پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۴ - ۰۹:۱۰

پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۴ - ۰۹:۱۰

بیانیه کانون نویسندگان ایران به مناسبت درگذشت ناصر تقوایی
شک نباید داشت که تقوایی در سراسر کار خلاقه و زندگی خود همواره انسان را رعایت کرد و هرگز از معیارهای حق‌طلبانه‌ی خود قدمی واپس ننشست. هنر مستقل او را...
۲۴ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: کانون نویسندگان ایران
نویسنده: کانون نویسندگان ایران
پایان آپوکالیپس، نه آغاز صلح
سیاوش قائنی: شاید این همان چیزی است که واشنگتن، تل‌آویو و پایتخت‌های عربی خلیج فارس آن را «پایان بحران» می‌نامند: پایان آتش، بازگشت کالا، بازسازی خانه‌ها. اما در واقع، شاید...
۲۴ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: سیاوش قائنی
نویسنده: سیاوش قائنی
ایران جدید و خاورمیانۀ جدید
ایران به آرامی درحال گذار از یک وضعیت استراتژیک به وضعیت جدیدی است. این گذار شامل سیاست‌های داخلی هم می‌شود. ولی راه ساده‌ای نیست. بن‌بست فعلی حاصل یک پروسۀ چهل...
۲۴ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: سیاوش
نویسنده: سیاوش
قاصد زمان
می گفتی، با تقدیر خویش پنجه درپنجه کنیم T آما امروز به باور زمان، همان تقدیر است؟، همان مقصود، بی مقصد، در چرخش زمان، گفتی، عشق کبوتر وپرنده است، نه...
۲۳ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد
پلمب جمعیت دفاع از حقوق کودکان کار؛ تداوم تاریخی فشار بر نهادهای مستقل در ایران
شهناز قراگزلو: این وضعیت بازتاب ذهنیتی است که از همبستگی اجتماعی و سازمان‌یافتگی مردم هراس دارد. در چنین فضای امنیتی، حاکمیت به جای آنکه جامعه مدنی را بازوی اجتماعی خود...
۲۳ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: شهناز قراگزلو
نویسنده: شهناز قراگزلو
سیزدهمین تحلیل هفته، گفتگوی ویژه، «مسئله کرد؛ ترکیه، اسرائیل، ایران» با مهرداد فرهمند، امید اقدمی، فرخ نگهدار
۷ اکتبر ۲۰۲۳ و تحولات ناشی از آن بر سیر تحولات در منطقه ما، از جمله در زمینه مساله کِرد، تاثیری تعیین کننده داشته است. در سیزدهمین برنامه «تحلیل هفته،...
۲۳ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: تحلیل هفته، پرسش و پاسخ
نویسنده: تحلیل هفته، پرسش و پاسخ
بیانیه «همگامی برای جمهوری‌سکولاردموکرات در ایران» در حمایت از آتش‌بس در جنگ غزه و آزادی گروگان‌های اسرائیلی و زندانیان فلسطینی
این طرح که با فشار گسترده‌ی افکار عمومی جهانی، اعتراضات نهادهای حقوق‌بشری و بین‌المللی، موج فزاینده به رسمیت شناختن یک جانبه دولت فلسطین در عرصه جهانی و اجلاس برگزار شده...
۲۳ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ايران
نویسنده: همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ايران

و همچنان تمام‌قد علیه افغانستانی‌ستیزی در ایران

ظاهراً دست‌کم ۷۰۰ نفر در روزهای اخیر به جرم جاسوسی برای اسرائیل بازداشت شده‌اند. در میان آنها ۵ یا ۱۰ یا ۲۰ افغانستانی هم هست یا شاید هست. از اتهامات هیچیک از این ۷۰۰ نفر چیزی نمی‌دانیم. با اینهمه از دست‌ودل‌بازی دستگاه‌های امنیتی و قضایی در تعریف مصادیق جاسوسی باخبریم. علاوه بر این، به رسم همه‌ی این سالها از دادرسی عادلانه‌ی پرونده‌ی این متهمان مطمئن نیستیم.

