جمعه ۱۴ شهریور ۱۴۰۴ - ۰۲:۳۲

جمعه ۱۴ شهریور ۱۴۰۴ - ۰۲:۳۲

یادنامهٔ خاوران
زری: در فاجعهٔ ۶۷ کنار هر قلبی که از تپش ایستاد، هزاران قلب همچنان می‌تپند و فریاد می‌کشند، سرود می‌خوانند و خاطره می‌گویند. وجدان‌های بیدار اجازه نمی‌دهند خاوران به سکوت...
۱۳ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: زری
نویسنده: زری
«مرا در منزلِ جانان چه امنِ عیش، چون هر دَم / جَرَس فریاد می‌دارد که بَربندید مَحمِل‌ها...»^
اکنون سالهاست که همراه من است و ضربه زدن به سرم را ادامه می‌دهد. تا آنجا که به یاد دارم لحظه‌ای از این کار غافل نشده...کارش فقط همین است، زدن...
۱۳ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
اختلاف در شرق مدیترانه دوباره شعله‌ ور می‌شود
ترکیه می‌خواهد ادعاهای حاکمیتی مورد مناقشه خود در دریای بین قبرس، کرت و دریای اژه را با یک معاهده جدید با لیبی تقویت کند. یونان و قبرس نگران این ماجراجویی...
۱۳ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
توکیو و پکن از نارندرا مودی نخست وزیر هند استقبال می‌کنند
توکیو و پکن از مودی استقبال می‌کنند: وقتی ژاپن وام می‌دهد و چین دوباره به هند نزدیک می‌شود. پس از رویارویی با ترامپ، نخست وزیر هند سفری را به همسایگان...
۱۳ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
بازسازی اعتماد، نه بازسازی روایت
مهرزاد وطن‌آبادی: چپ ایران، اگر بخواهد آینده‌ای داشته باشد، باید به تجربه‌ی فداییان خلق ایران (اکثریت) نگاه کند، تجربه‌ای که نشان داده می‌توان هم عدالت‌خواه ماند، هم دموکراتیک بود؛ می‌توان...
۱۳ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: مهرزاد وطن آبادی
نویسنده: مهرزاد وطن آبادی
تو چه هستی ای عشق؟
تو چه هستی ای عشق؟ / راز بهاری؟، سایبانی؟، یا نیلوفر، در کوچه‌های خاطره‌ها؟ / هرچه هستی، زیبایی.
۱۳ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد
راه هایی که پیمودیم
آه...نگاه کن-، صورتش دشتِ سوخته، چشمانش چاهی عمیق، باریکه آبی در انتها؛، این موها...، در کدامِ زمستان استخوان سوز، سفید شدند..؟
۱۲ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: رحمان ـ ا
نویسنده: رحمان ـ ا

یادنامهٔ خاوران

زری: در فاجعهٔ ۶۷ کنار هر قلبی که از تپش ایستاد، هزاران قلب همچنان می‌تپند و فریاد می‌کشند، سرود می‌خوانند و خاطره می‌گویند. وجدان‌های بیدار اجازه نمی‌دهند خاوران به سکوت فرو رود، و آن فاجعه از یادها برود.

می‌خواهم از رفقایی خفته در خاوران بگویم؛

از عزیزانی که خونشان در خاک جاری شد و یادشان در جان ما.

 

شاهرخ (قاسم)

او را از خانه‌اش بردند، در یک نشست سادهٔ رفیقانه.

با پای شکسته و در گچ، اما دستان جنایتکاران امانش نداد.

دانشجو بود و گاهی در بقالی کوچک پدرش در کوچه‌های امیرآباد کمک می‌کرد و با رویی گشاده با همه احوالپرسی می‌کرد و با مهربانی به همه لبخند می‌زد

نامش را یک روز از رادیو شنیدم؛ همراه با اسامی سعید سلطانپور و دیگران.

وقتی خبر را شنیدم، اشک بر گونه‌هایم جاری شد و ناباوری سراسر وجودم را گرفت.

دوستی برای تسلیت، بر تکه‌ای کاغذ نوشت:

«شنیدن خبر کشته شدن مبارزان سخت و دردناک است، اما وقتی آن فرد عزیز و آشنا باشد، این درد سنگین‌تر و تحملش دشوارتر می‌شود». سنگینی آن درد را هر بار که از او گفته می‌شود، در دلم احساس می‌کنم.

آن روز دانستم که بی‌گناه‌ترین انسان‌ها را به قتل رسانده‌اند.

چیزی نگذشت که از بهشت زهرا او را به خاوران بردند.

رژیم حتی از جسد بی‌جانش هم نگذشت.

من بی‌هیچ تردیدی گواهی می‌دهم: او زلال بود و تا واپسین دم بر سر آرمانش ماند.

 

انوش

بسیاری او را می‌شناسند، اما هر چه از او گفته شود اندک است.

او انسانی متواضع و خستگی‌ناپذیر بود؛ و مادرش، «مادر لطفی»، او را در آغوش پرمهر بزرگ کرد و پس از کشته شدن آموزش نگذاشت نامش فراموش شود.

او نه تنها مادر انوش، که مادر همهٔ فرزندان خاوران بود؛

با قامتی استوار و دلی مهربان، پرچم مادران خاوران را تا آخرین دم برافراشته نگاه داشت.

نه فقط از داغ فرزندش گفت، که از امید به زندگی.

