چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۴ - ۰۰:۲۲

چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۴ - ۰۰:۲۲

کورش، اسطوره‌ای در خدمت نوستالژی قدرت
کورش، در این ساختار ذهنی نماد مشروعیت‌ سلطنت، قوم‌محوری آریایی و حذف تنوع تاریخی است؛ پروژه‌ای که به‌جای گشودن راه به‌سوی آینده، تلاش می‌کند همه چیز را در قالب یک...
۲۵ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: بهروز ورزنده
نویسنده: بهروز ورزنده
شوراها ، روزنه‌ای برای شکوفایی مدنی در دل محدودیت‌ها
انتخابات شوراهای شهر و روستا در ایران هرچند ممکن است در نگاه نخست رویدادی کم‌اهمیت به نظر برسد، اما در واقع فرصتی است برای یادآوری این حقیقت که جامعه نیازمند...
۲۵ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: مهرزاد وطن‌آبادی
نویسنده: مهرزاد وطن‌آبادی
افشای ماهیت ضد انسانی فرقه رجوی: شادی برای فاجعه یازده سپتامبر
برای مشخص شدن دو ذهنیت متضاد و آشکار شدن تمایز بین تفکر دُگم و منحط فرقۀ رجوی با اندیشه و احساس آدمی باید نگاهی تطبیقی به موضع‌گیری و واکنش بازماندگان...
۲۵ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: آرش رضایی
نویسنده: آرش رضایی
سه سال پس‌از قتل حکومتی ژینا مهسا امینی؛ نزدیک به سه هزار اعدام
در سال جاری میلادی (۲۰۲۵) تا لحظه انتشار این گزارش دست‌کم ۹۳۸ تن در ایران اعدام شده‌اند. با توجه به این‌که هنوز سه‌ماه‌ونیم از سال جاری باقی مانده است، به...
۲۵ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: سازمان حقوق بشر ایران
نویسنده: سازمان حقوق بشر ایران
آقای خامنه ای! از کدام راه می روید؟ راه مائو یا برژنف؟
سه گامی که برای عبور سالم کشور از این ورطه‌ی بحرانی توصیه می‌کنم چنین است: ۱. انتقال مهم‌ترین عرصه‌های تصمیم‌گیری راهبردی کشور به شورای عالی امنیت ملی. ۲. گسترش ترکیب...
۲۵ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: فرخ نگهدار
نویسنده: فرخ نگهدار
به این مردم اعتماد کنید
ایران در چشم جهانیان، به ویژه در چشم مردم عاصی اسرائیل، ایران دیگری بود، هرگاه روز جمعه گذشته بانگ هلهله و شادی مردم در میدان آزادی فلک را سقف می‌شکافت...
۲۴ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: فرخ نگهدار
نویسنده: فرخ نگهدار
مروری بر سنت های جامعه شناسی  | بخش اول
کیوان مهتدی: وبر و ریتل در یک یادداشت درباره اصطلاح «مسایل بدخیم» ادعا می‌کنند که تصور همگونی بیش از پیشِ اجتماعی که در ذهنیت آمریکای دهه‌ی 1950 تثبیت شده بود...
۲۴ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: کیوان مهتدی
نویسنده: کیوان مهتدی

شازده‌پدر

روزگاری نه چندان دور، در سرزمینی نه چندان دور، جماعتی بودند که در کوچه‌های شلوغ و پرغوغای تاریخ، با صدایی خش‌دار و پرطنین، شعارهایی پرطمطراق بر دیوارها می‌نوشتند؛ ...آنان کراوات این تکه پارچه‌ای که گاه به تیپ بعضی‌ها زیبایی می‌دهد و بر گردن برخی، گریه می‌کند، را «افسار بورژوازی» می‌نامیدند، گاه آن را می‌بو‌ییدند و با نیشخند می‌گفتند: پیف، بوی زر و زور و تزویر می‌دهد! و چه خیال‌پردازانه می‌گفتند: «کراوات، طناب دار اندیشهٔ آزادست، فقط برعکس بسته می‌شود!»