چنانکه پیداست در روزهای گذشته که جامعه‌ی ایران درگیر بحث‌ درباره‌ی جنگ اخیر شده است و دارد حواشی موضوع را با خودش مرور می‌کند دیگربار افغانستانی‌های ایران در صف اول دشنام و دشمنی قرار گرفته‌اند و به عنوان متهمِ ردیفِ اولِ «شبکه‌ی نفوذ» معرفی شده‌‌اند. روایتی که دستِ بالا گرفته است در گوش ما می‌خواند که افغانستانی‌ها نمک خوردند و نمکدان شکستند، که عناصر اصلی جاسوسی اسرائیل در ایران همین افغانستانی‌ها بودند، که اصلاً همه‌ی این افغانستانی‌ها ایادی موساد هستند، که از قبل هم گفته بودیم همه‌ی افغانستانی‌ها را باید از ایران اخراج کرد و چه و چه. من خودم در همین چند روز انبوهی پیغام و کامنت گرفتم که، از حجم فحش و لیچارشان که بگذریم، فرموده‌اند باید به دلیل موضعی که پیشتر علیه موج افغانستانی‌ستیزی در ایران گرفته‌ام شرمنده باشم یا به عنوان یک ایرانی باید از خود خجالت بکشم یا دست من هم به عنوان کسی که از زندگی افغانستانی‌ها در ایران دفاع کرده‌ به خون هم‌وطن‌هایم آغشته است و از همین حرف‌ها. و «مستندات» این افاضات از کجا درآمده؟ از بازنشر گسترده‌ی یکی، دو مناظره‌ در سال قبل که طرف (که مثلاً خبرنگار مستقل است) در برابر من نشسته و با بی‌شرمی تمام از تروریست‌بودن و جاسوس‌بودن همه‌ی افغانستانی‌های ایران حرف می‌زند و چند گزارش بی‌دروپیکر در این سایت و آن خبرگزاری که بنا بر شنیده‌ها از دستگیری ۵ نفر از «اتباع» به عنوان عوامل موساد در ایران حرف می‌زنند و یکی، دو اعتراف تلویزیونی که اعتراف‌کنندگان، که ظاهراً افغانستانی‌اند، از فرستادن لوکیشن صداوسیما و چند مکان دیگر به رابط‌شان در آلمان می‌گویند یا از اجیرشدن برای انفجار پارچین یا فلان پاسگاه.

هر چقدر «مستندات»ی که دست‌داشتن گسترده‌ی افغانستانی‌ها در حملات اخیر را تأیید می‌کنند سست و مشکوک و ناچیزند (بگذریم از اینکه هیچ مقام رسمی‌ای هم چیزی درباره‌ی آن نگفته است) اما روایتی که علیه افغانستانی‌ها ساخته شده و سهم آنها را سیستماتیک و «تشکیلاتی» جا می‌زند فراگیر شده و بخش بزرگی از افکار عمومی هم آن را وسیعاً باور کرده است. چرا چنین اتفاقی می‌افتد؟ چرا بخشی از مردم چنین روایتی را به‌سادگی باور می‌کنند؟

اول. چیز جدید نیست. این بدوبیراه‌های خصمانه ادامه‌ی همان موج نژادپرستانه‌ای است که در یکی، دو سال اخیر بالا گرفت و به اسم وطن‌پرستی و با ایران‌ایران‌کردن‌های گوشخراش و زیرِ پوششِ امنیت ملی و با همراهی تنوع جالبی از رسانه‌های حکومتی و «کارشناسان» غیردولتی و تحت لوای گفتار رسمی دولت، افغانستانی‌تبارها را عامل اول و آخر بدبختی‌های ایران جا زد و خیال خود را راحت کرد که «دشمن ملت» را گیر انداخته است. همه‌ی آنهایی که تا دیروز ناسزا می‌گفتند و عربده می‌کشیدند که افغانستانی‌ها را بگیرید، که افغانستانی‌ها را اخراج کنید، که کار کار این افغانستانی‌هاست، که افغانستانی‌ها ما را بدبخت کرده‌اند امروز هم همان ناسزاها را می‌گویند و همان عربده‌ها را می‌کشند. همانطور که مثلاً دیروز ارتکاب شماری از افغانستانی‌ها به این جرم یا آن جنایت برای تعمیم همه‌ی جرم‌ و جنایت‌ها در ایران به افغانستانی‌ها کفایت می‌کرد امروز هم دست‌داشتن احتمالی چند افغانستانی در جاسوسی یا خبرچینی برای نسبت‌‌دادنِ کل عملیات جاسوسی و تروریستی اسرائیل به افغانستانی‌ها کفایت می‌کند.

