منافع حیاتی استعمارگران و امپریالیستها به سرکردگی امریکا در نابودی جنبش کارگری ایران بود. زیرا هدفهای کوتاه و بلندمدت این جنبش در زمینهی مبارزه با مناسبات ضد انسانی سرمایهداری برای ایجاد یک جامعه با درون مایه عدالت اجتماعی(سوسیالیسم علمی) پیش تاز در آسیا به خصوص در مناطق نفت خیز خاورمیانه بوده است. جنبش کارگری ایران در این یک صد سالهی تاریخ معاصر هرگز خود را در محدودهی یک جنبش صنعتی محدود نکرد. همیشه فراتر از خواستههای صنفی حرکت کرده است، زیرا به عنوان یک شهروند، یک کارگر، یک نیروی کار مولد، تولیدکنندهی نعمات مادی برای جامعه، این را حق خود میدانسته که کلیه حقوق مدنی، سیاسی و اقتصادی را مطالبه کرده و برای به دست آوردن آن مبارزه کند. خیزش انقلابی کارگران ایران در تاریخ جهان یک استثنا است زیرا این نیروی اجتماعی بدون این که زمینهی مادیش، صنایع بزرگ تولیدی و تولید کالایی بوجود آید به واقعیت تبدیل شد. به این جهت ما با توجه به ویژگیهای این جنبش به صورت بسیار کوتاه شده به روند دگرگونیهای جنبش کارگری ایران تا کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ میپردازیم. و در کنار آن یک مشاهدهی دوران کودکی خودم را از وقایع کودتا در مناطق نفتخیز خوزستان (آغاجاری) بیان میکنم.
طبقهی کارگر ایران پیشتاز کارگران آسیا
در دوران سیاه جهل و استبداد فردی قاجاریه، که تنها طبقهی اشراف و روحانیون مدافع فئودالیسم و سلطنت و برخی بزرگ مالکان امکان داشتند خواندن و نوشتن را بیاموزند، استبداد مطلقهی فردی با پشتوانهی باورهای مذهبی عقبمانده که حکومت شاه را ودیعهای الهی میپنداشت و تلاش میکردند این نگرش را با توجیه و سفسطه به مردم بقبولانند (هم اکنون در اروپا و ژاپن مردم ناآگاه و گرفتار روزمرگی سرمایهداری، معتقد به این توهمات خرافی هستند) از این رو حاکمیت واپسگرا و نهادهای وابسته به آن میتوانستند وحشیانهترین شیوههای قرون وسطایی را برای غارت تولیدکنندگان اجتماعی، برزگران، دهقانان و صنعتگران سنتی چون آهنگران، مسگران، نقرهکاران، دامداران، نجاران و… کاربردی کنند. میزان مالیاتهای تعین شده از طرف این مناسبات ایلیاتی واپس گرا آن چنان کمیت بالایی را در برداشت که مردم زحمتکش با پرداخت همهی تولید سالانهشان باز هم توانایی پرداخت همهی مطالبات این جماعت انگل و متکی به ارتش و قدرت نظامی را نداشتند. به این جهت مردم از وحشت گزمههای خونریز و وقیح حاکمیت زیادهطلب قاجاریه، دخترانشان را به بیگانگان میفروختند تا از شر گزمهها رها شوند و در بعضی موارد حاکمانی مثل حاکم قوچان دختران رعیت را به جای مالیات گرفته و به ترکمنها و یا اقوام دیگر میفروختند. ( به جلد یک کتاب تاریخ بیداری ایرانیان اثر ناظمالاسلام کرمانی مراجعه شود) و خود و بقیهی خانوادهی گرسنه و عریان راهی گدایی میشدند. این شرایط اجتماعی و مناسبات اقتصادی نابه هنجار عامل عمدهای شد برای مهاجرت صدها هزار ایرانی به