روزگاری نه چندان دور، در سرزمینی نه چندان دور، جماعتی بودند که در کوچه‌های شلوغ و پرغوغای تاریخ، با صدایی خش‌دار و پرطنین، شعارهایی پرطمطراق بر دیوارها می‌نوشتند؛ شعارهایی بیرون‌آمده از شب‌نامه‌ها که به دیوارهای سنگی زمان کوبیده می‌شدند.

آنان کراوات این تکه پارچه‌ای که گاه به تیپ بعضی‌ها زیبایی می‌دهد و بر گردن برخی، گریه می‌کند، را «افسار بورژوازی» می‌نامیدند، گاه آن را می‌بو‌ییدند و با نیشخند می‌گفتند: پیف، بوی زر و زور و تزویر می‌دهد!

و چه خیال‌پردازانه می‌گفتند: «کراوات، طناب دار اندیشهٔ آزادست، فقط برعکس بسته می‌شود!» کاش می‌دانستم اکنون چگونه می‌اندیشند!

در میدان‌ها، با مشت‌های گره‌کرده فریاد می‌زدند:

«کارگران وارثان زمین‌اند!» یا «ستم‌دیدگان باید برخیزند!»

اما همه‌اش حرف بود. یک پیچ مانده به اوین، همهٔ ادعاها از ذهنشان پاک می شد و هم‌زمان کارگران فراموش می‌شدند و انگار هیچ ستمدیده‌ای در این سرزمین وجود نداشت.

اینان با چشم‌هایی به ظاهر خشمگین و شاید تهی از ایمان به آینده‌ای که به همگان وعده‌اش را داده بودند، به سوی شرق سجده می‌کردند.

در آن دوران، این رفتار مد روز بود، و طبقهٔ کارگر با هزار گرفتاری، به ناجیان خود با تمسخر نگاه می‌کرد؛ چرا که حرف‌ها از دل نمی‌آمد و لاجرم دل را می‌خراشید.

این مد، با فروریختن دیوار به پایان رسید. روزگار چرخید. باد از سمت دیگر وزید. پلاکاردها رنگ باختند. خفقان حاکم شد. دیوارهایی که روزگاری تریبون بودند، حالا برای  زیر نظر داشتن هر حرکتی، پشتشان دوربین نصب شده بود.

پیام روشن بود: طبقهٔ کارگر برود و خودش کشک‌اش را  بسابد، به ما هم ربطی ندارد.

و حالا، همان جماعت که هنوز بوی جوهر شب‌نامه از آستینشان به مشام می‌رسد، در سالن‌های درخشان، زیر چلچراغ‌های کریستال، با وسواس، کراوات‌ها را از کمد بیرون آورده‌اند، گرد و خاکش را با فوتی چنان محکم که نتوانسته‌اند آب دهانشان را جمع کنند، گرفته‌، و با دقت گره زده‌اند؛ گره‌هایی که انگار هر کدام، گره‌ای از حافظه‌شان را کور می‌کند تا چیزی به یاد نیاورند.

با کبکبه و دبدبه، برای ابراز «گُ.ه خوردن» به دیدار شاهزاده شتافتند؛ شاهزاده‌ای مفلوک، که سال‌ها معطل مانده  و در انتظار تخت و تاج درجا زده، و هرگز در خیال از تخت پایین نیامده بود. دیروز پریروز معجزه‌ای رخ داد و با دمیدن و  گوزیدن این جماعت در بوق و کرنا، خود را شازده‌‌پدر  پنداشت، و پُف کرد و باد کرد، طوری که  در شرف ترکیدن بود. واقعا تو دنیا را ببین چه فیسه!

حامیان دروغین طبقه رنجبران ، نادم و توبه‌کار، با چشمانی خمار از رؤیای مشارکت در قدرت، بر خاک پای شاهزاده افتادند، و با لهجه‌ای که با فارسی  هیچ سنخیتی نداشت گفتند:

«ما همیشه دوستدار گفت‌وگو و درک متقابل بودیم!»

جلّ‌الخالق!

