شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴ - ۲۲:۳۴

شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴ - ۲۲:۳۴

عباس عراقچی: جنگ اسرائیل دیپلماسی را خراب کرد. ایالات متحده می‌تواند آن را احیا کند.
مذاکراتی که زیر سایه جنگ برگزار می‌شوند ذاتاً ناپایدار هستند و گفتگو در میان تهدیدها هرگز واقعی نیست. برای موفقیت، دیپلماسی باید بر اساس احترام متقابل بنا شود.... مردم آمریکا...
۲۱ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: عباس عراقچی
نویسنده: عباس عراقچی
کرامت کارگران افغانستانی را پاس بدارید؛ آنان پناهنده‌اند نه جاسوس!
کارگران افغانستانی مانند بسیاری دیگر از کارگران مهاجر غیرقانونی، قربانی سیاست‌های غلط مهاجرتی دولت میزبان، به مثابه یک نیروی کار ارزان، از سوی سرمایه‌داران در شرایطی به کار گرفته می‌شوند...
۲۱ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: گروه کار کارگری سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: گروه کار کارگری سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
ما راویان قصه‌های رفته‌‌ از‌ یادیم
بیاییم رنجِ این روزهای دشوار را کم کنیم. با تغییر در نگرش، با چه باید کردِی دیگر… با عشق و زنده‌باد زندگی… نکبتِ جنگ، خانمان‌سوز است… بیانِ خواستِ یک‌صدایِ برقراری...
۲۱ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
اعلامیه هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر): «جبهه کردستانی»، ائتلافی علیه جنبش «زن، زندگی، آزادی»
این هفت جریان کردستانی، در جریان تهاجم بسیار کارشده، هدفمند و برنامه ریزی شده برای لیبیایی کردن ایران، از سوی “جامعه جهانی” به رهبری آمریکا و نیروی نیابتی اش اسرائیل،...
۲۰ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
نویسنده: هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
بیانیۀ میرحسین موسوی از زندان اختر
مردم پس از آنچه گذشت انتظاراتی از حکومت دارند... در کوتاه‌مدت، اقداماتی سریع و نمادین چون آزادی زندانیان‌ سیاسی و تغییر واضح در رویکردهای رسانۀ ملی کمترین توقعات است. برگزاری...
۲۰ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: میرحسین موسوی
نویسنده: میرحسین موسوی
روایت زنان افغانستانی از رد مرز
آنچه می‌خوانید روایت چهار زن افغان‌تبار است که سال‌ها در ایران زندگی کرده‌، فرزند به دنیا آورده‌، کار کرده‌ و روابط انسانی و پیوندهای عاطفی داشته‌اند اما در چند ماه گذشته...
۲۰ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: سوما نگه‌داری‌نیا
نویسنده: سوما نگه‌داری‌نیا
در ستایش ایستادگی: به زندانیان و همۀ آنانی که آزادی را معنا کردند
ما با نام تو، نه فقط از تو، که از همه‌ی آدم‌های ایستاده یاد می‌کنیم. از آن‌ها که هنوز باور دارند: آزادی، امتیاز نیست — فضیلت است و حقیقت، اگرچه...
۱۹ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: بهروز ورزنده
نویسنده: بهروز ورزنده

یک شب

و این چنین اولین چیزی کە آن شب غریب یاد گرفتم این بود کە تاریخ در این دیار با کفش سفید عبور می کند و ماە آنقدر کم نور کە کسی نمی داند من چە رنگی بر تن دارم. و نیز اینکە مردم، بیشتر از لباس سیاهش آن کفشها را می بینند و بنابراین علیرغم سیاهی مسلط جثە درشتش، هنوز ناامیدانە امیدها دارند،... و فکر کردم چە خوب!

یک شب کە خوابم نمی برد و از فرط نشستن در سکوت، گشت بیهودە درون اتاقها، نگریستن بە عکسهای قدیمی روی دیوارها و پژواک بیهودە افکار در درون مغز خستە شدە بودم، تصمیم گرفتم بیرون بروم. و رفتم.

اواخر تابستان بود و درازای شب و روز بهم نزدیک شدەبودند. از خانە بیرون آمدم، بعد از گذشتن از هشتی، حیاط را طی کردە و بە کوچە قدیمی وارد شدم. نسیمی از جنس نصف شب، گونەهایم را نوازش داد. نمی دانم تبسمی بر لبانم جاری شد یا نە، اما در درون، تبسمی لبان قلبم را وا کرد و درخشش دندان خون را در اندرون اعضایم بازتاب داد.

