درآمد
کارزار یورش تبلیغاتی به حزب تودهٔ ایران در دو سال اخیر با تشدید بحران در رژیم ولایت فقیه ابعاد گستردهتری یافته است. در ماههای پایانی سال ۱۴۰۳ شاهد انتشار کتاب «سایهٔ سرخ- سرگذشت تشکیلات مخفی حزب تودهٔ ایران» تولید وزارت اطلاعات رژیم بودیم که در هفتههای اخیر بهانهای شد برای انتشار شمارهٔ هفتم «کتابنامهٔ آگاهی نو» به سردبیری محمد قوچانی. بخش ویژهای از این «کتابنامه» با عنوان «حزب جاسوسان»، افزون بر سرمقالهٔ محمد قوچانی به نام «کودتای شعر»، به مجموعهای از مصاحبههایی با عاملان جمهوری اسلامی، جزئیاتی از «بازجوییهای» زیر شکنجههای طاقتفرسا، و گفتوگو با افرادی مثل بابک امیر خسروی اختصاص داده شده است.
موضوع اخیر دیگر پخش سریال تلویزیونی «تاسیان» به کارگردانی تینا پاکروان است که در دورهٔ بمبارانهای هواپیماهای اسرائیلی در ایران نیز ادامه یافت. این سریال تولید شبکهٔ خانگی است که پخش آن زیر نظر صدا و سیمای جمهوری اسلامی است. سریال تلویزیونی «تاسیان» سیمایی رمانتیک از ساواکیهای عاشقپیشه و در مقابل آن سیمایی منفی و منفور از «تودهایهای خبیث و کارگران فریبخورده و مردم ابلهی که انقلاب کردهاند» تصویر میکند.
و در روزهای اخیر هم ما شاهد نمایش «مستند فرار از قصر» با اشاره «به سرنوشت تراژیک سران حزب توده»بودیم که خبرگزاری «مهر» وابسته به سپاه پاسداران با کارگردان آن احسان عمادی مصاحبه ای انجام داده است و در ابتدای این گفتگو از او می پرسد: «در ابتدای بحث توضیح دهید چطور سراغ ساخت مستندی درباره حزب توده رفتید؟ در شرایطی کار شما اکران میشود که ما در اوج اختلاف نظرها و بدبینیها نسبت به جریان چپ در ایران هستیم…»
در شرایطی که نفوذ گستردهٔ جاسوسان موساد و سیا در ردههای بالای نهادهای رژیم و ضربههای مخرب و مرگبار آنها بهویژه در جریان جنگ دوازدهروزه پرسشهای بسیاری در مورد این شبکهٔ وسیع و همکاران تبلیغاتی آنها پدید آورده است، یورش گستردهٔ تبلیغاتی به حزب تودهٔ ایران بیشک بسیار سؤالبرانگیز است.
افسانهٔ «وابستگی به شوروی»
پیش از اینکه به محتوای تهمتنامهٔ سخیف محمد قوچانی و همفکرانش بپردازیم، اشاره به این نکته ضروری است که افسانهسازی دربارهٔ وابستگی حزب تودهٔ ایران به شوروی از همان آغاز حیات حزب ما تا کنون، حتی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سی و پنچ سال پیش، همچنان ادامه داشته است.
پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۳۲ بهدست کارگزاران سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا و با همکاری روحانیون مرتجعی چون آیتالله کاشانی و چاقوکشان و چماقداران سلطنت پهلوی مانند «شعبان بیمخ» (شعبان تاجبخش بعدی) که حکومت ملی دکتر محمد مصدق را سرنگون کرد و محمدرضا پهلوی را به ایران بازگرداند، افسران و مبارزان تودهای بهجرم خیانت و جاسوسی بازداشت و به شکنجهگاهها و بیدادگاههای نظامی رژیم شاه کشانده شدند.
رفیق قهرمان سرهنگ سیامک، که در بیدادگاه نظامی به اتهام جاسوسی برای بیگانگان به محاکمه کشانده شده بود، در پاسخ به این اتهام گفت: «این را شما درست میگویید، آقای دادستان؛ من خیانتکارم. من هر روز صبح گزارش کار ادارهٔ سررشتهداری [ژاندارمری] را به یک مأمور بیگانه میدادم. بله، درست است. اما برخلاف تصور شما، این مأمور روس نبود، او یک مستشار و جاسوس آمریکایی بود که من به دستور اربابان شما مجبور بودم هر روز گزارش کارها را به او بدهم.»
