تابستان ۱۳۶۷ در حافظهٔ جمعی مردم ایران بهعنوان یکی از تلخترین و اندوهبارترین فصلهای تاریخ معاصر ثبت شده است. در آن روزها هزاران زندانی سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی، که بسیاری دوران محکومیت خود را پشت سر گذاشته یا حتی در آستانهٔ آزادی بودند، در محاکمههایی کوتاه و شتابزده با حکم مرگ روبهرو شدند. به فرمان مستقیم آیتالله خمینی و با تصمیم هیئتهایی که بعدها «هیئتهای مرگ» نام گرفتند، مردان و زنان بسیاری تنها به دلیل پایبندی بر عقیده و آرمان خود، جانشان را از دست دادند. این رویداد نه صرفاً یک حادثهٔ تلخ تاریخی، بلکه اقدامی سازمانیافته و گسترده بود که زخم عمیقی بر پیکر جامعه بر جای گذاشت، زخمی که هنوز و پس از گذشت دههها التیام نیافته است.
فرمان این اعدامها در شرایطی صادر شد که جنگ هشتسالهٔ ایران و عراق به پایان رسیده بود و جامعه در آستانهٔ مرحلهای تازه برای بازسازی و آشتی قرار داشت. در چنین وضعیتی انتظار میرفت که فضای گفتگو و مدارا گشوده شود، اما برعکس، تصمیمی گرفته شد که راه را بر بسیاری از دگراندیشان بست. در زندانهای اوین، گوهردشت و دیگر شهرها، زندانیان در برابر پرسشی سرنوشتساز قرار گرفتند: «آیا همچنان بر مواضع سیاسی خود باقی ماندهاید؟» پاسخ آنان، در بسیاری موارد، مرز میان زندگی و مرگ را تعیین میکرد.
ابعاد این واقعه چنان بزرگ بود که حتی در درون حاکمیت نیز اعتراضهایی شنیده شد. نامهٔ تاریخی آیتالله منتظری، قائممقام وقت رهبری، که این اعدامها را «بزرگترین خطای جمهوری اسلامی» خواند، سندی ماندگار است که ماهیت آن تصمیم را روشن میسازد. او هشدار داد که تاریخ دربارهٔ این رویداد قضاوتی سخت خواهد داشت، اما صدای او شنیده نشد و خود او نیز کنار گذاشته شد.
کشتار ۶۷ تنها یک تراژدی ملی نبود، بلکه مصداق نقض فاحش و گستردهٔ حقوق بشر به شمار میرود. نهادهای بینالمللی همچون عفو بینالملل و دیدبان حقوق بشر بارها خواستار روشن شدن حقیقت و پاسخگویی آمران و عاملان این جنایت علیه بشریت شدهاند. بر اساس معیارهای حقوق بینالملل، اعدامهای گسترده و بدون دادرسی عادلانه، بهویژه دربارهٔ کسانی که پیشتر محکومیتشان تعیین شده بود، جنایتیست که گذر زمان نیز از اهمیت آن نمیکاهد.
اما اهمیت این کشتار تنها در شمار قربانیان خلاصه نمیشود، بلکه در تأثیرات ماندگار آن بر روان و حافظهٔ جمعی جامعه مشهود است. خانوادههای داغدار، که بسیاری از آنان هنوز نمیدانند عزیزانشان در کجا دفن شدهاند، سالهاست با درد و بیپاسخی زندگی میکنند. «مادران و پدران خاوران» که هر سال در گورستانهای بینامونشان یاد فرزندان خود را گرامی میدارند، نمادی از پایداری در برابر فراموشیاند.
جنبشی که از دل این رنج تاریخی برآمده است، جنبش دادخواهیست؛ حرکتی نه برای انتقام، بلکه برای دستیابی به حقیقت و عدالت. این جنبش میخواهد حقیقت روشن شود، در حافظهٔ جمعی ثبت گردد و عدالت در برابر تاریخ و جامعه برقرار شود. تجربهٔ کشورهایی چون آفریقای جنوبی، آرژانتین و شیلی نشان داده است که هیچ جامعهای بدون روشن شدن حقیقت و پاسخگویی در برابر گذشته، به آشتی پایدار و دموکراسی دست نمییابد.
از این رو، کشتار ۱۳۶۷ مسئلهای صرفاً تاریخی نیست، بلکه همچنان بخشی از امروز ماست. تا زمانی که حقیقت آن روزها آشکار نشود و عدالت محقق نگردد، خطر تکرار فجایعی مشابه باقی خواهد ماند. دادخواهی، بخشی جداییناپذیر از مبارزهٔ مردم ایران برای آزادی، عدالت و زندگی مسالمتآمیز است.
نسل جوان امروز، که در دانشگاهها، خیابانها و عرصههای مدنی برای حقوق خود تلاش میکند، وارثان یاد و آرمان کسانیست که در تابستان ۶۷ جان باختند. پیوند میان جنبش دادخواهی و جنبشهای مدنی امروز میتواند چشماندازی تازه برای آیندهٔ ایران بگشاید؛ آیندهای که بر پایه مدارا، عدالت و همزیستی مسالمتآمیز استوار خواهد بود.
آیندهٔ ایران در نفی خشونت و استبداد و در پذیرش تنوع و تکثر اندیشهها معنا مییابد. دستیابی به این آینده زمانی میسر خواهد شد که حقیقت آن فاجعه روشن شود، دادگاههای عادلانه برپا گردد و جامعه بتواند از دل دادخواهی به سوی آشتی ملی حرکت کند. وظیفهٔ ما، زنده نگه داشتن یاد قربانیان و دفاع از حق خانوادههای آنان برای دانستن حقیقت است؛ تلاشی برای آنکه هیچ قدرتی نتواند بار دیگر چنین رویدادی را رقم بزند.
یاد جانباختگان تابستان ۱۳۶۷ نه تنها در دل خانوادهها زنده است، بلکه الهامبخش نسلهای امروز و فردا برای ادامهٔ مسیر آزادی و عدالت خواهد بود. دادخواهی، فریادیست مشترک برای نیل به حقیقت، عدالت و آیندهای انسانیتر برای ایران.