شب در این دیار مثل همیشە ویژە بود، بهتر بگویم ویژە است. و احساس من این است کە این تنها بە تاریکی، آسمان، راهها، صدای باد و یا بە همهمەهای پنهان آن بازنمی گردد، و یا اینکە بە مخلوطی از همە اینها با هم. نە،… شب در این دیار با خود چیزکی اضافە دارد. چیزکی غریب در اوج آشنائی اش. و شاید بتوان آن چیزک را تاریخ نام نهاد. تاریخ اینجا.

و من آن شب، ناگهان هنگامی کە از اولین پیچ کورە راە منتهی بە جنگل می گذشتم، هیکل تاریخ را در کنار خود احساس کردم. هیکلی سنگین، اما چابک. اوئی با من در آن پیادەروی غیر معمول در زیر سایە درختان، و نور بشدت جذاب ماە. تاریخ با کمال میل دعوت ناگفتە و پنهان مرا بە آن پیادەروی و گشت سیاە (البتە نە در معنای اخلاقی آن)، قبول کردەبود،… از همان نخستین گامهای شروع. نمی دانستم سپاسگزار باشم یا نە.

تاریخ بر خلاف من کە از همە گونە رنگ بر تن داشتم، تنها سیاە پوشیدە بود، و البتە با یک جفت کفش سفید. از او پرسیدم کە فلسفە این سفیدی در بطن سیاە الباسش چیست، و او جواب داد برای اینکە مردم گذرش را ببینند و احساس کنند، اینکە بالاخرە باید چیزکی در وجود او عبور او را نشان دهد. من بە کفشهایش خیرە شدم. کفش مردانە با چرم براق. گفتم شاید کفشی همیشە براق. او لبخندی زد و گفت شاید و شاید بیشتر از شاید! بعد باز گفت نکنە تصور می کنی لباسهای رنگارنگت امشب پیداست!

و این چنین اولین چیزی کە آن شب غریب یاد گرفتم این بود کە تاریخ در این دیار با کفش سفید عبور می کند و ماە آنقدر کم نور کە کسی نمی داند من چە رنگی بر تن دارم. و نیز اینکە مردم، بیشتر از لباس سیاهش آن کفشها را می بینند و بنابراین علیرغم سیاهی مسلط جثە درشتش، هنوز ناامیدانە امیدها دارند،… و فکر کردم چە خوب!

در حالیکە در آسمان، ستارەها بە مانند میلیونها سال ناقابل چشمک می زدند و نمی دانم اساسا متوجە ما بودند یا نە، گفتم شب قشنگیە و آیا او بە چنین پیادەروی هائی اساسا علاقمند است یا نە. و جواب داد کە او اساسا از حرفهای قلمبە سلمبە بیزار است و دوست دارد تنها روایت بشنود و روایت تعریف کند، درست مانند داستان نویسان. گفتم پس امشب برای دیدن جزئیات طبیعت افتخار راهپیمائی بە من را دادە است، همین و نە چیز دیگر. از گوشە چشمان رنگ پنهانش نگاهی بە من انداختە و گفت هر جوری دلت خواست تعبیر کن، مهم این است کە من امشب دلم هوای یک پیادەروی جانانە را کردە است. و بدین ترتیب پیادەروی جانانە ما ادامە یافت. جنگل زیبا و مبهم، بیشتر ما را فرا می خواند.

سعی کردم گفتگو را قطع کردە، تماما نظر و توجهم را بە طبیعت معطوف کنم. و کردم. اگرچە شب بود و سیاهی مسلط، اما بە یمن نور مهتاب کە بی رحمانە نصف سیاهی را بە مابین درختان، بە میان درەها و بە دوردستها راندە بود، می توانستم وضوح شاخەها را در حد سایەها ببینم، تکەهای ابرهای سرگردان را تشخیص دهم و سنگهای تا حدودی درشت روی کورە راە را از خود راە سوا کنم. اما چنین بە نظر می رسید کە تاریخ بە اینها توجهی ندارد. پرسیدم شما کە بە روایت علاقمندید خوب است بە جزئیات شب توجە کنید. و یک دفعە یادم آمد کە تاریخ اساسا در روایات خود، طبیعت را روایت نمی کند. گفت اگر اشتباە نکنم طبیعت مال شماست، مال شاعران و داستان نویسان. گفت درست است کە تاریخ هم بمانند آثار ادبی در بطن طبیعت رخ می دهند، اما طبیعت برای او تنها یک بستر رخداد است و بس، بدون درنظرداشت آن، بدون اشارەای بە آن.  من گفتم اما می گویند ناپلئون شکست خورد چونکە زمستان روسیە یقەاش را چسپید، یا هیتلر هم همانگونە. پس چنانکە می بینی طبیعت پیش شما هم حضور دارد، و اساسا نمی شود از چیزی چشم پوشید کە مادر همە ماست. چشمانش را کوچک کردە و بە من خیرە شد. گفت چە حرف مزخرفی، چە کسی این را گفتە؟ تاریخ نویسان قلابی؟! شما گمان می کنید کە اگر آدمی توی آن سرما نبود، می شد ناپلئون و هیتلر را عقب راند؟… تنها با سرما و برف؟ وانگهی مگر در نورماندی زمستان بود؟… چە چرندیاتی! برای من روسیە یک پهنە سفید از کرەای است بە اسم زمین کە در آن، آن سالها چنین جنگی رخ داد و همین،… مگر دیدەای یک تاریخ نویس از رابطە درونی و احساسی خود با جغرافیائی بگوید کە در آن حوادث تاریخی اتفاق می افتند؟