این خادمان بی‌جیره و مواجب، که حالا در صف اوّل تالارهای نورانی ژست می‌گیرند و با عشوه های شتری لبخند می‌زنند و عکس یادگاری می‌اندازند، هنوز هم خود را «توده‌ای» و «فدایی» می‌نامند. انگار نه انگار که سال‌هاست پرنسیپ را گذاشته‌اند ته انباری و کلیدش را هم انداخته‌اند توی چاه! فراموش‌کاری‌های عجیبشان را هم لابد گذاشته‌اند پای تجربه و پختگی ، نه بی‌مسئولیتی و پیری و فراموش‌کاری!

بی‌خبر از اینکه تمام پل‌ها پشت سرشان سوخته و دیگر در خانه فداییان، هیچ جایی ندارند.

البته واقعیت این‌ست که جز این نام‌ فدایی و گذشته‌های دورشان، چیز دیگری برای پز دادن ندارند. اینان هم از توبره می‌خورند و هم از آخور.

در این میانه، شاهزاده، از آن‌سوی صحنه، چنان چشم به گور پدر در مصر دوخته؛  انگار که دارد آینده‌اش  را نگاه می‌کند.

بیرون این کاخ‌های شیشه‌ای، کارگران در کوچه‌های تاریک و میدان‌های فراموش‌شده، به حامیان دروغین خود  نیم‌نکاهی می‌اندازند و با لبخندی تلخ می‌گویند:

خوش از باغی که روباه با آن قهر کند.

و قهقهه‌زنان با کنایه می‌پرسند:

«چه شد؟ چطور خواب‌نما شدند؟ چطور یک‌باره این امامزاده‌ دم جنبان شفا داد؟»

و اما کاسه‌لیسان، با موهایی سفید، انگشتانی کج و کووله، افسار را نه از سر اجبار، که با اشتیاق، بر گردن انداخته‌اند؛ کاش تنها افسار بود! این‌ها چنانکه آموخته‌اند در باد به غبغب انداختن و بادگلو بیرون دادن ید طولایی دارند در اینجا هم سنگ تمام گذاشتند و دل و جان را هم گرو گذاشتند. به خاک افتادند و سجده کردند که نمردند و دوباره به ایران برمی‌گردند. چه می‌توان گفت: هیچی حیف حرف!

امّا اگر کسی‌ قابل می‌دانست از آنها می‌پرسید:

چه شد؟ کجا رفت آن‌که پیراهن چینی می‌پوشید، شلوار سربازی به پا داشت، اُورکتش مزیّن به داس و چکش بود،  و سنگ عدالت و برابری به سینه می‌زد؟

جواب تقریبا واضح است.اصلاً هوای سرد غرب به مزاج  همه سازگار نیست.

هوایی که اگر  شش دانگ حواست جمع نباشد، آرام در ریه می‌خزد، به مغز می‌رسد، حافظه را پاک می‌کند، و آدم را کله‌پا می‌کند.این جماعت مثل آفتاب‌پرست رنگ عوض کردند، و الان با صدایی که روزی فریاد بود، با لهجه‌ای جهانی، کش‌دار و چاپلوسانه، می‌گوید:

«ما باید منافع سرمایه‌داران را هم در نظر بگیریم.»

 پرچمشان دیگر سرخ نیست اینان نان را به نرخ روز می‌خورند؛ و چیزی که به پرچم شبیه نیست را با پاورپوینتی کسالت‌آور  به عنوان نشانهٔ وجود کشور  خیالی‌شان نمایش می‌دهند.

جلال آل‌احمد کجایی که یادت به‌خیر!

بیا و ببین که این جماعت، چه آسان از آسانسور شیشه‌ای، از اینترنت پرسرعت، از جرعه‌ای قهوهٔ فیلترشده حالی به حالی شدند، و حالا واژه‌هایی مد روز، که انگار از لابی هتل‌های ترامپ درآمده، را بلغور می‌کنند.