رفیق قهرمان بهرام افضلی، که در ۷ اسفند ۱۳۶۲ بهدستِ مزدوران رژیم ولایت فقیه تیرباران شد، نزدیک به ۳۰ سال پس از اعدام رفیق سیامک در پاسخ به یاوهگوییهای ریشهری و خائنانی چون محمد مهدی پرتوی که در کنار دادستان جا گرفته بودند، دربارهٔ اتهام عضویت در «حزب جاسوسان» از جمله گفت: «در رژیم گذشته، با پوست و گوشت و استخوان خودم فساد و ظلم و محرومیت را در جامعهٔ ایران احساس کرده بودم. برای خودم چنین تحلیل میکردم که برای فائق آمدن بر مشکلات و برای اینکه جامعه بهطرف یک تعادل، بهطرف یک قسط پیش برود، لزوم یک حزب چپ […] که انگیزههای خدمت اجتماعی یکسان برای افراد جامعه را داشته باشد برای مملکت ما ضروری است، تا با مطرح کردن شعارهای مردمی و با اعلام نقطهضعفها، با ارائهٔ راهحلها، خدماتی را بتواند به جامعه انجام دهد.»
او در جایی دیگر افزود: «من، در تمام طول فعالیتم در سازمان حزب، اطلاعات نظامی که قابلاستفاده و بهرهبرداری در امر جاسوسی یا براندازی باشد به حزب ندادم. نه پادگانی، نه نقشهای، و نه طرحی، چه عملیاتی و چه لجستیکی، چیزی به حزب ندادم.»
بد نیست به این نکته هم اشاره کنیم که در کتاب «خاندان آیتالله طالقانی و اسرار مرگ او» (اثر مهدی شمشیری)، بهنقل از منابع تاریخی آمده است: «آیتالله طالقانی اعتراض کردهاند که چرا در ایران همیشه جاسوسهای روسیه (شوروی) را میگیرند، نه جاسوسهای آمریکا؟»
یورش به حزب تودهٔ ایران همچنان بیوقفه ادامه دارد
درپی خیانت سران رژیم جمهوری اسلامی به آرمانهای انقلاب بهمن ۵۷ و حاکم شدن دیکتاتوری ولایی، مزدوران ارتجاع و همکاران آنها در سیا و موساد در بهمن ۱۳۶۱ و اردیبهشت ۱۳۶۲یورش های گسترده به حزب تودهٔ ایران را آغاز کردند. از آن روز تا کنون تهاجم تبلیغاتی برای جلوگیری از رشد گرایشهای تودهای و بیاعتبار کردن تاریخ پُرافتخار و هشتاد و چهار سالهٔ حزب تودهٔ ایران در دفاع از استقلال و حاکمیت ملی، عدالت و آزادی، حقوق کارگران و زحمتکشان، و در راه تحقق حقوق زنان و آیندهای روشن برای جوانان میهن لحظهای قطع نشده است. از بهراه انداختن شوهای تلویزیونی قربانیان شکنجه برای اعتراف به «جاسوسی» و تدارک «کودتا» علیه جمهوری اسلامی تا خاطرهنویسیهای مزدوران وزارت اطلاعات بهنام رفقای رهبری حزب ما و انتشار انبوهی از کتابها و «اسناد» بیاعتبار که بر اساس «اعتراف» زیر شکنجههای وحشیانه و قرون وسطایی «سربازان گمنام امام زمان» تنظیم شده است، و نیز اعزام مزدوران وزارت اطلاعات برای نفوذ در صفوف حزب تودهٔ ایران و نابودی آن از درون، تهاجم علیه حزب تودهها لحظهای قطع نشده است و حزب ما با وجود همهٔ لطمهها و دشواریها و بدنامسازیها همچنان استوار به مبارزه برای شکلگیری ایرانی آزاد و دموکراتیک ادامه میدهد.
