فاطمه علمدار، جامعهشناس از عواقب تعریف زن صرفا در چارچوب «خانواده» و تاکید بر آن در لایحه «منع خشونت علیه زنان» میگوید (بخش اول)
امتداد-مرجان زهرانی: چندی پیش زهره لاجوردی، رییس کمیته زنان کمیسیون اجتماعی در گفتوگویی از تغییر لایحه منع خشونت علیه زنان در این کمیسیون خبر داده بود. تغییراتی که از تغییر نام لایحه شروع شده و پیشبینی میشود به بخشهای مختلفی از آن تسری یابد. او همچنین از تاکید بر «زن در چارچوب خانواده» سخن گفتهبود امری که همواره در این سالها بر هویت مستقل زن سایه افکنده. اما چرا این نگاه یعنی تعریف زن در خانواده و نه به عنوان هویتی مستقل استیلا دارد؟
فاطمه علمدار ، جامعهشناس به این پرسش پاسخ داده:
برای این که بتوانیم لایحه منع خشونت علیه زنان را بفهمیم باید ابتدا در مورد نظم جنسیتی جامعه بدانیم. زندگی اجتماعی مبتنی بر نظمهایی مثل نظم سیاسی، اقتصادی و … شکل گرفتهاست. نظمی که در طول تاریخ شکل میگیرد، باعث میشود زندگی اجتماعی پیشبینی پذیر باشد. بنابراین انسانها تلاش میکنند در چارچوب همان نظم، روابط اجتماعی و فردیشان را شکل داده و آن را بازتولید کنند که البته از مزایای این پیشبینی پذیر بودن زندگی اجتماعی بهرهمند بشوند.
از طرف دیگر وقتی افراد جامعه نظم موجود را بازتولید نمیکنند و خلاقیتهایی به خرج میدهند، آرام آرام تغییراتی ایجاد میشود.
در جامعه ما یک نظم جنسیتی وجود دارد که در طول تاریخ شکل گرفته است. هر زمان این نظم در حال تغییر باشد، با مقاومتهای حافظان وضع موجود مواجه میشود. در نظم جنسیتی سنتی ریاست خانواده با مرد است. مرد به عنوان رییس خانواده تعریف شده و ریاست زمانی معنی پیدا میکند که مرئوسی وجود داشته باشد، بنابراین مرد رییس خانواده و زن مرئوس به حساب میآید چون خانواده در ابتدا از زن و مرد تشکیل میشود. در ادبیات سنتی ما همیشه زن به عنوان متعلقه مرد و وابسته به او تعریف میشده یعنی کسی که تحت مالکیت مرد است و اگر زن خارج از این تعریف شود، ریاست مرد زیر سوال میرود و بیمعنا میشود. بنابراین این که زن در نسبت به مرد و درون خانواده تعریف شود، یعنی هویت حقیقی برای او قائل نباشیم و همواره با هویت حقوقی که نسبت با یک مرد است تعریف شود، اساس نظم جنسیتی سنتی که مبتنی بر ریاست مرد بر خانواده است را حفظ میکند.
از طرفی زیر سوال بردن آن، هسته مرکزی آن نظم جنسیتی سنتی را هدف قرار میدهد و به تبع آن دومینووار اتفاقات دیگری رخ میدهد. مثلا وقتی مرد رییس خانواده محسوب نشود، میشود با او مخالفت کرد. در واقع لوازم ریاست مرد که مثلا (حق طلاق، حق ولایت بر فرزندان یا حق تصمیمگیریهای یک طرفه و مستقل برای خانواده) است، بعد از این که مورد شک قرار میگیرد، متزلزل میشود. پس نظم جنسیتی سنتی هم متزلزل میشود.
بنابراین برای حافظان نظم جنسیتی سنتی خیلی مهم است که هویت حقیقی زن اساسا نادیده گرفته شود و با هویت حقوقی که در نسبت با یک مرد و در خانواده است، تعریف شود.
نکته جالب اینجا است با وجود تغییرات اجتماعی که در بیش از یک صد سال اخیر رقم خورده، زنان آرام آرام هویت خارج از چارچوب خانواده پیدا کردهاند. مثلا توانستند به تحصیل مشغول شوند اما در همان زمان هم حافظان وضع موجود مخالف این امر بوده، تحصیل زنان را حرام اعلام کردند و مخالفتهای جدی و برخوردهای خشنی با مدارس نوین دخترانه داشتند. اما به هر حال این تغییرات رقم خورد و امروز تحصیل زنان تبدیل به یک امر طبیعی در جامعه شده و کسی از دیدن مدارس دخترانه تعجب نمیکند.
همچنین زنان توانستند وارد بازار کار شوند که آن هم با مقاومتهای شدید مواجه بود اما اندک اندک جامعه این تغییرات را هم پذیرفت و امروزه شاغل بودن زنان، عجیب نیست. در واقع علیرغم نابرابریهای موجود، نفس این که زنان شاغل باشند مساله عجیبی نیست و تقریبا پذیرفته شدهاست. به تبع پذیرفتن شاغل بودن زنان، آنها استقلال اقتصادی پیدا کردند و این امر پایههای ریاست مرد بر خانواده را به طور جدی متزلزل میکند.
وقتی یک زن استقلال اقتصادی داشته باشد، طبیعتا میتواند تصمیمگیریهای مستقلی هم داشتهباشد. تمام تصمیمگیریها اعم از تحصیل، اشتغال، استقلال اقتصادی و …. حتی پیامدهایی برای زنانی که این شرایط را ندارند و صرفا ناظر هستند نیز دارد و باعث تغییر انتظارات زنان از خودشان، جایگاهشان در جامعه، رویاهایشان و … میشود.
در واقع جایگاهی که برایشان در یک خانواده و تحت ریاست مرد تعریف شدهبود، تغییر کرده و زاویه نگاه زنان متفاوت میشود. طبیعتا مثل هر قدرت دیگری که وقتی خودش را در معرض تزلزل میبیند، سعی میکند از هر ابزاری برای بازگرداندن قدرت استفاده کند، زنان هم در نظام مردسالار تحت خشونت قرار میگیرند. چرا که باید به همان چارچوب بایدها و نبایدهایی که در چارچوب نظم سنتی برایشان تعریف شدهبود، باز گردند.
در این شرایط با وضعیت افزایش خشونت علیه زنان مواجه میشویم. از طرفی وجود رسانهها در جامعه جدید باعث میشود خشونتها شنیده شده و به چشم بیاید و قضاوت شود. در واقع این دیده شدن باعث افزایش آگاهی اجتماعی شده و کسانی که مطالبهشان تغییر وضع گذشته است صدای بلندتری پیدا میکنند.
این وضعیت لاجرم باید به سمت بازگشت به نظم جنسیتی سنتی و برگرداندن زنها به گذشته منتهی شود یا به عبور از این وضعیت و شکلگیری نظم جدید. مقاومتهایی که در حال حاضر شاهد هستیم در تعارض این دو نگاه است که آیا باید به قبل برگردیم یا تغییر وضعیت دهیم؟ ماندن در وضعیت جدال میان این دو نگاه باعث افزایش خشونتها میشود در حالی که قانون کاربردی هم برای مواجهه با وضع موجود نداریم. این شرایط نشان میدهد که ما نیازمند تدوین قانونی هستیم که بتواند وضعیت را شفاف کند.
باز نشر ازکانال تلگرامی امتداد
برای مطالعهی بخش دوم لطفاً به لینک زیر مراجعه فرمایید.: