاد امکان انتخاب توسط مردم، آنها درباره فدرالیسم، سلطنت ، جمهوری و … نیز رای خواهند داد.
رضا فانی یزدی سپس با این توضیح که روشنفکر وفعال سیاسی با توجه به تجربه گذشته به گزینش هدف آینده میپردازد گفت:
آنچه ما را، به عنوان بخشی از نیروهای سیاسی جامعه، امروز به بحث گزینه های آینده کشانده است تجربیاتی است که ضمن آنها جامعه ما به گزینش هایی پرداخته است. ما یک بار پادشاهی را “انتخاب” کردیم و بار دیگر طی انقلاب سال ۱۳۵۷ این گزینه را به برگ های تاریخ سپردیم. در این مقطع نظام جمهوری اسلامی به نوعی مورد انتخابی نه کاملا آگاهانه، از سوی جامعه قرار گرفت. این نوع حکومت با ساختار دینی آن نیز امروز پس از ۲۵ سال مورد سوال اکثریت نیروهای سیاسی در داخل و خارج از کشور قرار گرفته است.
به عقیده من وجوه اشتراک دو گزینه قبلی ما را به سوی این بحث برای یافتن نظام سیاسی جدیدی رانده است. مهمترین وجه اشتراک دو نظام سلطنتی و جمهوری اسلامی همانا وجود مقامات غیر انتخابی در ساختار قدرت است. دو سیستم پیش و پس از انقلاب ۱۳۵۷ راه را بر گزینش های آینده مسدود کردند. در آنجا تصحیح وضعیت موجود و یا دست یابی به گزینه های جدید تنها با انقلاب مقدور و ممکن شده بود. نظام سلطنتی تنها در طی یک انقلاب امکان جایگزین شدن یافت همانطور که امروز نظام جاری همه راه ها را بر اصلاحات درون ساختاری بسته است و به نظر میآید که تنها توسط شیوه هایی که در هم کوفتن نظام جاری را در پی دارند این اصلاحات قابل تحقق باشد. خواه یک حرکت گسترده مدنی ، یا یک انقلاب مردمی و یا از دید بعضی یک حمله خارجی راه حل تغییر ساختار های سیستم حاضر باشد بهایی سنگین بر جامعه تحمیل شده است.
این تجربه به ما می آموزد که گزینه بعدی در وهله اول باید امکان اصلاح درون ساختاری را در خود داشته باشد. یعنی تصحیح اشتباه در گزینش ها نباید به انقلاب ، جنبش های نیرو بر سراسری و یا تجاوز خارجی نیاز داشته باشد. گزینه آینده نباید راه تصحیح اشتباهات را ببندد.
میتوان ادعا کرد که پس از ۲۵ سال حکومت اسلامی در کشور ما، امروز به استثنای بنیادگرایان و مستبدان مذهبی آنچه را که بقیه جامعه میخواهد همانا احترام به حقوق بشر و حقوق دمکراتیک فرد و جامعه است. امروز ما وقتی از دمکراسی و حقوق بشر صحبت میکنیم، پای آرمانخواهی در میان نیست. در بسیاری کشور های جهان با درجات مختلف احترام به حقوق بشر و دمکراسی به نرم اجتماعی تبدیل شده است. این به آن مفهوم است که ما نه در سطح ملی و نه در سطح بین المللی تنها نیروهای طرفدار دمکراسی نیستیم.
اینکه حکومت موهبتی الهی نیست و ژن مخصوصی وجود ندارد که برخی را برای در دست گرفتن اقتدار بر مردم محق تر کند اعتقادی همگانی شده است.
این خواست عمومی مردم ایران است. گرچه هیچ رفراندوم و نظرخواهی سراسری در ایران انجام نشده است اما با اتکا به نظر غالب در میان اقشار متوسط و نیروهای سیاسی حاضر در جامعه است که ما چنین حکمی صادر میکنیم. در نتیجه همانطور که آقای باقرزاده به درستی اشاره کردند حق انتخاب خواست مشترک افراد جامعه ایران است.
با توجه به نکته بسیار مهم که ذکر شد ما، فعالین و روشنفکران در گزینش خود باید به این مهمترین مشخصه نظام بعدی توجه داشتیم. همانطور که ذکر شد این گزینه باید تغیرات ساختاری حقوقی و حقیقی را بدون پرداخت بهایی سنگین میسر سازد.
نکته دیگری که میتواند و لازم است در بررسی گزینه آینده به آن توجه شود مقایسه دو نظام پیش و پس از انقلاب ایران با نظام های دمکراتیک موجود در جهان است. مشخصه های اصلی گزینه آینده در نظام های دمکراتیک امروز در بسیاری از کشورهای جهان موجود است.