برخی ادعاهای سراپا دروغ دستگاههای اطلاعاتی سپاه رژیم و جنایتکارانی چون محسن رضایی، از جمله ادعای سازماندهی «کودتا» بر ضد جمهوری اسلامی را برخی از شخصیتهای کلیدی حکومت کاملاً بیاعتبار اعلام کردهاند. مهندس میرحسین موسوی در مصاحبهای با مجلهٔ «حوزه» (شمارههای ۳۷ و ۳۸، فروردین – تیر ۱۳۶۹) دربارهٔ آن ادعاهای دستگاههای اطلاعاتی سپاه از جمله میگوید: «در جریان حزب توده، به ما تلفن زده شد که حزب توده توطئهٔ وسیعی را پی ریخته و مسئله چنین مطرح بود که ظرف ۴۸ ساعت یا ۲۴ ساعت ممکن است اتفاقاتی بیفتد. ما تلفن کردیم به برادرمان جناب هاشمی رفسنجانی و مسئله با بقیهٔ مسئولین بالای مملکتی مطرح شد. گویا حضرت آیتالله خامنهای با آیتالله موسوی اردبیلی آن وقت تشریف نداشتند. بالاخره فوراً خدمت امام رفتیم. برادرانِ اطلاعات مسئله را گزارش دادند. حضرت امام با دقت مسئله را گوش دادند. سپس تحلیلی در ظرف چند دقیقه از روند حرکت شرق و غرب ارائه کردند و فرمودند این اطلاعات کاملاً نادرست است. هیچ مسئلهای پیش نخواهد آمد. اصرار شد که آقا چنین نیست. خودِ آنان اعتراف کردهاند. ایشان فرمودند من نمیگویم مواظب نباشید و تحقیق نکنید، ولی بدانید این مسائل و اطلاعات دروغ است. بعد هم تحلیل حضرت امام درست درآمد و نظر ایشان ثابت شد.»
در پاسخ به دروغپردازیهای محمد قوچانی و همکارانش بد نیست بهعنوان مشتی نمونهٔ خروار به چند بخش از نوشتهٔ او در این «کتابنامه» و تهمت زدنهای او اشاره کنیم که چیزی نیست جز ادامهٔ همان تلاشهای شکنجهگران جمهوری اسلامی برای اثبات ادعاهای سیا و موساد ساخته و حمله به حزب تودهٔ ایران.
محمد قوچانی در مطلبی با عنوان «کودتای شعر – حزب تودهٔ ایران در پی سقوط جمهوری اسلامی بود یا نفوذ در آن؟» از جمله مینویسد: «سال ۱۳۹۸ فیلمی سینمایی بهنام ‘لباس شخصی’ در جشنوارهٔ فیلم فجر به نمایش درآمد که داستان آن شگفتانگیز و غافلگیرکننده بود. داستان نفوذ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در جمهوری اسلامی ایران از طریق حزب توده در جریان جنگ عراق علیه ایران، که با جاسوسی بهسود صدام مانع از پیروزی جمهوری اسلامی و شکست حزب بعث میشد و با رصد برنامههای نظامی ایران و خبرچینی از راه روسیهٔ شوروی به عراق بعثی، توان ارتش و سپاه ایران را تضعیف میکرد و شمار بسیاری از شهروندان ایران را در این جنگ میهنی یا دفاع ملی شهید میکرد. در این فیلم نهتنها چهرهٔ نورالدین کیانوری، دبیرکل حزب توده، و احسان طبری، نظریهپرداز حزب توده، به تصویر کشیده میشد، بلکه از سرنوشت رحمان هاتفی، روزنامهنگار مخفی تودهای در کیهان و نوید، و از همه مهمتر ناخدا بهرام افضلی، فرمانده نفوذی و تودهای نیروی هوایی [!!؟] ارتش جمهوری اسلامی ایران پرده برداشته میشد.» (شمارهٔ هفتم «کتابنامهٔ آگاهی نو»، ص ۵۸)
او در بخش دیگری مینویسد: «حزب توده در تحلیل نهایی فضای سیاسی امنیتی را بهصورتی طراحی میکرد که مانند همهٔ جمهوریهای دموکراتیک خلق در بلوک شرق یک حزب واحد بر کشور حکومت کند. البته بدیهی است که در جمهوری اسلامی این حزب حزب جمهوری اسلامی باشد و نه حزب توده. اما حزب جمهوری اسلامی در ساختار و دیدگاه خود بهشدت متأثر از حزب توده بود، تا جایی که دکتر بهشتی رهبر این حزب بارها از حاکمیت ایدئولوژیک در یک نظام جمهوری دفاع میکرد و اسلامی بودن این جمهوری را با کمونیستی بودن جمهوریهای شرقی قیاس