همین چند ماه پیش بود که دو جوان از آشنایان از ایران مهمان من بودند، هردو اهل مطالعه و آشنا و در گیر با مسائل اجتماعی. با هم به دیدن “موزه تاریخ صد ساله آلمان” رفتیم. به بخشی رسیدیم که مربوط به سلطه فاشیسم در آلمان بود و اسنادی را در باره کشتار یهودیان به نمایش گذاشته بود. در اینجا یکی از آن دو جوان پرسید آیا درست است که نابودی یهودیان در اردوگاهها ی مرگ دروغ است و کشتار یهودیان این ابعاد را نداشت؟
من که انتظار چنین طرز فکری را از طرف آنها نداشتم حیرت زده کمی سکوت کردم . جوان دیگر ادامه داد می گویند آلمانی ها اجازه ساخت فیلم در باره دوران فاشیسم را ندارند و متفقین روایت خودشان را از آن دوران اشاعه می دهند. ما به راهمان ادامه دادیم و فکر کردم با دقت بیشتری بر زیر نویس عکس ها و اطلاعات کناری مکث کنیم.
چندی پس از این موضوع تلویزیون آلمان بازی فوتبال دوستانه بین تیم های ملی ایران و آلمان را که در تهران برگزار می شد، بطور زنده پخش می کرد. هنگام پخش سرود ملی آلمان زمانی که دوربین بر روی تماشاچیان گذر می کرد، صحنه شرم آوری را نشان داد . عده ای از تماشاچیان که تعدادشان کم نبود دستهایشان را به علامت سلام هیتلری بالا آورده بودند. مفسر آلمانی که انگار غافلگیر شده بود با گفتن “حرکت عده ای منحرف” از روی آن رد شد. گویا در مطبوعات ایران پس از آن هیچ تاملی بر این حرکت نشد.
می شود تصور کرد با توجه به روحیه ای که در بین تماشاگران جوان چنین مسابقاتی در یک استادیوم به وجود می آید، این حرکت از روی انگیزه نبوده و یا ناخودآگاه و بدون فکر قبلی بوده است. حتی می شود تصور کرد که جوان ناآگاه ایرانی به تصور خود این حرکت را برای همبستگی با بازیکنان آلمانی انجام داده است و این ها همه همان روی واقعیتی را نشان میدهند که باید دید و آشکار کرد.
واقعیتی است که در کشور ما حتی مکثی کوچک بر این فاجعه بشری یعنی نسل کشی یهودیان در جنگ دوم نشده است. در کتابهای درسی در مدارس به تبع سیاست آموزشی رسمی در این مورد سکوت شده تا آموزشگران بتوانند بطور شفاهی سیاست رسمی یهودی ستیزی را پیش ببرند. حتی در دانشگاهها اوضاع بهتر نیست . دختر دانشجویی از دانشگاه تهران می گفت که در دانشگاه استادش رسما کشتار یهودیان در جنگ دوم را دروغ می نامید.
در ٢٧ سال گذشته برخوردها در مورد جنایت بر یهودیان در طیف های مختلف حکومت به دلیل ایدئولوژی حاکم بر آن از یک جنس ولی با شدت های مختلف، یکسان بوده است. فرش قرمز پهن کردن برای افرادی مانند روژه گارودی در زمان احمدی نژاد روی نداده است و هم چنین انفجار مرکز یهودیان در آرژانتین که به کشته شدن چندین شهروند این کشور انجامید.
سال گذشته پلیس انگلستان اعلام کرد که دلایل مستندی مبنی بر دخالت سفیر وقت جمهوری اسلامی در این جنایت در دست دارد ولی پس از چندی با تهدیدات جمهوری اسلامی این قضیه مسکوت ماند. آیا صهیونیست خواندن تمام مردم اسراییل توسط رسانه های رسمی و ابراز شادمانی از عملیات انتحاری در این کشور که مردم بیگناه را به کشتن می دهد، صرفا دلیل سیاسی دارد و یا نشان از دشمنی بنیادگرایان پیرو یک ایدئولوژی با انسان هایی دیگر است.
طیفی که احمدی نژاد از آن گروه است، سالهاست که بطورعلنی با دروغ خواندن بخشی از تاریخ بشریت مقابله خود را با بشریت مترقی به نمایش می گذارد. اکنون این فرد در موقعیت ریاست یک دولت سخنان احمقانه و جنون آمیزی را در مورد دروغ خواندن کشتار شش میلیون یهودی توسط فاشیستها سر می دهد ، او اهداف سیاسی مشخصی را دنبال می کند.