کشورهای همسایه، به خصوص به آذربایجان روسیه تزاری که صنایع نفت در آن فعال شده بود. طبق آمار سفارتخانه و کنسولگریهای روسیه تزاری هر سال دهها هزار ایرانی به آذربایجان و مناطق دیگر صنعتی روسیه مهاجرت میکردند. (به کتاب انقلاب مشروطه اثر ژانت آفازی استاد دانشگاههای ایران امریکا و کتاب بین دو انقلاب اثر ابراهیامیان مراجعه شود) مهاجرانی که تنها با مناسبات اقتصاد طبیعی و ستم ابدی حاکمیتهای فئودالی آشنا بودند و ابزار کارشان و باورهایشان مردهریگ هزار سال قبل بود. وارد دنیایی تازه شدند که تولید کالایی و صنایع سنگین درحال جان گرفتن بود و طبقهی کارگر مبارزی داشت با یک رهبری پویا و خلاق و سندیکاها و اتحادیههای بزرگی که بیشترین کارگران را به همبستگی و اتحاد رسانده بودند. تشکلهای کارگری که بخش هدایتکنندهی آن زیرزمین بود و به این طریق رهبران کارگران از گزند پلیس تزاری در امان بودند. ایرانیان مهاجر اشکال مدرن زندگی کار و مبارزه را آموختند و با واژههایی آشنا شدند که با آن بیگانه بودند. چون میهن، آزادی، مشروطه کردن حاکمیت شاه، و مجلسی از طرف مردم برای قانونگذاری. آنها در مکتب سوسیال دموکرات کارگران روسیه تزاری (زیرزمینی) به کارگران صنعتی تبدیل شدند با شناخت از روند دگرگونیهای اجتماعی جهان. ایران بدون داشتن صنایع سنگین تولید کالایی، صاحب دهها هزار کارگر صنعتی شد. آن هم از نوع کارگران مبارزی که با سازمان و تشکیلات زیرزمین سوسیال دموکرات ایران به نام سازمان غیبی به رهبری علی مسیو در تبریز بوجود آمد. علی مسیو روشناندیش بزرگ تبریزی چون زبان فرانسه مسلط بود به علی مسیو معروف شده بود. (تاریخ مشروطه، احمد کسروی) در واقع کارگران ایرانی با باورهای خرافی و تنها با شناخت اقتصاد طبیعی و درک روستایی مهاجرت کردند ولی با تواناییهای یک کارگر صنعتی با آگاهی و شناخت طبقاتی و اعتقاد به عدالت اجتماعی به ایران باز گشتند. زحمتکشان ایرانی اولین پیشتازان آزادی و حکومت مشروطه در آسیا هستند. آنها این ارزشها را با اتحاد و تشکیلات منسجم و زیرزمینی ومبارزهای مسلحانه علیه دیکتاتوری فئودالی به دست آوردند. پس از شکست مشروطه اول و قدرت مجدد استبداد مطلقهی فردی، سوسیال دموکراتها با مبارزه ای خونین ۱۸ ماهه در تبریز محاصرهی سپاه شاه و فئودالهایی چون سپهدار تنکابنی و ایل بختیاری را شجاعانه ایستادند و پیروز شدند.
استعمار انگلیس و روسیه تزاری تحمل یک کشور آزاد را در کنار مستعمراتشان نداشتند روسها قتلعام تبریز را تدارک دیدند و سوسیال دموکراتها را اعدام کردند و انگلیسیها کودتای یک قزاق قلدر و بیسواد را به نام رضا خان میرپنج کاربردی کردند. دیکتاتوری از نوع مدرن البته تنها در فرم و شکل. تنها لباسهای اروپایی و کلاه پهلوی را به زور به تن مردم کردند ولی درونمایههای همان دیکتاتوری فردی بود. مناسباتی واپسگرا که ایرانیان هنوز نتوانستهاند خود را از عوارض آن رها کنند و آن را به گور بسپارند.