میکرد تا در فضای روشنفکری چپگرای آن دوران، حکومت ایدئولوژیک را مشروع سازد. حزب جمهوری اسلامی با وجود ضدیّت فلسفی و الاهیاتی با مارکسیسم، از لحاظ متدولوژی و ساختار حزبی بهشدت شبیه احزاب کمونیست بود و تنها وجود جناح بازار در این حزب، که هنوز حلقهٔ هیئتهای مؤتلفه اسلامی را حفظ کرده بودند، مانع از غلبهٔ سوسیالیسم بر آن میشد، که با وجود گرایشهای محافظهکارانهٔ این افراد، در افق تاریخ راهی نجاتبخش برای اسلامگرایان بود که در دام مارکسیسم اسلامی نیفتند.» (همانجا، ص ۱۸۲)
و در جای دیگری زیر عنوان «جنگ رمز بقای حزب توده» آمده است: «تودهایها هنوز احتمال برخورد را نمیدادند. فرخ نگهدار، از سران جناح اکثریت فداییها (متحد تودهایها)، موضع کیانوری دربارهٔ این هشدارها را چنین توضیح میدهد که ‘کیانوری در جلسهای جملهای گفته بود که مضمونش یادم است و این بود که تا وقتی جنگ هست و جمهوری اسلامی محتاج شوروی یا سلاحهای شوروی است، ما را زیر ضربه نخواهد برد.’» (ص ۱۹۱)
«این تفسیر هم از غرور کیانوری ناشی میشد، اما این حرف اولاً نظریهٔ نقش حزب توده و اتحاد شوروی در حداقل تداوم جنگ فرسایشی با عراق را ثابت میکند که جنگ در عمل عامل بقای تودهایها و تضعیف جمهوری اسلامی بود.» (همانجا)
برخلاف این ادعای دروغ حزب تودهٔ ایران و رهبری آن در انتهای سال ۱۳۶۰ بسیار نگران فشارهای دستگاه های امنیتی رژیم، دستگیری های «اتفاقی» رفقای حزبی و پرونده سازی علیه حزب بود که رفیق کیانوری در پرسش و پاسخ ۱۷مهر ۱۳۶۱ مفصلا به آن اشاره می کند. در آن دوران حزب کار برنامه ریزی برای خروج شماری از رفقای رهبری حزب را آغاز کرده بود که از جانب رفقای رهبری پذیرفته نشد.
نوشتهٔ محمد قوچانی پر از اتهامهای سخیفی است که شکنجهگران جمهوری اسلامی کوشیدند با یورش به حزب تودهٔ ایران در سالهای ۶۱ و ۶۲ و برگزاری شوهای تلویزیونی قربانیان شکنجه به اثبات برسانند. اتفاقی نیست که خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه پاسداران رژیم ولایت فقیه، در تیر و مرداد ۱۳۹۴ کارزار گستردهای از جنگ روانی-تبلیغاتی بر ضد حزب تودهٔ ایران به راه انداخت که نخستین مرحلهاش انتشار مطلب دنبالهداری بهمناسبت سی و دومین سالگرد «انحلال حزب» با عنوان «پروندهٔ ویژهٔ مرگ یک ایدئولوژی» بود. «ضربهٔ اطلاعات سپاه به شعبهٔ سیاسی ک.گ.ب در ایران» و «فروپاشیِ ستون پنجم ۱۰هزار نفری روسها در ایران» بخشهایی از این مجموعه بود. این سریال خبرگزاری فارس، و تُرهات نظریهپردازان سپاه، در بخشهای عمدهاش بر اساس نوشتههای محمدمهدی پرتوی، عضو سابق حزب و همکار صدیق دستگاههای امنیتی رژیم، تنظیم شده بود.
جالب است که اساس بخش «حزب جاسوسان» در شمارهٔ هفتم «کتابنامهٔ آگاهی نو» قوچانی هم تکرار همان لجنپراکنیهای خبرگزاری فارس است که این بار سعی شده است در زرورق «روشنفکری» به خورد خوانندگان داده شود.
یکی از نکات سخیف مطلب محمد قوچانی، که بهاصطلاح با نقلقول از فیلم «لباس شخصی» مطرح میشود و پیشتر به آن اشاره شد، طرح این ادعا است که «حزب توده در جریان جنگ عراق علیه ایران با جاسوسی بهسود صدام مانع از پیروزی جمهوری اسلامی و شکست حزب بعث میشد و با رصد برنامههای نظامی ایران و خبرچینی از راه روسیهٔ شوروی به عراق بعثی، توان ارتش و سپاه ایران را تضعیف میکرد و شمار بسیاری از شهروندان ایران را در این جنگ میهنی یا دفاع ملی شهید میکرد.»