من کە یکدفعە احساس کردم کل گفتگوی ما، به علت تکرار مطالب همیشگی ای کە بشر از ادامە آنها خستە نمی شود، یک اشتباە بزرگ بود (شاید یک اشتباە تاریخی)، حال از همدمی او بشدت پشیمان شدە بودم. مرا چە بە چنین گفتگوئی در چنین شب زیبائی! اساسا چرا من شب را بە تاریخ وصل کردم؟ و حال از احساس شاعرانە خودم بشدت پشیمان بودم و برای بار دیگر دیدم کار دستم دادە است، و باز  برای بار دیگر در ارتباط سادە و صمیمی من با طبیعت خلل ایجاد کردە بود. و چە آدم احمقی بودم من! اما همزمان بخش عقلانی وجودم عقب ننشست و اصرار داشت این همسفری ناخواستە را بە سرانجامی برساند.  گفتم همە چیز معمولا از آنجائی شروع می شود کە ما ادعائی را مطرح می کنیم، و بدون اینکە بتوانم صد در صد آن را اثبات کنیم همە عمر می توانیم در پی اش بدویم و عمیقا بدان اعتقاد داشتە باشیم. و نیز اگر واقعا شما بە طبیعت اینقدر بی توجە هستید چرا امشب بدنبال من براە افتادەاید؟ نکنە بە مانند بعضی از حوادث تاریخی آنرا صرفا یک اتفاق و حادثە ارزیابی می کنید، اتفاقی بدون دلیل؟ و من متعجبم کە شما می توانید از جنگ واترلو بگوئید، اما بستر طبیعت آن حادثە را فراموش کنید و بدان توجهی نکنید. ناگهان توقف کرد، درست سر پیچی مشرف بە انبوە درختانی کە تیرەتر از هر جای دیگر جنگل آن شب بە نظر می رسیدند،… و گفت من درست بخاطر کفشهایم آمدەام، کار من این است کە در دل شبها بە راە بیافتم و درخشش آنان را بە رخ بکشم، بە رخ شما و شماها! شما هم نمی آمدید من باز بودم، لطفا این را بیاد داشتە باشید، و نیز فراموش نکنید کە شما با من آمدید و نە من با شما! حضور شما اتفاقیست، نە من.

من بە یاد آن احساس اول پیادەروی ام افتادم کە تاریخ را یک دفعە پیش خودم احساس کردەبودم. و حال فهمیدم کە او نیز درست همین احساس را داشتە بود! من و او یک احساس، اما از دو زاویە متفاوت. ماندە بودم کداممان درست می گفتیم. و ناگهان بە این نتیجە رسیدم کە هر دو می توانستیم درست گفتە باشیم، و چە اتفاق غریبی بود.

نە، دیگر نە من چیزی گفتم و نە او. آن شب در زیر نور زیبای ماە، در میان سایە سارهای جنگل و بر روی کورەراهی اغواگر، من و او در کنار هم بە راهمان ادامە دادیم. من برای فرار از تنهائی های شبانە و دلتنگی های شاید عبث شاعرانە و داستان وار، و او برای نمایش کفشهای براق سفید امیدوارکنندە مردم.

شاید آنانی کە امشب کفش او را می دیدند، مرا هم می دیدند.

لبخندی بر لبانم در آن سبز سیاە.

 

 

تاریخ انتشار : ۱۶ دی, ۱۳۹۶ ۶:۴۲ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

ضرورت مقابلۀ هوشیارانه با تهاجم راست افراطی؛ همبستگی مردمی سدّی استوار در دفاع از میهن

هرچند تهدیدهایی چون تکرار کشتار ۶۷ ره به جایی نمی‌برند اما هشداری جدی و خطری جدی‌اند علیه تمامیت ایران و اتفاقاً خاستگاه اصلی‌اش همان نیروی متجاوزی است که سال‌هاست نقشۀ حمله به ایران را از طرق مختلف و از جمله کاشتن جاسوسان و فریب‌خوردگانی در درون نیروهای امنیتی و نظامی ایران طراحی می‌کند. دشمنان واقعی ایران به دنبال رخ دادن فجایعی این‌چنینی‌اند تا دست‌آویزی پیدا کنند برای دفاع دروغین از «حقوق بشر» و ریختن بمب‌های‌شان بر سر مردم ایران.

