@apahlavan
ایستگاه راهآهن شهر هنوز هم برایم خاطرهانگیز است. در همهی روزهای کودکی و نوجوانی، مسافرت با قطار بخشی از راهی بود که به ییلاق ختم میشد…
به ایستگاه رسیدم. ساعتِ داخلِ سالن نشان میداد که درست وقت حرکت قطار است. به اولین فردی که جلوی سکوی عبور قطار ایستاده بود، نزدیک شدم. به نظر میرسید سوزنبان قطار است…
*«قطار کی میرسه؟»
_«ظاهراً خیلی وقته این طرفا نبودیآ»
*«فردا صبحِ زود، بایس تهران باشم»
_«بموقع اومدی…»
*«بایست امشب برم. فردا اول وقت، کاردارم… تاخیرداره؟»
_«پیداست ازهمه جا بیخبری!… جنگِآ…»
*«بلیت دارم.»
_«ببین اینجا، شُهرتش به راهآهنشه. موضوع اینه که کسی که سوار قطار میشه؛ نبایس انتظار داشته باشه که به جایی واقعاً میخواد بره؛ برسه…»
*«نمیفهمم؛ موضوع چیه!»
_«مدیرا راهآهن با همه علاقهای که به راضی کردن مردم دارن؛ اما قطارا، بعضی موقعا در ایستگاههایی توقف میکنن که صلاح نیس مسافرا پیاده شن!!!»
*«خوب این چیزا چه ربطی به من داره»
_«میخوام بگم شخصیت واقعی تو حفظ کن و همونجایی پیاده شو که قراره پیاده شی!»
*«من قراره صبحِ اول وقت، پایتخت باشم.»
_«چقدر از پشتکارت خوشحالم!… وقتی قطار برسه اینجا غوغایی بپاس. مواظب باش زیر دست و پا لِه نشی…»
*«مراقبم…»
_«فقط چارچشمی متوجه ایستگاهها باش! چون ممکنه تصور کنی رسیدی؛ اما خیالی بیش نیست!… ایستگاههایی وجود دارن که وسط بیابونن، دکورن!. دقت کن!»
*«منظورت چیه؟»
_«از پنجره ممکنه وَهم و پندار به ذهنت خطور کنه. سرو صدا، حرکت و موزیک مخصوصی که پخش میشه… اینا توًّهم بوجود میآره. فکر میکنی قطار درحال حرکته! اما متوقفه…حواست باشه!..»
*«فایده این کارا چیه؟»
_«میخوان جاذبه ایجاد کنن…جاذبه!.. مسافرا بهشون خوش بگذره. راهرو نفهمن..!»
*«تو چرا اینارو به من میگی»
_«بخاطرِ سوزنبانی که آشنات بود!… دوران نوجوانی و جوانی. یادت نیست!!.. با آن کُت مخصوصش…»
*«چی به سر مسافرا میآد؟»
_«گیج و منگی. هرکدوم تو یه ایستگاه پیاده میشن. مقصدو گُم میکنن… همین!…»
سوزنبانِ پیر چشمکی زد. صدای سوت قطار از دور شنیده میشد. شلوغی ایستگاه بخاطر پایان این جنگ ۱۲ روزه، مرا یاد کودکی و نوجوانیام میانداخت. میترسیدم جا بمانم. تجربه جاماندن را بارها و بارها داشتهام…
تابستان در راهست…
لکوموتیو نزدیک و نزدیکتر میشد…
پینوشت:
^. عنوان مطلب (سوزنبان) : نام قصهای از خوان خوزه آریولا زونیگا ۲۱ سپتامبر ۱۹۱۸ – ۳ دسامبر ۲۰۰۱ یکی از اولین نویسندگان آمریکای لاتین…
نخستین روزهای تیر۱۴۰۴ پهلوان
@apahlavan
#حسین_پناهی_دژکوه (زادهٔ ۶ شهریور ۱۳۳۵ در روستای دژکوه واقع در حوالی شهر لنده از توابع شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد – درگذشتهٔ ۱۴ مرداد ۱۳۸۳) بازیگر، کارگردان نمایش، نویسنده و شاعر ⬇⬇
@khosroye_shirindahanan
@jane_shifteham