نقش جنبش کارگری ایران درحمایت از ملی شدن صنایع نفت ایران
دومین گام بلند طبقهی کارگر ایران پس از فراز و نشیبهای انقلاب مشروطه، حمایت دلیرانه از طرح ملی شدن نفت از ابتدا و به خصوص از مقطع ۳۰ تیر به بعد بود که توسط زنده یادان دکتر مصدق نخست وزیر و دکتر فاطمی ارائه شده بود. باز هم این کارگران متحد و متشکل و مبارز ایرانی بودند که در آن شرایط حساس که برخی از متحدان جبهه ملی از آن فاصله گرفتند مانند کاشانی، فراماسیونر بقایی و نیروی سومی دکتر ملکی، و قوام عامل سیاستهای امپریالیسم از طرف شاه مامور تشکیل کابینه جدید شدند. با تجمع در مقابل مجلس شورای ملی و درگیری خونین با ارتش و تانکهای شاه، مصدق به نخستوزیری برگردانده شد. تا کودتای ۲۸ مرداد با پیگیری پشتیبانی قاطع حکومت ملی باقی ماندند.
شورای متحدهی مرکزی سندیکاهای کارگران ایران با تلاشی بزرگ توانست در سال ۱۳۲۵ قانون کار و تامین اجتماعی را به دولت آن زمان تحمیل کند و برای اولین بار با کمک قانون کار مداقع حقوق کارگران شود. این پیروزیهای بزرگ بدون سازماندهی تشکل طبقهی کارگر و نقش پیشگامی و روشنگری روشناندیشان و سازماندهندگان آنها امکانپذیر نبود. شورای متحدهی مرکزی سندیکاهای کارگران ایران با هوشیاری تا روزهای کودتای امریکایی ۲۸ مرداد ۳۲ مدافع و حامی رزم جوی دولت ملی باقی ماند. در روز ۲۵ مرداد اولین کودتا را که به وسیلهی تیمسار نصیری تدارک دیده بودند، به وسیله سازمان کارگران افشا شد و به اطلاع دکتر مصدق رساندند. (ایران بین دو انقلاب آبراهامیان) و به این صورت خنثی کردند. شاه از ایران فرار کرده بود و کارگران و مردم زحمتکش چند شب خیابانها را رها نکردند و شعار جمهوری سر دادند و مجسمههای شاه را پایین آوردند. سراسر ایران در التهاب یک انقلاب میسوخت ولی اعتماد به نفس کاذب آقای نخستوزیر و اعتقاد ایشان به صداقت امریکاییها باعث شد که از مردم بخواهد که خیابانها را رها کنند و به خانههایشان بروند. پس از مقاومت مردم بزرگترین اشتباه تاریخ خود را مرتکب شد و اعلام حکومت نظامی کرد. (همان منبع) و اختیار مملکت را به ارتشی سپردند که سرسپردهی امریکا و نوکرش شاه بود. هم چنین اجازه ی شلیک به متخلفین را صادر کردند. کارگران مبارز به این صورت بر سر دو راهی قرار گرفتند که عملکرد آنها در هر صورت فاجعه بار میآورد. اگر خیابانها را ترک نمیکردند (که نباید میکردند) ارتش آمادهی نسلکشی بود. بعد هم ارتش میشد قهرمان سرکوب کودتای چپ، چون به هر حال ایستادگی در مقابل دولت ملی بود. عقبنشینی هم که دیدیم باز هم اعدامها و زندانها و نابودی جنبش را در پی داشت. جنبش کارگران مبارز بر خلاف جبههی ملی و دکتر مصدق به امپریالیسم امریکا اعتماد نداشتند و باور آنها ساختا ر سرمایهداری جهانی را آن هم در مرحلهی امپریالیستی، مدافع آزادی و حقوق ملتها نمیدانست، در عمل هم حق با کارگران بود. از سوی دیگر ایستادگی در برابر این نگاه دوستانهی جبهه ملی به امریکا و اعتقاد صادقانه آنها به آزادیخواهی امریکا تضادی بود که در نهایت در آن چرخش حساس تاریخی باعث شکست و عامل پیروزی کودتا شد. در ان روزهای تاریخ و سرنوشتساز همهی مناطق کارگری نفتخیز ایران درالتهاب دگرگونیها در تنش بود. در آبادان بزرگترین مرکز کارگری صنایع نفت، در مسجد سلیمان، در لالی و هفت گل و نفت سفید و در آغاجاری کارگران با نیروی نظامی در حال صفبندی بودند. حکومت نظامی در خوزستان نتوانست مانعی برای کارگران و اجتماعاتشان جلوی دربهای بسته ورکشاب (سولههای بزرگی که در آن جا کار ساخت قطعات و تجهیزات صنعتی را برای تاسیسات صنایع نفت تدارک میدیدند) گردد.