حقوق بشر و دمکراسی دو محور اساسی هستند که تمامی نیروهای سیاسی ایرانی خارج از حکومت بر روی آن اتفاق نظر دارند. به عقیده من شیوه نگرش به ساختاری که دمکراسی و حقوق بشر را مادیت میبخشد نیروهای مذکور را به دو گروه عمده تقسیم میکند:
۱- گروهی که سا ختار معینی را برای تحقق دمکراسی و حقوق بشر پیشنهاد میکند
۲- گروهی که بحث ساختار را به آینده موکول میکند.
گروه اول با تکیه بر تجربیات جامعه ما روشن شدن خطوط اصلی آن ساختار را که میخواهد بستر دمکراسی و حقوق بشر گردد لازم میدانند و در عین حال معتقد هستند که هر گاه بحث ساختار را ثانوی بدانیم در نتیجه نمیتوانیم نظر آن عده را که تحقق دمکراسی در چاچوب نظام موجود را نیز ممکن میدانند، مردود بشماریم.
اگر کسی معتقد است که ساختار پادشاهی میتواند تحقق بخش دمکراسی باشد نباید به معتقدان به تحقق دمکراسی در چارچوب نظام حاضر ایراد بگیرد.
بگذارید پیش از پایان صحبت خود کلامی در باره تشکیل جبهه فراگیر دمکراسی و حقوق بشر بگویم.
یکی از جنبه های مهم چنین جبهه ای همانا نیروهای تشکیل دهند آن هستند. رهبری این جبهه کجاست. برخی معتقد هستند که رهبری این جبهه لزوما باید در خارج از کشور باشد البته من به این اعتقاد ندارم. دیگر اینکه جبهه مذکور به کدام مدل های نظام دمکراتیک نظر دارد.
با توجه به این نکات میتوان قضاوت کرد که آیا جبهه های موجود شکل گرفته در داخل و خارج واقعا پاسخگوی نیازهای امروز هستند یا خیر.
سپس مهرداد مشایخی به عنوان سخنران بعدی پشت تریبون قرار گرفت.
با یک مرور بر تاریخ قدیم ایران مشاهده میکنیم که جامعه ما همواره محل تسلط یک حکومت مرکزی بر رعایا ی خود بوده است. در عین حال دیده میشود که هر از گاهی یک قبیله از گوشه ای از ایران سر به عصیان گذاشته، حاکمان را ساقط کرده و خود بر اریکه قدرت تکیه میزده است. این شکل تا اواخر قرن نوزدهم ادامه یافت تا اینکه در این دوره با وسعت گرفتن ارتباطات با اروپا و قرار گرفتن ایران در مدار سرمایه داری جهانی روشنفکران ایرانی با مدل های دیگری آشنا میشوند. به آهستگی موضوعات حق و حق طلبی و همچنین تکثر خواهی جان میگیرد. اولین حرکت سیاسی جدی که از این منظر صورت میگیرد جنبش مشروطه خواهی است. گروههای مختلف اجتماعی در این مقطع با حفظ تفاوت های دیدگاهی حول اساسی ترین سوال روز متحد شدند اما حرکت آنها به دلائل مختلف به شکست انجامید. نتیجه آنکه استبداد مرکزی بر جامعه ایران دوباره مسلط میشود.
الگوی ” همه با هم” یک بار دیگر در سال ۱۳۵۷ تکرار شد. خواسته ها بر ایجاد جامعه ای بهتر مبتنی بود اما دوباره به تسلط استبداد مرکزی انجامید.
در این میان دوره های کوتاه استثنایی را نیز شاهد هستیم. یکی دهه بیست بود که نیروهای خارجی به دلیل عدم علاقه به حکومت قوی مرکزی فضای بازتری در ایران را سبب شدند و این امر به شکل گیری برخی نهادهای مدنی و قدرت مند تر شده انها انجامید.
دوره بعدی اویل دهه چهل بود که گشایش هایی صورت گرفت اما دوباره با تصمیم شاه مبنی بر افزایش سلطه مطلقه خود این دوره به شدت کوتاه شد و داستان حکومت قوی مرکزی دوباره ادامه یافت.
این امر طبیعتا به انقلاب ساختار شکن ۱۳۵۷ انجامید. پس از انقلاب تغییراتی در جامعه ایران آغاز شد که به تشکل بیشتر و تکثر بیشتر آن انجامید.
نتیجه این شد که امروز از دیدگاهی جامعه ایران دو قطبی شده بخشی از آن بویژه در کرانه های شهر ها و در اعماق روستاها جامعه همچنان توده وار است. این بخش از جامعه هنوز اجازه میدهد که برخی با اتکا به بسیج توده ای و پوپولیستی در عرصه سیاست عمل کنند. در آخرین انتخابات ریاست جمهوری ، حامیان احمدی نژاد به همین گروه تکیه زدند و با پوپولیسم خود به قدرت رسید.