ادامه »
سرمقاله

اسراییل در پی تحقق رؤیای خونین «تغییر چهرۀ خاورمیانه»!

دست‌کم دو دهه است که تغییر جغرافیای سیاسی منطقۀ ما بخشی از اهداف امریکا و اسراییل‌اند . نتانیاهو بارها بی‌پرده و باافتخار از هدف‌اش برای «تغییر چهرۀ خاورمیانه» سخن گفته است. در اولین دیدارش با دونالد ترامپ در آغاز دور دوم ریاست جمهوری نیز مدعی شد که اسراییل و امریکا به طور مشترک در حال مبارزه با دشمنان مشترک و «تغییر چهرۀ خاورمیانه»‌اند.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

سیمور هرش: آنچه به من گفته شده است در ایران اتفاق خواهد افتاد.

یک مقام آگاه امروز به من گفت: «این فرصتی است برای از بین بردن این رژیم برای همیشه، و بنابراین بهتر است که ما به سراغ بمباران گسترده برویم.» … بمباران برنامه‌ریزی‌شده آخر هفته اهداف جدیدی نیز خواهد داشت: پایگاه‌های سپاه انقلاب اسلامی، که از زمان سرنگونی خشونت‌آمیز شاه ایران در اوایل سال ۱۹۷۹ با کسانی که علیه رهبری انقلاب مبارزه می‌کنند، مقابله کرده‌اند.

مطالعه »
یادداشت

در نقد بیانیه فعالین مدنی بشمول برندگان نوبل صلح درباره جنگ…

آخرین پاراگراف بیانیه که بخودی خود خطرناک‌ترین گزاره این بیانیه است آنجایی است که میگویند: ” ما از سازمان ملل و جامعه‌ی بین‌المللی می‌خواهیم که با برداشتن گام‌های فوری و قاطع، جمهوری اسلامی را به توقف غنی‌سازی، و هر دو‌طرف جنگ را به توقف حملات نظامی به زیرساخت‌های حیاتی یکدیگر، و توقف کشتار غیرنظامیان در هر دو سرزمین وادار نمایند.” مفهوم حقوقی این جملات اجرای مواد ۴۱ و ۴۲ ذیل فصل هفتم اساسنامه ملل متحد است.

مطالعه »
بیانیه ها

ضرورت مقابلۀ هوشیارانه با تهاجم راست افراطی؛ همبستگی مردمی سدّی استوار در دفاع از میهن

هرچند تهدیدهایی چون تکرار کشتار ۶۷ ره به جایی نمی‌برند اما هشداری جدی و خطری جدی‌اند علیه تمامیت ایران و اتفاقاً خاستگاه اصلی‌اش همان نیروی متجاوزی است که سال‌هاست نقشۀ حمله به ایران را از طرق مختلف و از جمله کاشتن جاسوسان و فریب‌خوردگانی در درون نیروهای امنیتی و نظامی ایران طراحی می‌کند. دشمنان واقعی ایران به دنبال رخ دادن فجایعی این‌چنینی‌اند تا دست‌آویزی پیدا کنند برای دفاع دروغین از «حقوق بشر» و ریختن بمب‌های‌شان بر سر مردم ایران.

مطالعه »
پيام ها

کرامت کارگران افغانستانی را پاس بدارید؛ آنان پناهنده‌اند نه جاسوس!

کارگران افغانستانی مانند بسیاری دیگر از کارگران مهاجر غیرقانونی، قربانی سیاست‌های غلط مهاجرتی دولت میزبان، به مثابه یک نیروی کار ارزان، از سوی سرمایه‌داران در شرایطی به کار گرفته می‌شوند که از کم‌ترین حقوق برخوردارند و نماد بهره‌کشی عریان سیستم سرمایه‌داری‌اند.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

عباس عراقچی: جنگ اسرائیل دیپلماسی را خراب کرد. ایالات متحده می‌تواند آن را احیا کند.

کرامت کارگران افغانستانی را پاس بدارید؛ آنان پناهنده‌اند نه جاسوس!

ما راویان قصه‌های رفته‌‌ از‌ یادیم

اعلامیه هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر): «جبهه کردستانی»، ائتلافی علیه جنبش «زن، زندگی، آزادی»

بیانیۀ میرحسین موسوی از زندان اختر

روایت زنان افغانستانی از رد مرز