در آن زمان من ۶ سال داشتم ودر یک خانوادهی کارگری زندگی میکردم. شرایط آن روزها چنان پرتنش بود که به دنیای کودکی ما هم نفوذ کرده بود و آن را تحت تاثیر قرار داده بود. ما دیگر دنبال توپ نمیدویدیم و دیگر بازیهای دستهجمعی را فراموش کرده بودیم و کارمان شده بود پرسه زدن در حاشیهی اجتماعات کارگران. مشتهای گره کرده و فریادهای مرده باد و زنده باد آنها برای ما مسالهای تازه و عجیب بود. چه کسی باید بمیرد و چه کسی باید زنده بماند؟ روی فندک برخی از کارگران عکس پیرمرد محجوبی وجود داشت که بعدها فهمیدم دکتر مصدق است. کارگران تصمیم گرفتند از درب محوطهی صنعتی بالا بروند و قفل آن را بشکنند. ولی در همین موقع کامیونهای پر از نظامیان مسلح همراه با یک چیب رو باز به جمع کارگران نزدیک شدند. به دستور آقای کیانی رهبر سندیکای رانندگان (حمل و نقل ) مکانیکها، مخابرات، برق، کارهای ساختمانی و اتش نشانی، منتظر واکنش سربازان شدند. سربازها کنار کامیونها به صف خبردار ایستادند. افسر جوانی از جیپ پیاده شد. و با غرور و شیوهی نظامیان سرسپردهی بیگانگان به یک نقطهی بلند رفت تا بر جمع مسلط باشد. با پرخاش و تحقیر و تهدید کارگران را دعوت را به پراکندگی نمود مرتب با فریاد تهدیدهای خود ر ا تکرار کرد. در این موقع دختربچهی ۱۲ سالهای با اندام درشتتر از سن وسالش (دختر نمایندهی کارگران آقای کیانی) به نام قمر از پشت سر به افسر جوان نزدیک شد و روسریاش را از پشت دور گردن افسر انداخت و او را از بلندی به زیر کشید. کاری قهرمانانه که کسی انتظارش را نداشت. کارگران به هیجان آمدند و به سوی افسر جوان هجوم آوردند. سرابازان به زانو نشستند و تفنگها را آماده ی شلیک کردند. فریادهای مرگ بر شاه با مشتهای گرهکردهی کارگران پاسخ کارگران به حرکت سربازان بود. به دستور نمایندگان کارگران موقتا عقب نشستند. نمایندگان کارگران برای واکنش به حرکت ارتش برای مشورت در خانهی یکی از کارگران جمع شدند. بچهها به دنبال بازی رفتند. بچههای بزرگتر ما را به دو گروه متخاصم سربازان و کارگران تقسیم کردند و همهی بچههای قوی در دستهی کارگران قرار دادند. و جنگ با سنگ و چوب شروع شد. ما در منازل ده فوتی ( ۳در ۳ متری) کارگری زندگی میکردیم هر حیاط کوچک دواتاق ده فوتی و هر اتاق خانهی یک خانوادهی کارگری بود. ولی به دلیل ارتقای فنی پدرم هر دو اتاق در اختیار ما گذاشته بودند. چون همسایهای نداشتیم جلسات سندیکای کارگران مخابرات عصرها در حیاط خانه ی ما برگزار میشد. مادرم قالی را روی تخت فلزی که با سیم بافته شده بود، میانداخت و قوری چای و سینی استکانهای کوچک کمر باریک را کناری قرار میداد. جلسه معمولا با ۴ الی۵ نفر تشکیل میشد. رییس جلسه کارگر درشت اندامی بود با دستانی قوی و بزرگ به نام “آن فیس” او همیشه وقتی من با کنجکاوی برای شنیدن حرفهایشان به آنها نزدیک میشدم، گوشم را به شدت میپیچید به اندازهای که گریهی من را در میآورد. از این رو آن روز که شاهد زنده باد ومرده بادها بودم، بیسرو صدا به زیر تخت خزیدم تا بدون خطر گوش پیچیدن به حرفهای آنها گوش بدهم و بعد برای بچهها تعریف کنم. واژههایی به کار میبردند که مرا گیج و سردرگم میکرد. راپورت، به او توپیدم، یارو، حزب، استعمار، عاقبت به نامی آشنا رسیدند. آقای کاهیدپور، که همسایهی دیوار به دیوار ما بود.