من از ته کوچه‌های تنگ یاخچی‌آباد می‌پرسم:

«آیا هنوز چیزی از آن خاطره‌ها در جیب بغلتان باقی مانده؟ یا همان‌جا، در لاندری هتل چهارستاره، با باقی لباس‌های چرک، شسته شدند؟»

و تاریخ، که بارها سکته کرده، با کمری خمیده، که کمربندش  از زیر شکم لغزیده، و سیگاری خیالی بین دو انگشت دارد، به این جماعت به قول صمد چوخ‌بختیار با پوزخند نگاه می‌کند، پکی عمیق می‌زند و دودش را به چشم بیچارگان فوت می‌کند.

تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد, ۱۴۰۴ ۸:۵۱ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

1 Comment

  1. دارا گفت:

    چه زیبا چقدر به یاد ماندنی!
    رفیق عزیز این جماعت ریاکار آن موقع حرفهایشان فراطبقاتی بود الان به ماهیت واقعی خود برگستنه اند و حرف طبقه خود منفور خود را می‌زنند!

تجاوز اسراییل به خاک قطر، جلوه‌ای دیگر از جنگ‌طلبی، توافق‌ستیری و تروریسم دولتی

حمله‌های مکرر اسراییل به کشورهای منطقه، امنیت و ثبات منطقه و جهان را به‌شدت تهدید کرده و نه تنها نقض آشکار منشور سازمان ملل و اصل حاکمیت ملی کشورهاست، بلکه نشأت گرفته از سیاست راهبردی این حکومت برای «تغییر چهرۀ خاورمیانه» است.

ادامه »

بنای تجارت و سود و ثروت بر خون و استخوان و جان و هستی فلسطینیان

از گرسنگی دادن عمدی گرفته تا آوارگی اجباری و بمباران سیستماتیک، همه نشان می‌دهند که «امنیت اسرائیل» بهانه‌ای است برای پاک‌سازی قومی و جایگزینی جمعیت. انطباق سیاست نظامی اسرائیل با منطق اقتصادی آمریکا چهرۀ خود را در نسل‌کشی در غزه به‌مثابه هم‌راستایی سیاست و تجارت به خوبی نشان می‌دهد.

مطالعه »

قحطی در غزه؛ آیینۀ تمام‌نمای پوچی ادعاهای قدرت‌های غربی

نتانیاهو با چه اطمینانی، علیرغم اعتراض‌های بی‌سابقۀ جهانی به غزه لشکرکشی می‌کند؟ در حالی که جنبش صلح تا تل‌آویو گسترش یافته و اعتراض‌ها به ادامۀ جنگ و اشغال غزه ده‌ها هزار شهروند اسرائیلی را نیز به خیابان‌ها کشانده، وزیر دفاع کابینۀ جنایت‌کار نتانیاهو با تکیه بر کدام قدرت، چشم در چشم دوربین‌ها می‌گوید درهای جهنم را در غزه باز کرده است؟

مطالعه »

مصونیت اسرائیل از مجازات برای جنایات جنگی، قتل روزنامه‌نگاران بیشتری را دامن می‌زند…

گرچه من و سایر هم‌کارانم در شورای سردبیری سامانه کار به هیچ عنوان خود را خبرنگار یا ژورنالیست حرفه ای نمی دانیم ولی نمی‌توانیم درد و نگرانی عمیقمان را از آنچه بر سر راویان تاریخی این دوران منحوس وسیله دولت اسراییل و رژیم نسل کش نتانیاهو آمده است را پنهان کنیم. ما به همه روزنامه نگاران و عکاسان شریفی که در تمامی این دو سال از میدان جنایات غزه گزارش فرستاده اند درود می‌فرستیم و یاد قربانیان این نبرد نابرابر را گرامی می‌داریم.

مطالعه »
پادکست هفتگی
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

کورش، اسطوره‌ای در خدمت نوستالژی قدرت

شوراها ، روزنه‌ای برای شکوفایی مدنی در دل محدودیت‌ها

افشای ماهیت ضد انسانی فرقه رجوی: شادی برای فاجعه یازده سپتامبر

سه سال پس‌از قتل حکومتی ژینا مهسا امینی؛ نزدیک به سه هزار اعدام

آقای خامنه ای! از کدام راه می روید؟ راه مائو یا برژنف؟

به این مردم اعتماد کنید