در پاسخ به این دروغهای شاخدار باید گفت که حزب تودهٔ ایران نخستین حزب سیاسی کشور بود که در اعلامیهٔ مشترکی با حزب کمونیست عراق از خطر حملهٔ عراق به ایران پرده برداشت و در این مورد به رهبران جمهوری اسلامی، از جمله رئیسجمهور وقت بنیصدر، هشدار داد. در مطلبی در سایت اینترنتی «رویداد ۲۴» (۲۶ شهریور ۱۴۰۰) که به زندگی رفیق نورالدین کیانوری اختصاص دارد، از جمله میخوانیم: «به گفتهٔ کیانوری، حزب تودهٔ ایران اطلاعات دقیقی را دربارهٔ نحوه و زمان حمله عراق به ایران از شوروی گرفت و در اختیار مقامات جمهوری اسلامی گذاشت، اما آنها باور نکردند. کیانوری میگوید: ‘جالب توجه این است که پس از معلوم شدن درستی اطلاعاتی که ما داده بودیم، وزن حزب ما در نظر مقامات تا آنجا بالا رفت که دو ساعت پس از شروع تجاوز عراق، در جلسهٔ بسیار مهم ستاد جنگ که در زیرزمین مخصوص وزارت دفاع تشکیل گردید و در آن افزون بر بنیصدر، رجایی نخستوزیر و فرماندهان ارتش و سپاه حضور داشتند، من نیز با عنوان دبیر اول حزب تودهٔ ایران و به دعوت بنیصدر شرکت کردم. بدون تظاهر تا پایان جلسه، من ناخشنودی بزرگان را از این اقدام بنیصدر احساس میکردم و البته دیگر هم با من مشورتی نشد.’»
و در مطلبی در پایگاه اینترنتی مشرق با عنوان «بنیصدر در جنگ ایران و عراق؛ قصور یا خیانت» (۴ مهر ۱۳۹۶)، از جمله آمده است: «کیانوری، دبیرکل حزب توده، در این باره میگوید: ‘حملهٔ عراق به ایران را ما یک بار مدتها قبل در فروردین ماه سال ۱۳۵۹ و یک بار بلافاصله در نزدیکی حمله از دوستان خود اطلاع پیدا کردیم و به رئیسجمهور بنیصدر اطلاع دادیم.’»
رفقای تودهای در جنوب کشور از نخستین کسانی بودند که با شجاعت به دفاع از میهن پرداختند و در این راه جانشان را هم نثار کردند. از نخستین شهیدان جنگ در جبههٔ جنوب رفیق زندهیاد عسکر دانش، مسئول حزب در خوزستان بود. ناخدا رفیق محمد ابراهیم همتی نیز در ۷ آذر در عملیات غرورآفرین مروارید با ناوچه پیکان در آبهای خلیج فارس در کنار دهها قهرمان دیگر تودهای در جبهههای جنگ به کاروان شهیدان حزب پیوست.
رفقای قهرمان تودهای همچون سرهنگ هوشنگ عطاریان در جبههٔ غرب و رفیق سرهنگ بیژن کبیری در جبههٔ جنوب نقش مهمی در سدّ کردن پیشروی نیروهای عراقی داشتند. نقش برجستهٔ رفیق ناخدا افضلی، فرمانده نیروی دریایی جمهوری اسلامی، در مرحلهٔ اول جنگ و برتری یافتن ایران در خلیج فارس انکارنشدنی است. نقش اثرگذار فرماندهی او در عملیات کانال خور موسی در شمال خلیج فارس مثالزدنی است. زمانی که خرمشهر سقوط کرده بود و آبادان در محاصرهٔ عراق بود، ارتش متجاوز صدام برای تثبیت حضور اشغالگرانهاش در خوزستان اقدام به مینگذاری در کانال خور موسی کرد تا راه ارتباطی بندر شاپور را ببندد. این اقدام صدام علاوه بر پیامدهای نامطلوبی که از جنبهٔ نظامی داشت، از لحاظ تجاری و کشتیرانی نیز برای ایران در آن دوره بسیار زیانبار بود. در پی این اقدام ارتش صدام، نرخ بیمهٔ کشتیهای تجاری به چند برابر رسید. در آن زمان، یعنی بلافاصله پس از انقلاب، امکان مینروبی دریایی برای نیروی دریایی ایران عملاً وجود نداشت. از لحاظ تاکتیک نظامی، مینروبی در منطقهٔ جنگی کاری بسیار مهم، اما خطرناک است. ولی رفیق ناخدا افضلی از پای ننشست. برای نخستین بار در تاریخ نیروی دریایی ارتش ایران، هلیکوپترهای مینجمعکن آر-جی-دلتا که پیش از انقلاب خریداری شده و بدون استفاده مانده بود به کار انداخته شد. پرسنل این هلیکوپترها قبل از آن حتی تمرین مینروبی نکرده بودند. ناخدا افضلی در مقام فرمانده نیروی دریایی دستور صریح و روشنی ابلاغ کرد: «تحت هر شرایطی، کشتیهای بازرگانی باید به بندر شاپور رفت و آمد کنند». او گروههای خلبان نیروی دریایی را سازماندهی کرد و در جلسات توجیهی بر اهمیت بازگشایی کانال خور موسی تأکید کرد.