این طیف می خواهد از سویی با ایجاد فضای بحرانی و متشنج در روابط بین المللی امتیاز کسب کند و از سوی دیگر کسانی را که درداخل در صفوف خود توانسته بسیج کند، در حالت برانگیخته نگاه دارد و مطالبات مردمی را پس براند. پس از سخنان احمدی نژاد چند تن از نئو فاشیستهای اروپایی که در کشور خود تحت تعقیب بودند از سفارتخانه های جمهوری اسلامی برای مقابله با قوانین کشور خود کمک خواستند و به خوبی پیوند فاشیستهای دوسوی دنیا را نشان دادند.
پس از جنگ جهانی دوم سازمانهای ملی، بین المللی و دولت های بسیاری از کشورها با حساسیت ویژه ای به این بخش شرم آور از تاریخ بشریت برخورد کردند ولی بار اصلی کارزار بر دوش هنرمندان و روشنفکران بود تا انسان ها این فاجعه را به فراموشی نسپارند.
آنها دقایق این فاجعه انسانی را ثبت کردند . هزاران کتاب در این مورد نوشته شد و بازماندگان این فاجعه آنگاه که از شوک این واقعه درآمدند خاطرات خود را به روی کاغذ آوردند، صدها فیلم در این مورد ساخته شد و اسناد مستند این نسل کشی جمع آوری و حفظ شد.
از دهه هفتاد به بعد به طور مشخص جنبش وسیعی توسط روشنفکران به راه افتاد تا دولت های کشورهای خود را وادار کنند که از روی این واقعه به سکوت نگذرند. تلاش عظیم روشنفکران آلمانی در کنار روشنفکران دیگر کشورها متوجه این موضوع بود که پرهیز و نفرت از نژاد پرستی را به حافظه جمعی ملت های خود بدل کنند.
در واقعیت، صف بندی حول کشتار یهودیان صف بندی بشریت مترقی از یکسو و افکار نژادپرستانه و جنایتکارانه از سوی دیگر است، افکار نژادپرستانه و جنایتکارانهایی که در جنگ دوم خود را به تکنیک و علم مجهز کرد و دستگاه بورکراسی را به خدمت گرفت تا کشتار جمعی را سازمان دهد.
تاثیر تلاش عظیم روشنفکران این سوی دنیا بر افکار ما ایرانیان چه بوده است. نویسندگان و مترجمین و هنرمندان ما چه قدر از این تلاش ها را بازتاب داده اند. متاسفانه بازتاب کمرنگ آن در عرصه هنر و ادبیات و تفکر و بی توجهی فرهیختگان جامعه و دست اندرکاران این عرصه ها، به این نتیجه منجر شده است که نسل جوان ما در مقابل ادبیات رسمی حکومتی، بی دفاع بماند و به جایی نتواند دست خود را بیاویزد.
آیا بازتاب ناچیز این تلاش ها صرفا از روی بی توجهی و پیوند نداشتن با آن واقعه بوده است؟
عرصه هنر و فرهنگ و سیاست غیر دولتی در شکل غالب خود این فاجعه را با مسئله فلسطینیان در چنان پیوندی قرار داد که مطرح کردن کشتار یهودیان و محکومیت آن را به معنای فراموشی حق فلسطینیان می دید و ترجیح می داد و یا می دهد که اصلا این فاجعه تاریخی را به یاد نیاورد، از آن سخن نراند و دستاوردهای بشریت در بازتاب این فاجعه را نبیند. این موضوع فقط به دوران جمهوری اسلامی که خط قرمز های ایدئولوژیک از نوع اسلامی هم در آن عمل کرده، محدود نمی شود.
“الیت” جامعه ما، به ویژه بخش چپ آن در این عرصه با این واقعیت تاریخی، برخوردی سیاسی، ایدئولوژیک و یا “اسلامی” داشته است. کشتار یهودیان را با نگاه به جهان، به صهیونیسم و تلقی از کشور اسرائیل پیوند داده و هنوز مشکل ذهنی خود را با امر پذیرش دولت اسراییل به عنوان یک واقعیت حل نکرده است. از این نظر می توان گفت، یهودی ستیزی و اسراییل ستیزی در پیوند با یکدیگر قرار می گیرند.
مخالفت با سیاست های دولت اسراییل به هیچ وجه نباید در ارتباط با این دوعرصه باشد. بخش بزرگی از فعالین فکری و سیاسی در کشور ما، هنوز متاسفانه در برخورد با این واقعیت های تاریخی و مشخص، مشکل جدی فکری دارد. همه جور اما و اگر می کند، دهها مسئله دیگر را همزمان مطرح می کند و هم سطح می انگارد که سر آخر نتوانی بفهمی موضوع اصلی چیست. واکنش در مجموع ضعیف جامعه روشنفکری و سیاسی ایرانی در قبال سخنان شرم آور احمدی نژاد در نفی “هولوکاست” و کشتار یهودیان خود دلیل این مدعاست.