دوم. یک لحظه هم شده خودتان را جای دستگاه اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل بگذارید. چقدر ممکن است برای پیشبرد پروژه‌ی فوق‌محرمانه‌تان در ایران بر روی جماعتی سرمایه‌گذاری کنید که در شرایط عادی هم به‌راحتی بازداشت می‌شوند و به واسطه‌ی انگی که خورده‌اند و جرم‌انگاری‌ای که شده‌اند و شک و تردیدی که به آنها وجود دارد همواره در مظان اتهام‌اند و دست‌کم در همین یک سال اخیر هر روز هزارهزار دستگیر، بازجویی و اخراج شده‌اند؟ کمترین بهره‌ای از هوش هم اگر برده باشید اقدامات پیچیده‌ی جاسوسی و اطلاعاتی و عملیاتی‌‌تان را به افرادی چنین پیشانی‌سفید، در تیررس و تحت تعقیب که هر لحظه ممکن است لو بروند یا شناسایی شوند واگذار نمی‌کنید. کار را به کسانی می‌سپارید که حتی‌الامکان کسی به آنها مشکوک نشود، توجه کسی را برنیانگیزند، خودی باشند نه غریبه. بدترین انتخاب شما یک افغانستانی است.

سوم. از این گذشته، اصلاً افغانستانی‌جماعت به چه اطلاعات محرمانه‌ای دسترسی دارد که بتواند برای اسرائیل جاسوسی کند یا چه نفوذی در ارکان نظام دارد که بتواند فلان سردار نظامی یا دانشمند هسته‌ای را ترور کند؟ امروز کیست که نداند «شبکه‌ی نفوذ» در خودی‌ترین و درونی‌ترین لایه‌های حاکمیت خانه کرده است؟ افغانستانی‌جماعت اما چه زمانی «خودی» بوده و به اندرونی‌های نظام راه داشته که بتواند راپورت بدهد یا ترور کند؟ اینکه فلان افغانستانی (یا ایرانی)‌ لوکیشن صدا و سیما را برای اسرائیل فرستاده یا منزل مسکونی فلان سردار یا فلان دانشمند را شناسایی کرده به شوخی می‌ماند. اینها اطلاعات محرمانه‌ای نیست که به جاسوسی نیاز داشته باشد. اطلاعات عمومی است. همه می‌دانند. اسرائیل بیش از همه.

چهارم. بیایید بدبین باشیم. اصلاً بیایید بی‌هیچ «مستندات»ی بپذیریم که شماری از افغانستانی‌ها به نوعی در حملات اخیر نقش داشته‌‌اند. در حقیقت خیلی هم محتمل است که براستی چند نفر افغانستانی در ماجرا دست داشته باشند. با اینهمه این نقش‌داشتن و این دست‌داشتن هم مانند زندگی روزمره‌شان در ایران حاشیه‌ای، فرعی و «دون‌پایه» بوده است. اساساً جایگاه آنها در ایران اجازه نمی‌دهد جز این باشد. حتماً که نقش اصلی و دست اصلی را عوامل و ایادی «ایرانی» موساد بازی کرده‌اند. کار اما دارد به نام افغانستانی‌ها تمام می‌شود. بی‌دردسرترین و بی‌صداترین گروه برای انداختنِ بار این «فاجعه‌ی ملی» بر دوش آنها همین افغانستانی‌ها هستند. دیواری کوتاه‌تر از دیوار آنها پیدا نمی‌شود.

پنجم. «شبکه‌ی نفوذ» چهره ندارد. نامی ندارد. هویتی ندارد. مخفی و انتزاعی است. و این ترسناک، اضطراب‌زا و نگران‌کننده است. کار چه کسانی بود؟ چه کسانی به «ما» ضربه زدند؟ چه کسانی «ما» را فروختند؟ چه کسانی به «ما» خیانت کردند؟ نمی‌دانیم. ولی می‌توان انگشت را سوی جماعتی گرفت و همه‌ی اتهام را متوجه آنها کرد تا خیال‌مان اندکی هم شده آسوده شود که یافتیم. که گرفتیم. که شناسایی کردیم. این چهره‌ها را ببینید. به صورت‌ها‌شان خوب نگاه کنید. لهجه‌شان را بشنوید. افغانستانی هستند. اینک «شبکه‌ی نفوذ» دیگر بی‌چهره و گمنام و انتزاعی نیست. کاملاً واقعی شده است. پس دیگر نگران و مضطرب نباشید. در عوض، هر چه فحش و کینه و خشم دارید نثار آنها کنید.

ششم. لابد خیلی‌ها هنوز پیش خود فکر می‌کنند «ایرانی که به ایران خیانت نمی‌کند»، «ایرانی که علیه ایران جاسوسی نمی‌کند»، ایرانی که فلان و ایرانی که بهمان. حتماً کار بیگانه‌ها و غریبه‌ها و غیرخودی‌هاست. مثلاً همین افغانستانی‌های فلان‌فلان‌شده. اصلاً «همبستگی ملی»ای که امروز در میان آحاد ملت شکل گرفته اقتضا می‌کند که ایرانی جاسوس نباشد، خائن نباشد، خودفروخته نباشد و غیره و غیره. اصلاً ایرانگراییِ رونق‌گرفته‌ی امروز می‌طلبد که هر چه شرارت و جنایت در این مملکت هست را بر گردن «غیرایرانی‌ها» بیاندازیم تا مطمئن ‌شویم که ما خوب بودیم، آنها بد بودند. این لکه‌های ننگ را بیرون می‌اندازیم و از خود دور می‌کنیم تا خود پاک و مطهر شویم. ما قشنگ‌ها، ما بهترین‌ها.

هفتم. ظاهراً دست‌کم ۷۰۰ نفر در روزهای اخیر به جرم جاسوسی برای اسرائیل بازداشت شده‌اند. در میان آنها ۵ یا ۱۰ یا ۲۰ افغانستانی هم هست یا شاید هست. از اتهامات هیچیک از این ۷۰۰ نفر چیزی نمی‌دانیم. با اینهمه از دست‌ودل‌بازی دستگاه‌های امنیتی و قضایی در تعریف مصادیق جاسوسی باخبریم. علاوه بر این، به رسم همه‌ی این سالها از دادرسی عادلانه‌ی پرونده‌ی این متهمان مطمئن نیستیم. دستور رئیس قوه‌ی قضاییه برای رسیدگی «سریع‌تر» (و این یعنی شتابزده‌تر) پرونده‌های مذکور باز هم ما را نسبت به رعایت عدالت در حق این متهمان نامطمئن‌تر کرده است. با اینهمه، تا جایی که به بحث ما مربوط می‌شود باید از خود بپرسیم چرا در افکار عمومی ایران جاسوسی احتمالی آن ۵ یا ۱۰ یا ۲۰ افغانستانی اینقدر برجسته شده است؟ جاسوس اگر ایرانی باشد ایرادی ندارد؟ طبیعی است؟ قابل فهم است؟ هرازگاهی پیش می‌آید؟ می‌توان از کنارش رد شد و صدایش را درنیاورد؟ اساساً اینهمه تأکید عجیب‌وغریب بر همه‌جاسوس‌انگاری افغانستانی‌ها ترفند ریاکارانه‌ی ایدئولوژی فریبکاری است که دست‌وپا می‌زند آدرس غلط بدهد و از یادمان ببرد که اگر شبکه‌ی نفوذی وجود داشته باشد، که دارد، ردش را در خودی‌ترین خودی‌ها باید جستجو کرد.

هشتم. همراهی و همدردی و همیاری کثیری از افغانستانی‌ها در شب‌ها و روزهای نفسگیر جنگ اخیر با دوستان ایرانی‌شان نباید فراموش شود. اگر اجازه داشته باشم باری دیگر از تجربه‌ی خودم حرف بزنم باید بگویم که در این مدت از طرف بسیاری از افغانستانی‌هایی که می‌شناختم و نمی‌شناختم پیام‌های محبت‌آمیز دلگرم‌کننده‌ای دریافت کردم که نشانه‌ی دوستی و قرابت و مهر بود. در اینجا می‌خواهم بخش کوتاهی از نامه‌ی سه زن افغانستانی (سائمه سلطانی، هلن فرمان، مزدا مهرگان) خطاب به «خواهرنمان در ایران» را بیاورم، بی‌هیچ توضیحی:

«خواهران مقاوم‌مان، می‌دانیم که روزها و شب‌های سختی را می‌گذرانید. می‌دانیم که دل‌هاتان از خشم، اندوه، فریاد و درد پر است. می‌دانیم که سقوط یک ستم‌گر به دست ستم‌گری دیگر، در حالی‌که بیشتر از چهل و چند سال در برابرش از جان، مال، سرپناه و آرامش‌تان مایه گذاشتید، چه دردی دارد. ما زنان افغانستان این را به خوبی درک می‌کنیم. اما در اوج همین سختی‌ها فراموش نکنید که شانه‌های زخمی اما استوار خواهران افغانستانی‌تان کنار شماست. ما درد را می‌شناسیم، تبعید و بی‌پناهی را زیسته‌ایم و در هر خیزش‌ شما، نبض‌ ما تندتر می‌زند.»

نهم. باید ایران را از صمیم قلب دوست داشت. ایران در مقام «زمین مشترک» تنها چیزی است که داریم و تنها چیزی است که به رغم اختلاف‌هامان ما را در کنار یکدیگر جمع می‌کند. ایران‌دوستی اما نمی‌تواند با خشونت کلامی و عملی علیه یکی از حاشیه‌ای‌ترین و آسیب‌پذیرترین مردمان جامعه‌ی ما (که اساساً به ایران‌مان پناه آورده‌اند) جمع شود. اینکه زدن افغانستانی‌ها برای خیلی از هم‌وطن‌های من مصداق اعلای «مبارزه‌ در راه میهن» شده است حقیقتاً تأسف‌بر‌انگیز و رقت‌بار است. میهن‌دستی، آنچنان که من می‌فهمم، مبارزه برای زندگی‌پذیرکردن ایران است. و این چیزی نیست جز مراقبت از آنهایی که سخت زندگی می‌کنند یا بد زندگی می‌کنند یا بی‌ارج زندگی می‌کنند یا آسیب‌پذیر زندگی می‌کنند. میهن‌‌‌‌دوستی پروای زندگی‌های رنج‌دیده‌ را داشتن است. ایران عزیز ما باید تیماردار خودِ زندگی‌ باشد، و بیش از همه تیماردار زندگی‌های زخمی. هیچ غمی بالاتر از این نیست که ایرانی داشته باشیم که این زندگی‌ها را از سر بی‌رحمی به هیچ می‌گیرد و از خود می‌راند. کاش ایران آینده (و ایران امروز) یک ایران آغوش‌گشوده، زندگی‌خواه و آزاد باشد، آزاد از ترس، آزاد از کین‌توزی، آزاد از حماقت، آزاد از ستم، آزاد از تبعیض و آزاد از استبداد. فکر می‌کنم هنوز هم «زن‌زندگی‌آزادی» در روایت «اصیل‌»ش – روایتی خودآیین، دموکراتیک و ضدسلطه – برای «ما» حُکم راهنما را دارد، یک جهت‌‌یابی درست که تخیل جمعی‌ای می‌سازد که ایران را «برای کودک افغانی» هم می‌خواهد. در واقع ایران را برای همه‌ی آنهایی می‌خواهد که در وطن‌شان، در همین ایران، غریبه بوده‌اند و همچون غریبه زیسته‌اند. و معنای وطن‌شدن وطن همین است: اینکه وطن جایی شود برای همه‌ی آنهایی که جایی ندارند.

 
حسام سلامت
 
 
تاریخ انتشار : ۱۳ تیر, ۱۴۰۴ ۸:۱۰ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

فلسطین و وجدان بشریت، فراموش نمی‌کنند؛ صلح را فریاد می‌زنند!

می‌توان و باید در شادمانی مردم فلسطین و صلح‌خواهان واقعی در جهان به خاطر احتمال پایان نسل‌کشی تمام عیار در غزه شریک بود و در عین حال، هر گونه توهم در بارۀ نیات مبتکران طرح جدید را زدود. می‌توان و باید طرح ترامپ را به زانو درآمدن بزرگترین ماشین آدم‌کشی تاریخ بشر در برابر مردم مقاوم غزه دانست.

ادامه »

در حسرت عطر و بوی کتاب تازه؛ روایت نابرابری آموزشی در ایران

روند طبقاتی شدن آموزش در هماهنگی با سیاست‌های خصوصی‌سازی بانک جهانی پیش می‌رود. نابرابری آشکار در زمینۀ آموزش، تنها امروزِ زحمتکشان و محرومان را تباه نمی‌کند؛ بلکه آیندۀ جامعه را از نیروهای مؤثر و مفید محروم م خواهد کرد.

مطالعه »

قحطی در غزه؛ آیینۀ تمام‌نمای پوچی ادعاهای قدرت‌های غربی

نتانیاهو با چه اطمینانی، علیرغم اعتراض‌های بی‌سابقۀ جهانی به غزه لشکرکشی می‌کند؟ در حالی که جنبش صلح تا تل‌آویو گسترش یافته و اعتراض‌ها به ادامۀ جنگ و اشغال غزه ده‌ها هزار شهروند اسرائیلی را نیز به خیابان‌ها کشانده، وزیر دفاع کابینۀ جنایت‌کار نتانیاهو با تکیه بر کدام قدرت، چشم در چشم دوربین‌ها می‌گوید درهای جهنم را در غزه باز کرده است؟

مطالعه »

مصونیت اسرائیل از مجازات برای جنایات جنگی، قتل روزنامه‌نگاران بیشتری را دامن می‌زند…

گرچه من و سایر هم‌کارانم در شورای سردبیری سامانه کار به هیچ عنوان خود را خبرنگار یا ژورنالیست حرفه ای نمی دانیم ولی نمی‌توانیم درد و نگرانی عمیقمان را از آنچه بر سر راویان تاریخی این دوران منحوس وسیله دولت اسراییل و رژیم نسل کش نتانیاهو آمده است را پنهان کنیم. ما به همه روزنامه نگاران و عکاسان شریفی که در تمامی این دو سال از میدان جنایات غزه گزارش فرستاده اند درود می‌فرستیم و یاد قربانیان این نبرد نابرابر را گرامی می‌داریم.

مطالعه »
پادکست هفتگی
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

بیانیه کانون نویسندگان ایران به مناسبت درگذشت ناصر تقوایی

پایان آپوکالیپس، نه آغاز صلح

ایران جدید و خاورمیانۀ جدید

قاصد زمان

پلمب جمعیت دفاع از حقوق کودکان کار؛ تداوم تاریخی فشار بر نهادهای مستقل در ایران

سیزدهمین تحلیل هفته، گفتگوی ویژه، «مسئله کرد؛ ترکیه، اسرائیل، ایران» با مهرداد فرهمند، امید اقدمی، فرخ نگهدار