
کارل مارکس و جنبش کارگری
مارکس و جنبش اتحادیههای کارگری در انگلستان
رشد و توسعه سریع جنبش اتحادیههای کارگری در انگلیس در نیمه اول قرن نوزدهم مشخص شد. بلافاصله متعاقب لغو قانون ممنوعیت تشکلات کارگری در سال ۱۸۲۴، اتحادیههای کارگری از شکل زیرمینی ظاهر شدند و در سراسر انگلیس شروع به توسعه نمودند. اتحادیههای کارگری انگلیس تشکلات صنفی کوچکی بودند که فقط اهداف عملی(کوتاه کردن ساعات روزکاری، افزایش دستمزدها، …) را درنظر داشتند. طی سالهای متمادی، مارکس و انگلس توسعه جنبش کارگری را دنبال نمودند. اولین کتاب مهم انگلس به وضعیت طبقه کارگر انگلیس پرداخته است؛ کتاب ماندگار مارکس معروف به سرمایه، برمبنای تحلیلی از اقتصاد و جنبش کارگری انگلیس نوشته شده است. هردو، مارکس و انگلس نسبت به اتحادیههای کارگری انگلیس علاقهمند و اهمیت زیادی قائل بودند، و دقیقا بهدیندلیل بود که آنها مبارزه بیامانی را جهت بهبود شرایط کارگران بهراه انداختند، زیراکه «وضعیت طبقه کارگر، شالوده و نقطه شروع واقعی همه جنبشهای اجتماعی امروزیست.»(انگلس)
مارکس و انگلس سرشت صنفی اتحادیههای کارگری و چشمانداز محدود آنها را دیدند، اما با اینحال آنها اتحادیههای کارگری را گامی جدی در مسیر گسترش جنبش کارگری انگلیس، و نهتنها انگلیس درنظر میگرفتند.
چیزیکه بیشتر از اتحادیه کارگری و اعتصاب نیازست[انگلس نوشت]، شکست قدرت طبقه حاکم است. اما چیزیکه این اتحادیهها و اعتصابها ناشی از آنهاست، اهمیت واقعی آنهاست که نخستین تلاش کارگران جهت لغو رقابت است. کارگران با بهرسمیت شناختن این واقعیت درک نمودند که برتری بورژوازی کاملا متکی بر رقابت کارگران بایکدیگرست، یعنی مبنی بر عدم انسجام آنهاست. و دقیقا بهدینعلت که اتحایهها خودشانرا علیه مرکز عصبی حیاتی نظم اجتماعی موجود معطوف میکنند، هرچند هم که یکطرفه، و با روشی محدود باشند، باز هم برای این نظم اجتماعی خیلی خطرناکند. کارگران نمیتوانند به بورژوازی و با آن، به کُل نظم اجتماعی موجود در هیچ نقطه ای دردناکتر از این حمله نماید.(۱)
دردسر اصلی جنبش اتحادیه کارگری انگلیس در آن دوره، بهخاطر چشم انداز سوسیالیستی مغشوش، حتی از طرف مترقیترین رهبران آنزمان بود. در آنزمان، سوسیالیسم انگلیس بشدت ضعیف و ناتوان بود. انگلس سوسیالیستهای آن دوره را اینچنین تعریف نمود:
سوسیالیسم انگلیسی با اوون(Owen)، یک کارخانهدار پدیدار شد و درنتیجه با توجه وافر نسبت به بورژوازی و بیعدالتی وافر نسبت به پرولتاریا در برخوردهایش عمل نمود، اگرچه درنهایت خواهان لغو تضاد طبقاتی بین بورژوازی و پرولتاریا بود.
سوسیالیستهابطور کامل سربهزیر و صلحجو هستند، نظم مودجودمان راهرچقدرهم که بد باشد میپذیرند، تا جاییکه همه شیوههای دیگر بهجز جلب افکار عمومی را رد میکنند … آنها نسبت به تضعیف روحیه طبقات پائین افسوس میخورند…این واقعیت دارد که آنها درک میکنند چرا توده کارگر تمایلی به بورژوازی ندارد، اما درنهایت این کینه طبقاتی، تنها انگیزه معنویست که میتواند کارگر را به هدف نزدیکتر کند، بیهوده میداند. بهجایش آنها نوع دوستی و عشق همگانی را موعظه میکنند که برای اوصاع کنونی انگلیس بسیار بیفاده است. آنها فقط یک سیر تکاملی روانشناختی، یک تحول بشری غیرعملی، و کاملا منزوی از هرگونه ارتباط با گذشته را قبول میکنند، در صورتیکه کل جهان از جمله نسل بشر متکی بر آن گذشته است. بنابراین، آنها بیش از اندازه غیرعملی، بیش از حد متافیزیکی هستند و موفقیت ناچیزی دارند(۲)
انگلس صفات عالی از سوسیالیسم انگلیسی را با توصیف و تحلیلی از چارتیسم(Chartism) و تفاوتی که متعاقب حوادث خونین سالهای ۱۸۴۲-۱۸۳۹ در چارتیسم انگلیسی اتفاق افتاد، کامل نمود. انگلس فکر میکرد که ممکنست سوسیالیسم واقعی از جنبش چارتیسم توسعه یابد. چارتیستها ازنظر تئوریک عقبمانده تر، و کمتر توسعهیافته هستند، اما آنها پرولتاریای اصیل، و نمایندگان واقعی طبقه خودشانند.(۳) معهذا، همانطوریکه خود انگلس بعدها نوشت، این پیشبینیها به حقیقت نپوست و سوسیالیسم انگلیس طی کُل قرن ۱۹-م درست به همان اندازه سوسیالیسم سالهای ۵۰ بهصورت انتزاعی بیاثر باقیماند.