– حالا که رفیق کاهیدپور پایش شکسته و نمیتواند به حوزهی کارگریش رسیدگی کند، (هستههای مخفی کارگری) چه باید بکنیم؟
– به هر صورت باید از او بپرسیم کدام یک از افراد حوزهاش شایستهترند تا جای او را پر کنند.
– قرار نیست ما افراد حوزهی او را بشناسیم. باید خودش یک راهی پیدا کند.
– او قادر نیست راه برود و ما هم حق نداریم به عنوان کمک به او نزدیک شویم؛ چون آدمفروشان حکومت نظامی همه جا هستند و او را به خطر میاندازیم.
– درست است فعلا هیچ کاری انجام نمیدهیم تا مساله او به دقت بررسی شود و…
من تنها این مساله را خوب فهمیدم که کاهیدپور چون همسر و فرزندانش به روستایشان رفتهاند، تنهاست و نان و غذا ندارد. این اندیشه مرا به فکر انداخت. آرام و بیصدا از زیر تخت بیرون خزیدم و خود را در پشت دو درختچه انبوه انار که هیچ سالی به ما انار نداده بود رساندم و از آن سمت از دیوار بالا رفتم و وارد حیاط کاهیدپور شدم. خود را به پشت در اتاقش رساندم که با یک چوب زیربغل در را باز کرد. صدای پریدن مرا شنیده بود و تصور کرده بود افراد حکومت نظامی وارد خانه شده اند. نگاهی به قد وبالای من انداخت. بچهای با یک زیرپراهنی رکابی و شورت بلند ماماندوز با پای برهنه روبرویش ایستاده بود. با علاقه به چشمانش خیره شده بودم. با نگاهی کنجکاو ومهربان پرسید:
– چه میخواهی؟
– میخواهم برات نون بخرم.
با تبسم یک ۵ ریالی به من داد و گفت یک نان بخر و ۴ ریال هم شیره و ارده و به کاسهی رویی روی تخت اشاره کرد که آن را با خود ببرم. من با سرعت و با پای برهنه به میان منازل ده فوتی کارگری دویدم و به سوی نانوایی رفتم.
مادرم وقتی میدید از لولهی بلند آشپزخانه کاهیدپور کاغذهای سوخته به هوا میرود، میفهمید دارد اسناد مهمی را میسوزاند، با دست توی صورتش میزد و با نگرانی میگفت:” ای دا (مادر به لهجهی لری) این مرد آخر همهی ما را به کشتن میدهد.
کارگران مبارز ایرانی به رغم رنجها و کشتههای بیشمار اگر نتوانستند ازانقلاب مشروطه ومبارزات ملی شدن نفت دستآورد بزرگی داشته باشند، ولی در نهایت با تاثیری که بر جنبش کارگری و مردمی در آسیا و خاور میانه گذاشتند، سهم خود را نسبت به روند تکاملی تحولات اجتماعی ایفا نمودند. اگر ما شکست خوردیم ولی خاور میانه و آسیا را بیدار کردیم و مبارزه و پیروزی آنها ما را دگرگون خواهد کرد.
سی تیر ۹۲