بخش دیگر جامعه، نیمۀ متکثر آن است. این نیمه گر چه متکثر است اما هنوز به تشکل یافته گی جوامع اروپایی نیست. مثلا آنطور نیست که بگوییم فلان درصد طرفدار حزب کمونیست و فلان درصد طرفدار سوسیالیست هاو … غیره هستند. یعنی حتی بخش متکثر جامعه نیز هنوز کاملا شکل تثبیت شده ای به خود نگرفته است. بر این اساس به اعتقاد من نمیتوان ادعا کرد که جامعه ایران کاملا جمهوریخواه است و یا چنین است و چنان است.
تا زمانی که با اتکا به نهادهای مدنی همچون احزاب و اتحادیه ها و انجمن های مستقل مردمی جامعه متکثر شکل نگرفته باشد نیمتوان گفت که جمهوریخواهی در آن جا افتاده و به خواست عمومی تبدیل شده است.
به این ترتیب جمهوریخواهی هم به پروژه ای تبدیل میشود که نیمه مدرن تر جامعه دارای ظرفیت پذیرش جمهوریخواهی است و باید بر روی این ظرفیت کار کرد.
من معتقد نیستم که الان اگر انتخاباتی کاملا آزاد در ایران صورت بگیرد و همه نیروها از کمونیست تا ملی و از سوسیالیست تا مذهبی بتوانند در ان شرکت داشته باشند گستره آرای هر گروه بیش از دو، سه و یا پنج درصد باشد.
فکر میکنم با این تحلیل بود که “اتحاد جمهوریخواهان ایران” دوسال پیش شکل گرفت. عملا این امر پذیرفته میشد که نفی سلطنت و نفی جمهوری اسلامی عملا به معنای پذیرش جمهوری نیست و ما باید در این راستا نهادی ایجاد کنیم. نظر این بود که از آنجا که در ایران امکان تاسیس چنین مجموعه ای وجود ندارد ما در خارج از کشور آن را بنا کرده و با استفاده از امکانات بسییار گسترده ارتباطات، بحث را به ایران منتقل کنیم. به این ترتیب ما میتوانستیم به یکی از پروژه های اساسی خود که تبدیل جمهوری خواهی به یک بدیل در داخل ایران بود جامه عمل بپوشانیم. البته طبیعی است که نگاه این نبود که ما بدیل را در خارج ایجاد کنیم و از داخل بخواهیم که از آن تبعیت کند.
دوستانی که تاریخ جمهوریخواهی را در ایران مطالعه کرده اند میدانند که دو نیرو همواره در مقابل جمهوریت ایستاده اند. یک نیرو روحانیت بوده است. وقتی که در پایان دوران قاجار زمزمه های جمهوریخواهی بالا گرفت مشاهده میکنیم که روحانیت به شدت در مقابل آن ایستاد. این مقابله به بخش خاصی از روحانیت محدود نمیشد و حتی آقای مدرس نیز که به عنوان روحانی آزاده شهرت داشت نیز به سختی واکنش نشان داد.
نیروی دیگر طبیعتا زرفداران سلطنت بودند.
در اینجا لازم میبینم اشاره کنم که منظور من از جمهوری خواهی تنها یک فرم حکومتی نیست. این فرم از یک محتوای مشخص برخوردار است. الان برخی از چپ های انقلابی نیز از جمهوری خواهی دم میزنند.
به عقیده من جمهوریخواهی نگرشی است که در مرکز طیف سیاسی قرار دارد و معتدل است. به هیچ وجه معنا ندارد که بگوییم جمهوریخواه هستیم ولی ان را تنها یک فرم میدانیم که محتوای آن را خودمان بنا به میل خود تعین میکنیم.
بگذارید در همین جا اشاره کنم که منظور من به هیچ وجه این نیست که جمهوری یقینا در ایران به دمکراسی و هر فرم دیکری قطعا به دیکتاتوری می انجامد. من این ادعا را نمیکنم اما میگویم که یک بحث نسبیت وجود دارد. یعنی اگر ما به یک شرط بندی سیاسی اقدام کنیم، من بر روی این امکان شرط میبندم که جمهوری شانس بیشتر ی در تحقق دمکراسی دارد. اینکه جمهوری هم ممکن است به دمکراسی نیانجامد یک امکان است اما در عرصه سیاست شما در حقیقت یک شرط بندی میکنید و محاسبه میکنید که کجا میتوانید نیروهای خود را متمرکز کنید که امکان موفقیت بیشتری دارید.
من در سال های گذشته بحث های مستقیم و غیر مستقیمی با آقای باقرزاده داشته ام. معتقدم ایشان جمهوری را تنها یک فرم میبیند. به نظر ایشان باید اول دمکراسی برقرار شود و سپس با یک رفراندوم ساده در باره فرم نظام حکومتی تصمیم میگیریم. البته ایشان شخصا جمهوری را ترجیح میدهد اما اگر هم جمهوری نشد فرم دیگری از نظام سیاسی به اداره دمکراتیک جامعه میپردازد.
من به این طرز تفکر معتقد نیستم. به نظر من اگر فقط عرفی و دمکراتیک بودن ملاک مرکزی قرار بگیرند در آینده میتوانیم با مشکلاتی روبرو شویم.