مارکس اقتصاد و مبارزه طبقاتی انگلیس را مطالعه، و خودش را کاملا با جنبش کارگری مشغول نمود، که «بطور غریزی از روابط تولیدی در دو سوی اقیانوس اطلس رشد نمود»(۴)
اتحادیههای کارگری سلاحی جهت مبارزه علیه کاپیتالیستها(سرمایهدارها) هستند، و درنتیجه، ایجاد اتحادیههای کارگری نشانگر گامی جدی بهجلو برای طبقه کارگرست- این ایده در کُل کتاب سرمایه مارکس احساس میشود. بدینسان، جهت نمونه، در شرح مبارزه کارگری جهت کوتاهتر کردن ساعات کاری، مارکس مینویسد: از پایان سال ۱۸۶۵، تشکیل اتحادیه کارگری درمیان کارگران کشاورزی، نخست در اسکاتلند، یک رخدا تاریخیست.(۵)
مارکس اهمیت زیادی برای اتحادیههای کارگری قائل بو، زیراکه وی مبتکر نظریه پیوستن اتحادیههای کارگری به انترناسیونال اول بود و جهت برقراری ارتباط مستقیم با شعبههای محلی اتحادیههای کارگری انگلیس تلاش زیادی نمود. رویکرد برخی از اتحادیههای کارگری نسبت به انترناسیونال اول را از یادداشتهای مارکس در صورتجلسه شورای عمومی میتوان ملاحظه نمود:
نامه ای از کارگران آجرچین به تاریخ ۲۱ فوریه ۱۸۶۵ در شورای عمومی خوانده شد که در آن آجرچینها علاقه خود را جهت پیوستن به انترناسیونال اظهار نموده بودند. هیئت نمایندگی شورای عمومی بتاریخ ۲۸ مارس ۱۸۶۵ از بازدیدش به کنفرانس کفاشها گزارش داد، که قطعنامه ای جهت توافق با اصول انجمن انترناسیونال کارگران تصویب نموده و متعهد شده بودند که «جهت توسعه عقاید آزادیخواهانه و سرافرازانه در میان موکلانش کوشش نماید.» اتحادیه نجاران چلسی(Chelsea) در اول آوریل ۱۸۶۵ درخواست نمود که هیئتی جهت توضیح اصول انجمن انترناسیونال بفرستد. وستون(Weston) درباره این نمایندگی با اتحادیه معدنچیان ارتباط برقرار نمود. در ۳ آوریل ۱۸۶۶، کمیته اجرایی اتحادیه خیاطهای انگلیس «نسبت به انجمن ابراز محبت نمود و قول داد که به انجمن بپیوندد.» متعاقبا شورای عمومی هم اطلاعیه ای در یافت نمود که نشانگر علاقه بافندگان روبان و کالاهای کوچک شهرکاونتری(Coventry) در انگلیس جهت پیوستن به انجمن انترناسیونال کارگری(the I.W.A) بود. در ۱۰ آوریل ۱۸۶۶، اطلاعیه ای از انجمن پوتینسازان وست – ایند(West-End ) خوانده شد که یک پوند(pound) به شورای عمومی هدیه نموده و پیشنهاد کردند که اودگر(Odger) بهعنوان نماینده در کنگره معین شود. در تاریخ ۱۷ آوریل ۱۸۶۶، انجمن بهعنوان شعبه ای از انجمن انترناسیونال کارگران پذیرفته شد. متعاقبا گزارش شد که وستون(Weston) و جانگ(Jung) جهت شرکت در جلسه کمیته گچکاران نماینده شده اند.. در اول ماه مه ۱۸۶۶، جانگ از بازدیدش از لافارگ(Lafargue) از شعبه ای محلی از کارگران آجرچین گزارش داد. آنها با اشتیاق وافر پذیرفته شدند و وعدههای حمایت از آنها داده شد. در تاریخ ۱۷ ماه مه ۱۸۸۶۶، اتحادیه خیاطهای ادغام شده بخش دارلینگتون(Darlington) به انترناسیونال پذیرفته شد. در تاریخ ۱۷ ژوئیه ۱۸۶۶، اطلاعیه ای از انجمن دست در دست پیتسازان(Coopers) خوانده شد که با پیوستن به انترناسیونال توافق کرده بود، و جهت هر عضو یک شلینگ(shilling) برای هزینه کنگره ژنو(Geneva) تعیین نموده بود. در همان جلسه گزارش شد که هیئیتی از انترناسیونال جلسه قفسهسازان بازدید نموده و تصمیم گرفته که یک پوند جهت تسویه کردن مخارج کنگره کسر نماید. بهنتاریخ ۱۷ اوت ۱۸۶۶، گزارش شد که انجمن آهنگسازان لندن، دبیرشان را جهت اعزام به کنگره ژنو انتخاب کرده اند. انجمن ادغام مهندسها از پیشنهاد اعزام هیئتی به کنگره امتناع نمود و اجازه بازدید از شعبههایش را به یک هیئت رد نمود(۶)
این گلچین از صورتجلسه کاملا گویاست، چونکه نشانگر احساس تمایلیست که در میان برخی از اتحادیههای کارگری نسبت به انترناسیونال اول است. در نشریه جونان فیلیپ بکر(Johann Philipp Becker)، وُربوته(Vorbote)، بهتاریخ ۱۸ مه ۱۸۶۶، از پنج اتحادیه بزرگ نام برده میشود که کاملا به انترناسیونال پذیرفته شده اند(تا آنموقع فقط اعضای منفرد اتحادیه کارگری به انترناسیونال پیوسته بودند)، ازجمله: ۱۰۰۰ عضو ازاتحادیه بافندگان روبان ابریشم، ۸۰۰۰ عضو از اتحادیه خیاطها، ۹۰۰۰ عضو از اتحادیه پوتینسازان، اتحادیه مکانیکها و اتحادیه غربالگران؛ در شماره ماه ژوئیه همان نشریه خواندیم که جلسه هیئت قفسهسازان انگلیس و منچستر(با ریاست اپلگارت)(Applegarth) به اتفاق آرا تصمیم گرفته است که به همه اعضای محلی سفارش کند که به انترناسیونال ملحق شوند.
بههمینطریق اتحادیههای خانهسازان لندن و استراتفورد(Stratford) ، همچنین بسیاری از انجمنهای کوچکتر، و درنهایت، اتحادیه ادغام شده مکانیکهای انگلیس، با ۳۳۰۰۰ عضو به انترناسیونال پیوستند. شماره ماه نوامبر نشریه وُربوته به خوانندگان اطلاع میدهد که (۳۰۰ عضو) اتحادیه سبدبافهای انگلیس و (۲۸۰۰۰ عضو) اتحادیه کارگران نیروی دریایی به انترناسیونال پیوستهاند. (۷)
مارکس در گزارشی به کنگره بازل(Basle) نوشته است که قطعنامههای زیر در کنگره عمومی اتحادیههای کارگری انگلیس که اخیرا در بیرمنگام(Birmingham) برگزار شده، به تصویب رسیده است:
از آنجاییکه انجمن انترناسیونال کارگران سعی میکند منافع تودههای زحمتکش را که در همه جا شبیه به هم است، تحکیم نماید و توسعه دهد، این کنگره خالصانه از انجمن از کارگران انگلیس، بهویژه همه نهادهای سازمانیافته حمایت میکند و قویا به آنها توصیه میکند به این نهاد انترناسیونالیستی بپیوندند، زیرا براین باورست که تحقق اصول آن نیز منجر به صلح پایا بین ملتهای کره خاکی خواهد شد.(۸)
اما باید بخاطر سپرد که خیلی از اتحادیههای کارگری از پیوستن به انترناسیونال اجتناب ورزیدند. درنتیجه، جهت نمونه، زمانیکه شورای عمومی انجمن انترناسیونال کارگری در اکتبر ۱۸۶۶ پیشنهاد داد که شورای اتحادیههای کارگری لندن به انترناسیونال بپیوندد، و درصورت نپذیرفتن، به هیئت انترناسیونال اجازه شرکت در جلسه داده شود تا دیدگاههای انجمن انترناسیونالیستی را توضیح دهند، ولی شورای اتحادیههای کارگری لندن خودداری نمود. لازم بیادآوریست که در آنزمان گروه واقعا بزرگی از مردان انگلیسی در شورای عمومی – ازجمله، آپاگارت(Applegarth)، وستون(Weston)، لوکرافت(Lucroft) و … حضورداشتند، و اودگر(Odger) رئیس شورای عمومی بود. ازجمله مهم است که سیدنی(Sydney) و بتاریس وب ( Beatrice Webb)، تاریخدانهای اتحادیه های کارگری انگلیس، در دو جلد کتاب دمکراسی صنعتی خود جتی یک سطر جهت برخورد اتحادیههای کارگری انگلیس نسبت به انترناسیونال اول اختصاص نداده اند، در صورتیکه در تاریخ اتحادبه کارگری فقط یک اشاره به این مسئله کرده است.(۹) اما در واقع، میدانیم که این موضوع کماهمیتتر از قوانین هر اتحادیه، یا تفکر اقتصاددانهای بورژوا و روحانیون انگلیسی درباره صدمات اتحادیه کارگری و سرشت ضدمذهبی جنبش اعتصابی نیست. بههر حال، این اهداف تاریخدانها، که اساسنامههای همه اتحادیهها و قوانین کارآموزی را برای صدها سال فراهم نموده اند، و حتی مطالبی را با سرشت فرعی از آرشیو اتحادیه کارگری بیرون کشیده اند، بهنظر نمی آید که به انترناسیونال اول توجه کرده باشند که اولین مقرش از سال ۱۸۶۴ تا ۱۸۷۳ در لندن بود. واضحست این چنین کوری علمی فقط سرشت سیاسی دارد.
بدیهیست که احتمالا تاریخدانهای فابیان(Fabian) اتحادیه کارگری انگلیس فکر میکردند که چنین برخورد اهانتآمیزی نسبت به مارکس و انجمن انترناسیونالیست کارگران از شایستگی مارکس و انترناسیونال اول میکاهد. ولی آنها اشتباه میکردند و فقط یکبار دیگر ثابت نمودند که مارکس و انترناسیونال اول از همان نخست با وحشت روشنفکران «شبهسوسیالیست» همراه بوده است.
انگلس به شیوه ای درخشان سوسیالیسم فابیان را توصیف نمود، زیراکه وی دههها توسعه ایدههای سوسیالیستی و شبهسوسیالیستی را در لندن دنبال نموده بود. این آنچیزیستکه انگلس در ۱۸ ژانویه ۱۸۹۳ به سورگه(Sorge) نوشته است:
در اینجا در لندن، فابیانها جمعیتی حرفه ای و جاهطلبند که بههرحال باندازه کافی شعور دارند تا ناگزیری یک انقلاب اجتماعی را درک نمایند: ولی از آنجاییکه نمیخواهند این کار بسیار بزرگ را تنها به پرولتاری بی تجربه واگذار نمایند، آنها پذیرفتهاندکه رهبری آنرا بهدست گیرند؛ منشا اصول عمده آنها ترس از انقلاب است.(۱۰) آنها به تمام معنا «روشنفکرانی» هستند… سوسیالیسم آنها سوسیالیسم شهری است؛ کمون و نه کشور، باید، حداقل در نخستین مراحل مالک ابزار تولید شود. و سوسیالیسمی که آنها درنهایت مجسم میکنند، صرفا بناگزیر عاقبت لیبرالیسم بورژوایی است. از اینجهت تاکتیک آنها: مبارزه علیه لیبرالها بهعنوان دشمن نیست، بلکه سوق دادن آنها به نتیجهگیریهای سوسیالیستی است، یعنی فریب آنها، نفوذ لیبرالیسم به سوسیالیسم… کمیپن نامزدهای سوسیالیست را علیه لیبرالها بهراه نیاندازند، بلکه کاندیداهای اولیٰها را بجای دومیها جایگزین کنند، یعنی، نامزدهای سوسیالیست را با کلاهبرداری انتخاب کنند… و البته آنها درک نمیکنند که در این بازی جزیی خودشان و یا سوسیالیسم را گول میزنند.
درکنار همه نوع مزخرفات، فابیانها چند اثر تبلیغاتی خوب نیز منتشر کرده اند، و این بهترین عملیست که انگلیس در این حوزه انجام داده است. اما همینکه آنها به تاکتیکهای خاصشان برگشتند، نادیده گرفتن مبارزه طبقاتی- اوضاع بدتر شد. آنها جهت مبارزه طبقاتی، متعصبانه از مارکس و همه ما متنفرند…
این توصیف قاطع از فابیانها نیز «بیطرفی» علمی تاریخدانهای جنبش کارگری انگلیس را توضیح میدهد. اگر « وحشت از انقلاب قانون اساسی آنهاست»، ذره ای تعجب ندارد که فابیانها متعصبانه از مارکش متنفرند، برای اینکه وی مشتاقترین مبارز جهت انقلاب پرولتری بود. بیدلیل نبود که رسانههای بورژوازی انگلیس مارکس را «دکتر ترور سرخ» میخواندند.(۱۱)
تا آنجا که به شورای عمومی انترناسیونال برمیگردد، ترکیبی بشدت ناهمگون داشت؛ و در آنجا مبارزه ای همیشگی بر سر مسائل اصلی تئوریک و سیاسی جنبش کارگری وجود داشت. بحثی که توسط شورای عمومی انجمن انترناسیول کارگران بین مارکس و وستون(Weston) درباره مسئله ارزش، قیمت و سود برگزار شد، خیلی خاص بود.
مارکس در اوایل نوامبر ۱۸۶۴ به انگلس نوشت:
وستون، یک اُوینیست(Owenist) قدیمیست که خودش امروزه یک کارخانهدارست، پیرمردیست بسیار مؤدب و خوشمشرب، برنامه ای معرفی کرده که بلندبالا و بسیار وحشتناک است.
این« مرد مٔودب و خوشمشرب» آشفتهفکری زیادی ایجاد نموده، بنابراین، شورای عمومی مصمم شد تا بحثی درباره این مسئله جدالآمیز سازماندهی کند. مارکس در ۲۰ ماه مه ۱۸۶۵ به انگلس نوشت:
جلسه استثنایی انترناسیونال امشب برگزار میشود. یک پیشآهنگ سابق و خوب، یک اُوینیست قدیمی بنام وستون، یک کابینتساز، دو نکته را مطرح نموده است که پیوسته در جای شلوغ از آنها دفاع میکند.
(۱) اینکه نرخ عمومی در افزایش نرخ دستمزدها نمیتواند هیچ مزیتی برای کارگران داشته باشد؛
(۲) اینکه با توجه به این امر، و غیره، که اتحادیههای کارگری تأثیر مضری دارند.
چنانچه این دو تز، را که وی بهتنهایی و جدااز همه اعضای جامعه بدانها معتقدست، اتخاذ شوند، ما در موقعیت بدی قرارمیگیریم ، زیرا که اتحادیههای کارگری محلیامان و، همچنین شیوع اعتصابها در سرتاسر قاره گسترش یافته است. در اینمورد- از آنجاییکه غیرعضوها اجازه حضور در جلسه را دارند- وی از حمایت هر انگلیسی منفرد برخوردار میشود، که مقالهای با همین مضمون نوشته است. البته، که من توقع دارم اشتباهش را ثابت کنم.
طبیعتا، من دو نکته اصلی را از پیش میدانم:
(۱) اینکه دستمزدها ارزش کالاها را مشخص میکنند؛
(۲) اینکه چنانچه امروز کاپیتالیستها پنج شلینگ(shillings) بهجای چهار شلینگ پرداخت کنند، فردا(با افزایش خواستهها میتوانند اینکار را بکنند) که کالاهایشان را بهجای چهار شلینگ به پنج شلینگ بفروشند.(۱۳)
بحثها بین مارکس و وستون در صورتجلسه شورای عمومی به صورت زیر منعکس شد:
وستون در در ۳۰ ماه مه ۱۹۶۵، مقاله ای درباره دستمزد قرائت نمود. مارکس سخنرانی نمود و دیدگاهش را که در تضاد با دیدگاههای وستون بود، مطرح نمود. در ۲۷ ژوئن ۱۸۶۵، مارکس بخشی از گزارشش را درباره دستمزدها در پاسخ به گزارش وستون خواند. در ۴ ژوئیه ۱۸۶۵، بحثی درباره موضع وستون و مارکس شروع شد.(۱۴)
متأسفانه مااز بحثهای صورتگرفته هیچچیزی در اختیار نداریم. اما، ما میدانیم که مارکس در این جلسهها چه گفته است. گزارش مارکس به شورای عمومی درباره ارزش، قیمت و سود، با فصلی در جلد کتاب سرمایه منطبق با همین موضوع است. مارکس نظرات وستون را در دو نکته زیر جمعبندی نمود:
… نخست، میزان تولید ملی ثابت است، همانطوریکه ریاضیدانها میگویند، کمیتی یا مقداری ثابت است؛ دوم، اینکه مقدار واقعی دستمزدها، یعنی دستمزدها با مقدار کالاهایی اندازه گیری میشوند که کارگران قادرند بخرند، میزانی ثابت، و مقداری ثابت است.(۱۵)
این تئوری ضعیف به نتایج سیاسی غنی سوق داده شد. تغییرات در دستمزدها، افزایشها یا کاهشها، بههیچطریقی بر استاندارد زندگی کارگران تأثیر نمیگذاد، پس چرا پول و انرژی جهت سازماندهی اتحادیههای کارگری، آماده سازی و غیره را تلف کنیم؟ ما دوباره قانون آهنین لاسال(Lassalle) را در ردای جدید فاضلتر اقتصاد سیاسی بورژوازی انگلیس در برابر خود داریم. مارکس درآغاز سخنرانی خود اظهار نمود: « این سخنرانی را که وستون برایمان خواند، میتوانست خلاصه شود.» و در واقع، درحالیکه مارکس همچنان به تحلیل «تئوری» وستون میپرداخت، بهنظر میرسید که حتی خلاصه سخنرانی وستون نیز کاملا پوچ بود. مارکس سفسطه اقتصاد سیاسی بورژوایی را که از طرف «وستون خوشمشرب پیر» دفاع میشد، تحلیل نمود و نتایج تئوریک و عملی زیر را استخراج کرد:
نخست، افزایش عمومی مقدار دستمزدها میتواند منجر به افت نرخ عمومی سود گردد، ولی بطور کلی، بر قیمت کالاها تأثیر نمیگذارد.
دوم، تمایل عمومی تولید سرمایهداری نه جهت افزایش، بلکه کاهش میانگین استاندارد دستمزدهاست.
سوم،، اتحادیههای کارگری بهخوبی بهعنوان مراکز مقاومت علیه تخطی سرمایه عمل میکنند. آنها تا اندازه ای بهعلت استفاده غیرعقلانی از قدرت خود شکست میخورند. بطورکلی، آنها به جهت محدود کردن خودشان به یک جنگ چریکی علیه اثرات سیستم موجود، بهجای اینکه همزمان جهت تغییر آن کوشش نمایند، بهجای استفاده از نیروهای سازمانیافته بهعنوان اهرمی جهت رهایی نهایی طبقه کارگر، یعنی الغای نهایی سیستم دستمزدی شکست میخورند.(۱۶)
امروز، این پاسخ مارکس، پنجاه سال پس از مرگش، نیازی به تفسیر خاصی ندارد، برای اینکه دیدگاههای مارکس در خدمت به میلیونها نفر تبدیل گشته است. فقط مجسم کنید که این امر چقدر برای مارکس سخت بوده تا در میان رهبری انترناسیونال درباره موضوع مهمی ادامه دهد که باید برای رهبران جنبش کارگری کاملا واضح باشد. اگرچه که مارکس چنین پاسخ علمی و جدی اثبات شده ای به وستون داد، اما از اینجهت که در همه کشورها تردیدها و سردرگمیهای زیادی وجود داشت، دقیقا در رابطه با این سئوال، تئوریهای اشتباهی زیادی موجود بود.
نیازی به گفتن نیست، که بخش بزرگی از اتحادیههای کارگری انگلیس علاقه ای به چنین مسائلی نداشتند و انترناسیونال اول را بهعنوان تشکیلاتی میدیدند که هیچکس ملزم به عضویت در آن الزامی یا اجباری نبود. مارکس و انگلس مشاهده نمودند که چهگونه رهبران اتحادیههای کارگری و جنبش چارتیسی از نظر سیاسی ناپدید شدند، چهگونه بورژوازی موفق شد اتحادیههای کارگری سست مهار را رام کند، و آنها را به زائده ای از احزاب بورژوازی تبدیل نماید. بنابراین، در ارتباط با وضعیتی که یکی از رهبران جنبش چارتیستی شروع به سخنرانی در همکاری بین کارگران و بورژوازی نمود، رهبری جنبش کارگری انگلیس بهشدت مورد انتقاد قرار گرفت، و مارکس در تاریخ ۲۴ نوامبر ۱۸۵۷ در نامه اش به انگلس نوشت:
در اینجا جونز(Jones) نقش مضحکی بازی کرد، زیرا همانطوریکه میدانید، خیلی پیشتر از بحران، وی بدون هیچ هدف مشخصی غیر از یافتن بهانه ای جهت آژیتاسیون طی دوره آرامش، کنگره چارتیستی را طراحی نمود… اما حالا وی بهجای استفاده از بحران و تعویض بهانه غلط طراحی شده اش جهت تحریک مؤثر واقعی، به مزخرفاتش چسبیده، و کارگران را با سخنرانیهایش درباره همکاری با بورژوازی شوکه کرده است…(۱۷)
برای مارکس و انگلس «سیرتکاملی» جونز(Jones) جالب بود. انگلس در ۷ اکتبر ۱۸۵۸ به مارکس نوشت:
حکایت جونز کاملا زشت و زننده است- متعاقب شنیدن داستانش، فرد تقریبا باید باور کند که جنبش کارگری انگلیس در شکل و شمایل سنتی چارتیستی قدیمیش باید کاملا محو شود، تا اینکه بتواند در شکل جدیدی در حفظ حیاتش تحول یابد … بهعلاوه، بنظرم میرسد که حرکت جدید جونز در رابطه با کوششهای کم و بیش موفق قبلی جهت چنین اتحادی، درواقع با این واقعیت مرتبط است که پرولتاریای انگلیس بیشتر و بیشتر بورژوایی میشود، بهگونه ایکه ظاهرا این بورژواترین همه ملتها در نهایت میخواهد یک اشرافیت کارگری در کنار اشرافیت بورژوازی داشته باشد. زیراکه برای ملتی که همه جهان را استثمار میکند، این موضوعی کم و بیش معمولیست.(۱۸)
پیش از این انگلس در این نامه، موضوع نفوذ بورژوازی بر پرولتاریا و دلایل اینکه چرا کارگران انگلیس بورژوایی میشوند را مطرح میکند. هردو مارکس و انگلس مکررا به این موضوع رجوع میکنند.
مارکس در ۱۱ فوریه ۱۸۷۸ به دبلیو لیکنشت(W. Liebknecht) نوشت:
به علت دوران فسادی که متعاقب ۱۸۴۸ بوجود آمد، طبقه کارگر انگلیس بتدریج، بیشتر و بیشتر تضعیف شد و روحیه اش را از دست داد و درنهایت به زائده حزب «بزرگ» لیبرال، یعنی حزب برده داران خود- کاپیتالیستها- درآمد. رهبری طبقه کارگر انگلیس بطور کامل به دست رهبران فاسد اتحادیههای کارگری و آژیتاسیونهای حرفه ای افتاد.(۱۹)
درنتیجه، مارکس دوره مشخصی روشنی را اعلام نمود که انحطاط روحیه انقلابی در اتحادیههای کارگری و جنبش کارگری انگلیس شروع شد.
این امر همزمان با زوال جنبش چارتیستی بود.
برخی از اتحادیههای کارگری تقریبا در راه اندازی اولین انترناسیونال همدرد بودند، اما سایرین از همان نخست، انترناسیونال را فقط بهعنوان منبعی احتمالی جهت کمک مادی در صورت اعتصابها درنظر میگرفتند. مارکس در ۲۵ فوریه ۱۸۶۵ به انگلس نوشت:
تا آنجاییکه به اتحادیههای کارگری لندن برمیگردد، ما روزانه عضو جدیدی داریم، بهگونهایکه ما بتدریج به یک نیرو تبدیل میشویم. ولی از این بهبعد مشکلات شروع میشود.(۲۰)
مشکلات اینهایند:
اینکه عضویت بههیچ نحوی ثابت نمیکرد که اتحادیههای کارگری واقعا جذب برنامه انترناسیونال اول میشوند. مارکس این موضوع را درک نمود، اما باز هم جهت عضویت اتحادیههای کارگری در انجمن انترناسیونالیستی کارگران اهمیت زیادی قائل بود. مارکس در ۱۵ ژانویه ۱۸۶۶ به کوگلمان(Kugelmann) نوشت:
ما موفق شدیم تا تنها سازمان واقعا بزرگ کارگری- اتحادیههای کارگری انگلیس را به جنبش حذب کنیم، زیراکه پیشتر منحصرا به مسائل دستمزد علاقهمند بودند.(۲۱)
بههرحال مارکس درک نمود که اتحادیههای کارگری تا حد زیادی حرف آخرشان را نزده اند، و اینکه برخوردها با رهبران اتحادیههای کارگری احتناب ناپذیرست. زیراکه شایعه ای در میان اتحادیههای کارگری انگلیس پخش شده که انجمن انترناسیونال کارگران ممکنست طی اعتصابها کمک مادی ارائه نماید، برخی از رهبرانی که هیچگونه ارتباطی با سوسیالیسم نداشتهاند، شروع به دویدن بهسوی انترناسیونال کرده اند. مارکس در ۱۱ سپتامبر ۱۸۶۷ به انگلس نوشت:
ارازل و اوباشان انگلیسی در میان اتحادیههای کارگری که بیش از حد برایشان «زیاده روی» کردیم، اینک به سوی ما میدوند.(۲۲)
روشن است که آنها برای چه چیزی میدوند. آنها فقط به کمکهای مادی و نه چیز دیگری علاقهمند اهستند. چگونگی ارزیابی مارکس از اتحادیههای کارگری انگلیس را میتوان از نامه اش به کوگلمان درک نمود، که در آن چنین مینویسد:
… فعلا فقط جنبش کارگری روستایی در انگلیس پیشرفت را نشان میدهد؛ کارگران صنعتی پیش از هرچیزی باید از رهبران کنونیاش رها شود. زمانیکه من آنها را در کنگره لاهه محکوم نمودم، میدانستم که خودم را جهت بدنامی و تهمت و غیره آماده کرده ام، اما چنین عواقبی همیشه برای من مهم نبوده است. مردم در اینجا و آنجا بهتدریج درک میکنند که من با آن محکومیت فقط انجام وظیفه نموده ام.(۲۳)
دلیل این وضعیت اتحادیههای کارگری در انگلیس چیست؟ چرا بخشهای قابلتوجهی از کارگران بیشتر و بیشتر بورژوا میشوند؟ در آثار انگلس صفحات درخشانی میبینیم که به توصیف جنبش کارگری انگلیس اختصاص داده است. این آنچیزیستکه در ۱۷ ژوئن ۱۸۷۸ انگلس به برنشتاین(Bernstein) نوشت:
سالهاست و امروزه که جنبشهای کارگری انگلیس در دایره تنگی از اعتصابها جهت دستمزدهای بیشتر و ساعات کاری کمتر، فعالیت کرده اند، بدون اینکه راه حلی پیدا کنند. بعلاوه، این اعتصابها نه مناسب هستند و نه بهعنوان ابزاری جهت تبلیغ و سازماندهی، بلکه بهعنوان هدفی نهایی دیده میشوند. اتحادیههای کارگری براساس و به موجب اصول اساسنامه ای، هرگونه اقدام سیاسی و بنابراین شرکت در فعالیتهای عمومی طبقه کارگر را بهعنوان یک طبقه محروم میکند. ازنظر سیاسی کارگران به رادیکالهای محافظه کار و لیبرال، به پیروان وزارت دیزرائیلی( Beaconsfield Disraeli) و پیروان وزارت گلدستون(Gladstone) تقسیم گشته اند. بنابراین، در اینجا ما میتوانیم تنها درباره جنبش کارگری تا آنجایی صحبت کنیم که اعتصابها انجام میشود، هر چه که موفق باشند یا نباشند، نمیتوانند جنبش را یک گام بجلوتر ببرند. هنگامیکه چنین اعتصابهایی، که بیشتر، طی سالهای اخیر رکود اقتصادی اکثرا توسط خود کاپیتالیستها فراخوان داده میشدند، تابهانه ای جهت بستن کارخانههایشان داشته باشند، هنگامیکه چنین اعتصابهایی که طبقه کارگر طی آن حتی یک گام بجلو برنداشته، به نسبت یک مبارزه جهانی- تاریخی بزرگنمایی میشوند… پس بنظر من، این اعتصابها فقط میتوانند مضر باشد. ما نباید در باره این واقعیت سکوت کنیم که اینک هیچ جنبش کارگری واقعی بهمعنای قاره ای کلمه در اینجا وجود ندارد.(۲۴)
بازهم انگلس به این مسئله برمیگردد. انگلس در ۱۲ سپتامبر ۱۸۸۲، در نامه اش به سئوال کائوتسکی(Kautsky) مبنی براینکه کارگران انگلیسی درباره سیاست استعماری چه فکر میکنند، پاسخ میدهد:
آنها درباره این امر همان تفکری را دارند که آنها درباره سیاست در کُل دارند، همان تفکر بورژوازی را دارند. برای اینکه در اینجا حزب کارگری وجود ندارد، فقط رادیکالهای محافظه کار و لیبرال وجود دارند و کارگران هم از انحصار جهانی و بازارهای استعماری انگلیس روحیه میگیرند.(۲۵)
دلایلی که انگلیس را به چنین وضعیتی رسانده، نمیتواند برای همیشه ادامه یابد. باید جایگاه خاص اشغال شده انگلیس در بازار جهانی خاتمه یابد. انگلس ارتقای جنبش سیاسی کارگری انگلیس را مشروط به از دست دادن موقعیت انحصاری انگلیس در بازار جهانی دانست. انگلس در نامه اش به ببل(Bebel) در ۲۰ اوت ۱۸۸۳ نوشت:
دراینجا اما جنبش واقعی طبقه کارگر فقط زمانی توسعه می یابد که اتفاق غیرمترقبه ای بیفتد و کارگران احساس کنند که انحصار جهانی انگلیس شکسته شده است. زیربنای اقتصادی و مشارکت در سُلطه بازار جهانی، علت بیاعتباری سیاسی کارگران انگلیسی بوده و هست.(۲۶) در استثمار اقتصادی، این انحصارها کارگران را بدنبال بورژوازی میکشاند، اما همیشه در سودش شریک هستند، و طبیعتا، از نظر سیاسی، به دنبالهروی از «حزب بزرگ لیبرال» کشانده میشوند تا برایشان تیکه نانی پرت کند، اتحادیههای کارگری و حق اعتصاب را بهرسمیت میشناسد، تا از مبارزه جهت کار روزانه نامحدود دست کشیده و به بخش زیادی از کارگران دستمزد بیشتر و حق رأی داده میشود. اما اگر آمریکا و رقابت مشترک کشورهای صنعتی دیگر در این انحصار شکاف قابل توجهی ایجاد نماید(تا آنجاییکه به آهن برمیگردد، زمانش دور نیست، اما متآسفانه درباره پنبه هنوز اینچنین نیست)، شما خواهید دید که اوضاع در اینجا نیز تغییر خواهد کرد .(۲۷)
انگلس بهدرستی شروع تغییر رادیکال در جنبش کارگری انگلیس را پیشبینی نمود؛ بههرحال، وی توانست ریشه ژرف انحصار انگلیس را در میان توده ها ببیند و اینکه چهمدت و چهقدر طبقه کارگر انگلیس باید هزینه موقعیت ممتازی را بپردازد که دههها بازار جهانی را اشغال کرده بود. رهبران اتحادیههای کارگری نهفقط دنبالهرو احزاب بورژوازی بودند و امروزه هم هستند، بلکه تبدیل به سرسختترین دشمنان جنبش انقلابی درحال رشد گشته اند. انگلس در نامه اش در ۸ دسامبر ۱۸۸۲، مارکس را درباره واقعیت جالب زیر مطلع ساخت:
درباره هیئت نمایندگی اتحادیههای کارگری: وقتیکه در جلسه «احتمالگران»(Possibilists)، فرانسویها سرود مارسیر(Marseillaise) را به افتخار آنها خواندند، عالیجناب شیپتون(Shipton) و کارکنانش فکر کردند که آنها باید با این چالش مواجه شوند و همآوا «خدا ملکه را حفظ کند» را بخوانند.(۲۸)
پس، تعجبی ندارد که مارکس و انگلس نسبت به آن عده از رهبران اتحادیههای کارگری احساس نفرت میکردند که اتحادیههای کارگری را بیشتر و بیشتر از مأموریت تاریخییشان دور میکردند. آنکسی که میخواهد جنبش اتحادیههای کارگری مدرن انگلیس را درک نماید، باید آنچیزهایی را مطالعه نماید که بنیانگذاران مارکسیم درباره دلایل عدم غلبه بر عقبماندگی، بورژوایی شدن پرولتاریای انگلیس، نخستین گامها و توسعه بیشتر اتحادیههای کارگری نوشته اند.
****
مارکس و اتحادیههای کارگری(۲) مارکس علیه پرودونیسم و باکونیسم: آ. لوزوفسکی / آمادور نویدی۲۳ مِی ۲۰۲۵
بخش سوم این مقاله را در اینجا ببینید
برگردانده شده از:
Marx and the Trade Unions
- Lozovsky
Marx and the Trade Union Movement in England – Chapter IV
https://www.marxists.org/archive/lozovsky/1935/marx-trade-unions/ch04.htm
منابع:
- Engels, Condition of the Working Class in England.
- Ibid.
- Ibid.
- Marx, Capital,Vol. I.
- Ibid.
- Minutes of the General Council of the International Workingmen’s Association, Archives, Marx-Engels-Lenin Institute.
- Gustav Jaeckh, Die Internationale,p. 13, Leipzig, 1904.
- Minutes of the General Council of the International Workingmen’s Association, Archives, Marx-Engels-Lenin Institute.
- Sec Sydney and Beatrice Webb, History of Trade Unionism.New ed. 1902, pp. 217-18.
- Italics mine.—A. L.
- Marx-Engels, Selected Letters(German ed.), p. 401.
- Marx and Engels, Letters, Collected Works(German ed.), Part III, Vol. 3, p. 197.
- Marx and Engels, Correspondence in the Socialist Movement of Marx and Engels,April, 1913, p. 147.
- Minutes of General Council of I.W.A. Archives, Marx-Engels-Lenin Institute.
- Marx, Value, Price and Profit,p. 10 (Allen & Unwin).
- Ibid.,pp. 93-94
- Marx and Engels, Letters.
- Marx and Engels, Collected Works(German ed.) Part III, Vol. 2, p. 339.
- Archivesof Marx and Engels, vol. V, p. 383, Marx-Engels-Lenin Institute, Moscow.
- Marx and Engels, Collected Works(German ed.), Part III, Vol. 3, p. 233.
- Marx, Letters to Kugelmann,with introduction by Lenin, p. 33. Martin Lawrence, Ltd.
- Marx and Engels, Unedited letters in the Socialist Movement,May-June, 1914, p. 288.
- Marx, Letters to Kugelmann.p. 135. Martin Lawrence, Ltd.
- Archivesof Marx and Engels, p. 136, Marx-Engels-Lenin Institute, Moscow, 1923.
- Archives,Marx and Engels, pp. 203-04.
- Italics mine.—A. L.
- Archives,Marx and Engels, p. 225.
- Marx and Engels, Collected Works(German ed.) Part III, Vol. 4, p. 510.