و اما دربارهٔ این ادعای سراپا دروغ که حزب خواهان ادامهٔ جنگ ایران و عراق بود، زیرا «در عمل عامل بقای تودهایها و تضعیف جمهوری اسلامی بود»، باید گفت که برخلاف این ادعای دروغ قوچانی، حزب تودهٔ ایران نخستین حزب کشور بود که بهرغم همهٔ خطراتی که تهدیدش میکرد، پس از آزادسازی خرمشهر از اشغال نیروهای عراقی، مخالفتش را با ادامهٔ جنگ با عراق اعلام کرد. رفیق کیانوری در پرسش و پاسخ ۱۲ تیر ۱۳۶۱ضمن نادرست دانستن سیاست ادامهٔ جنگ، در مورد امکان ورود سپاه و اشغال خاک عراق هشدار داد و از جمله گفت: «نقشهٔ امپریالیسم این است که در صورت ورود ارتش ایران به خاک عراق، با دادن همهٔ کمکها و امکانات به عراق، تا حد پشتیبانی از راه حملات گستردهٔ هوایی به مراکز اقتصادی کشور ما، یک جنگ فرسایشی طولانی را به ما تحمیل نماید و در سایهٔ این جنگ مواضع خود را برای حملات قطعی آینده به جمهوری اسلامی ایران، هم از لحاظ سیاسی و تبلیغاتی در جهان و هم از نظر نظامی در منطقه تحکیم کند.»
در مطلبی با عنوان «کودتای حزب توده» که «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» منتشر کرده است (۱۷ بهمن ۱۳۹۷)، از جمله آمده است: «در سال ۶۱ حزب توده اولین مخالفتهای خود با سیاستهای نظام را شروع کرد. بهعنوان مثال، مخالفت با جنگ پس از فتح خرمشهر؛ آنان استدلال میکردند دیگر نباید جنگ را ادامه داد. در نشریات خود روحانیت را نقد میکردند و سیاستهای امام و حزب جمهوری اسلامی را قبول نداشتند.»
اتفاقی نبود که در پی این موضعگیری حزب ما، امامان جمعهٔ تهران (هاشمی، جنتی، موسوی اردبیلی) حملههای سختی به حزب تودهٔ ایران کردند. برای مثال، موسوی اردبیلی، رئیس وقت قوهٔ قضائیهٔ رژیم، در نماز جمعهٔ تهران از این موضعگیری قاطع حزب ما با عنوان «زهر ریختن» و «دشمنی» تودهایها نام برد.
تهاجم جنایتکارانهٔ اسرائیل و تحولات ناشی از آن
تهاجم جنایتکارانهٔ دولت نژادپرست نتانیاهو به ایران در ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، با همکاری نظامی–سیاسی امپریالیسم آمریکا و متحدان اروپاییاش، آثار گستردهای در اوضاع اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی کشور بر جای گذاشت. تخریب گستردهٔ زیرساختهای اقتصادی کشور- از جمله شماری از پالایشگاههای نفت و کارخانههای تولیدی- و روشنتر شدن نفوذ چشمگیر سرویسهای اطلاعاتی موساد اسرائیل و سیای آمریکا در دستگاههای امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی، که در نخستین روزهای یورش نظامی به کشته شدن شماری فرماندهان بلند مرتبه ارتش، رهبران سپاه و همچنین دانشمندان هستهیی منجر شد، از جمله پیامدهای این تهاجم بود.
علی خامنهای از ترس عملیات تروریستی اسرائیل به مخفیگاه گریخت و تماسهایش را با بازماندگان رهبری جمهوری اسلامی قطع کرد. حضور نداشتن «رهبر» در صحنهٔ «رهبری» کشور به حدّی بود که دولت جمهوری اسلامی حتی نمیتوانست پاسخ روشنی به درخواستهای مطرحشده برای مذاکره بدهد.
تشویقهای نیروهای مزدور و وابستهای مانند طرفداران رضا پهلوی به ادامهٔ بمباران کشور تا سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی، و فعالیتهای گستردهٔ تبلیغاتی بلندگوهای رسانههای شناختهشدهٔ ارتجاع مانند «ایران اینترنشنال»، «بیبیسی»، و «صدای آمریکا» برای القای امکان واقعی بازگشت سلطنت منحوس پهلوی به ایران، در داخل کشور شماری از مدافعان سیاستهای آمریکا را به فکر آمادهسازی شرایط برای تحقق چنین امکانی انداخت. آنها برای ایجاد شرایطی تلاش میکردند که چندان بیشباهت به کارزار گستردهٔ ضدتودهای در ماههای پیش از کودتای ۲۸ مرداد نبود.
زندهیاد آیتالله طالقانی در مورد شرایط پیش از کودتای ۲۸ مرداد و کارزار ضدّتودهای دستگاههای امپریالیستی و ارتجاع میگوید: «من در ۲۸ مرداد در دِه بودم. آنجا وسیلهٔ روزنامه و رادیو آن وقت نبود. شنیدم که کودتا شده و دکتر مصدق سقوط کرده و دولتش سقوط کرده. بهسرعت آمدم تهران. وقتی آمدم، در همین محراب و همین مسجد، همین حاج ابراهیم خودمان از توی قفسهٔ پاکتها شاید چهلتا، پنجاهتا، صدتا برای من آورد. دیدم همهاش تزها و شعارهای کمونیستی است و بعد فهمیدم نه برای من، برای تمام مراجع دین، برای آیتالله بروجردی، آنقدر نامههای تهدیدآمیز نوشتهاند. […] به این اسم هم روحانیت و هم مردم را ترساندند. یعنی کمونیست ضدّخدا، ضدّدین، ضدّنبوت، ضدّوحی میخواهد بیاید این دین شما را از بین ببرد. استعمارگران ترساندند که این کشور میرود ضمیمه شود [به] کشورهای کمونیستی. […] این جور مردم را کوبیدند.»
آیتالله طالقانی در جایی دیگر میگوید: «در منزل آیتالله بهبهانی، که از علمای درباری بود، تنی چند از نویسندگان هم نشسته بودند. نویسندگان با جوهر قرمز به امضای جعلی حزب توده برای تمام علما و ائمهٔ جمعهٔ کشور با پست نامه نوشتند که محتوای آن این بود: ‘ما بهزودی شما را با شالهای سرتان بالای تیرهای چراغبرق به دار خواهیم زد. امضا-حزب توده.’» یکی از نویسندگان که با آیتالله طالقانی آشنا بوده است برای ایشان تعریف میکند و میگوید: «آنقدر نشستیم و نوشتیم که تا مدتها بعد از ۲۸ مرداد انگشتهایمان درد میکرد.»
در تاریخچهای از عملیات پنهانی سیا (بخش پنجم گزارش عملیات) از جمله آمده است: «مأموران سیا به ترساندن رهبران مذهبی تهران توجه خاصی داشتند. از همین روی، به نام حزب توده دست به تبلیغات سیاه میزدند و مطالبی منتشر میکردند که در آنها رهبران مذهبی تهدید میشدند که اگر با مصدق مخالفت کنند، بهطرز وحشتناکی مجازات خواهند شد. به نام حزب توده تلفنهای تهدیدآمیزی به برخی از آنان زده میشد و به خانهٔ یکی از این رهبران نیز بمبی انداخته شد.» (کتاب «طالقانی و تاریخ»، به قلم سعید دهقان و بهرام افراسیابی، ص ۲۸۲)
محمد قوچانی و افرادی همچون لیلاز و غنینژاد و زیباکلام- که ادعای روشنفکر «اعتدالگرا» بودن دارند- در واقع مُبلّغ سیاستهایی از نوع سیاستهای ترامپاند که سالهاست مدافع اجرای تمام و کمال آنها در ایراناند. ما پیشتر در این مورد اشاره کرده بودیم که امثال زیباکلام و قوچانی مدعیاند چیزی به نام امپریالیسم وجود ندارد و سیاست خارجی جمهوری اسلامی در سالهای پس از انقلاب بهدلیل تأثیرپذیری از ارثیهٔ چپها و بهویژه حزب تودهٔ ایران بر ضد غرب و دچار انحراف بوده است. بنا به ادعای شاخدار موسی غنینژاد، ناهنجاریهای بنیادی اقتصاد ایران نیز بهدلیل اجرای «راه رشد غیرسرمایهداری» است که حزب ما در اوایل انقلاب آن را راهی برای رشد اقتصادی مطرح میکرد. (نگاه کنید به «نامهٔ مردم»، شمارهٔ ۹۳۲، ۲۹ مهر ۱۳۹۲)
به نظر میرسد نزدیکی فکری و عملی قوچانیها با طرفداران رضا پهلوی- که همگی بهشدت با سیاستهای چپ مخالفت میورزند و خواهان تشدید و تداوم سیاستهای اقتصادی کنونیاند- چنین هماهنگیای پدید آورده است.
دور تازهٔ یورش به حزب تودهٔ ایران و اندیشه های چپ
در بحبوحهٔ کودتای ۲۸ مرداد- که با کمک سیا و اینتلیجنس سرویس و به دست عوامل و کارگزاران آنان در داخل کشور تدارک دیده شد و صورت گرفت- حمله به حزب تودهٔ ایران افزایش چشمگیری یافته بود. اشارهٔ آیتالله طالقانی به نامههای تهدیدآمیزی که در مسجدها نوشته میشد و با امضای حزب تودهٔ ایران برای روحانیان میفرستادند نمونهای از این آمادهسازی برای کودتا بود. و امروز نیز، هنگامی که دوباره بوی دخالت خارجی و تحمیل «رهبری دستنشانده» به ایران به مشام میرسد، حمله به حزب تودهٔ ایران بار دیگر شدت گرفته است.
تمام این اتهامها تکرار همان ادعاهای نخنما و بیاساسی است که بارها نادرستی آنها ثابت شده و در اسناد متعدد حزبی نیز پاسخهای لازم و درخور به آنها داده شده است.
دور تازهٔ یورش گسترده به حزب تودهٔ ایران و اندیشههای چپ و مترقی، از جمله با ساختن فیلم و سریال و انتشار مطالبی از نوع نوشتههای محمد قوچانی و دیگران در ایران، ناشی از ترس از گسترش و اتحاد و هماهنگی جنبشهای مدنی مخالف سیاستهای رژیم و اندیشههای محمد قوچانی و همفکرانش و پشتیبانی حزبها و سازمانهای چپ از این جنبشهاست. در یورش به حزب ما هدفهای مشخصی دنبال میشود:
- بیاعتبار ساختن اندیشههای مترقی و چپ و تخریب حضور معنوی گستردهٔ این دیدگاهها در جنبشهای اجتماعی ضدّاستبدادی؛
- تطهیر حکومت ولایی و رهبران جمهوری اسلامی؛
- مقابله با فشار روزافزون مردم و نیروهای مترقی برای تغییر راهبردی در سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی کشور و ادامه دادن به همان سیاستهای مخرب و فاجعهبار اقتصادی نولیبرالی در پوشش خصوصیسازی، «تعدیل نیروی انسانی»، نابودی زیرساختهای تولیدی کشور، و حرکت بهسوی حاکمیت کامل اقتصاد انگلی و رانتی، ضمن اجرای سیاست تهاجم گسترده به حقوق کارگران و زحمتکشان و ادامه دادن به سرکوب خشن و خونین اعتراضهای مردمی.
رژیم ولایت فقیه و نظریهپردازان تطهیر سرمایهداری انحصاری از نوع ترامپ در بحرانی همهجانبه گرفتار آمدهاند. سیمای کریه و واقعی سرمایهٔ انحصاری- که کسانی چون قوچانی مُبلّغ آناند- بازتاب همان سیاست خشن و قلدری است که ترامپ در آمریکا نمایندهاش است. سیاستی که جهان را تهدید میکند، از نسلکشی مردم فلسطین در غزه دفاع میکند، و میهن ما را با بمبهای ۱۴ تُنی هدف قرار میدهد.
میهن ما روزهای سرنوشتسازی را پشت سر میگذارد. تلاش ارتجاع برای شکل دادن به مسیر آیندهٔ ایران در دورهٔ پس از سقوط حکومت دیکتاتوری کنونی و تأمین منافع امپریالیسم آمریکا و ارتجاع در عرصههای گوناگون در جریان است. بخشی از این برنامهها شامل هدف قرار دادن اندیشههای چپ و پیش از هر چیز بیاعتبار کردن تاریخ مبارزات ملی و پُرافتخار هشتاد و چهار سالهٔ حزب تودهٔ ایران است. هدف این است که از شکلگیری جایگزینی مترقی و دموکراتیک جلوگیری شود. در این صورت است که ارتجاع ممکن است بتواند بدون چالشی جدّی همان سیاستهای کلان فاجعهبار گذشته را، حتی با تغییرهایی در شکل حکومت، همچنان به پیش ببرد. این کارزار را در داخل کشور چماقداران مطبوعاتیای مانند قوچانی و در خارج از کشور رسانههای امپریالیستی مانند «ایران اینترنشنال»، «بیبیسی» و «صدای آمریکا» سازماندهی و هدایت میکنند.