برای تازه‌عروسان جهیزیه فراهم می‌کرد، تا بگوید: فرزندان ما زندگی می‌خواستند، نه مرگ؛ مهربانی می‌خواستند، نه نفرت.

نام انوش با نام مادرش گره خورد و تا امروز در دل‌ها زنده است.

 

فرهاد

آرام بود و آرام سخن می‌گفت؛ تیزبین و هوشیار.

جز آرمان راسخش سلاحی نداشت؛ جز باور به آزادی و عدالت اندیشه‌ای در سر نمی‌پروراند.

گاهی وقتی با او قرار داشتی و کمتر از یک ثانیه دیر می‌رسیدی، با نگاهی به ساعت یادآور می‌شد که زندگی نظمی کوچک اما ارزشمند دارد.

رویایش این بود که آلمانی بیاموزد تا «کاپیتال» مارکس را به زبان اصلی بخواند.

و همین رؤیا برای حکومت کافی بود تا خونش را بریزد.

او باید در روشنای روزها زندگی می‌کرد.

 

محمود

او را ندیده بودم، تنها از او شنیده بودم. همه از او با احترام یاد می‌کردند. او نیز در خاوران آرمید.

یادبودش را در خانهٔ پدرش برگزار کردند؛ خانه‌ای که پس از او دیوارهایش بوی اندوه می‌داد.

آن روز همه نگاه‌ها به دخترک خردسالش بود؛ کودکی که معنای مرگ را نمی‌دانست، اما غیبت پدر را حس می‌کرد.

مهربانی بی‌پایان خواهران و برادران محمود تلاش می‌کرد جای خالی پدر را پر کند.

 

نسترن

دختری از خانواده‌ای ساده، باهوش چنان که در شانزده‌سالگی به دانشگاه صنعتی راه یافته بود.

جوشکاری می‌دانست و می‌گفتند زخم‌ها را با مهارت بخیه می‌زد.

جدی و متین بود و در عین حال سراسر مهربانی.

روزهایی که بیمار بودم و توان بیرون رفتن نداشتم، به دیدنم می‌آمد، کنار تختم می‌نشست و نوشته‌هایی را که دوست داشت برایم می‌خواند. با خواندنش امید می‌بخشید.

اما روزی ناگهان ناپدید شد. هیچ‌کس خبری از او نیاورد؛ گویی زمین بلعیدش یا خاوران در سکوت خویش پنهانش کرد.

 

این‌ها قصه نیست؛ گواهی یک فاجعه است.

این حافظهٔ تاریخیِ زخم‌هایی عمیق و دردناک است.

 

تابستان ۶۷ تنها یک قتل‌عام نبود؛ فاجعه‌ای بود که وجدان جمعی ما را تا ابد داغدار کرد.

خاوران گورستان نیست؛ دریای ناباوری است که از اشک موج می‌زند.

گواه نهایت وحشیگری و استیصال رژیمی است که تاب نیکان را نداشت.

 

در فاجعهٔ ۶۷ کنار هر قلبی که از تپش ایستاد، هزاران قلب همچنان می‌تپند و فریاد می‌کشند، سرود می‌خوانند و خاطره می‌گویند. وجدان‌های بیدار اجازه نمی‌دهند خاوران به سکوت فرو رود، و آن فاجعه از یادها برود.

 

امروز، همراه با هزاران دل دیگر، به یاد شاهرخ (قاسم)، فرهاد، نسترن، محمود، انوش و هزاران نام بی‌نام دیگر می‌پرسیم:

 

آخر چگونه ببخشیم؟

چگونه فراموش کنیم؟

 

روزی فراخواهد رسید که پردهٔ سیاه آن سال‌ها فرو افتد، و همه از این فاجعه بگویند؛

و آمران و عاملان قتل خفتگان خاوران به پای میز محاکمه کشانده شوند.

به نام‌ ِ ستارگان بی‌نام

من از ژرفنای درد،

با درد سخن می‌گویم؛

 

از زخمی که هر سال،

در دل‌ها تازه می‌شود،
می‌سوزاند،
و می‌ماند.

از آن دم:

که آذر نلغزید،

فرهاد خم نشد،

انوش نشکست،

و جوانی‌شان

ربوده شد.

 

من از داغِ مادران،

و خاک خاوران،

که هرگز،

رفتنِ بی‌وداع را

باور نکرد.

 

از چشم‌هایی،

که آیینهٔ شب‌اند،

از اشک کبوتران،

از ماهِ غمگین،

که بر خاک افتاد.

من از لحظه‌ای می‌گویم،

که تابستان لرزید،

از دستان پلیدی،

که جان‌های نورَس را

درو می‌کرد.

من از بی‌داد،

از جنایت،

از قتل زندانیان ِ در زنجیر،

سخن می‌گویم؛

و با خشم،

چشم در چشمِ قاتلان،

فریاد می‌زنم:

«دریای خون را

از یاد برده‌اید؟

شما، شاید،

اما ما، نه!

و هیچ دلِ آزرده‌ای

نخواهد بخشید.»

 

من از خورشیدهای خاوران می‌گویم،

از ستارگان بی‌نشان،
و ایستادگان بی‌نام.

آری،

من با درد،

از ژرفنای درد،

سخن می‌گویم.

زری

 

آذر سلیمانی

فرهاد مهدیون

انوشیروان لطفی

تاریخ انتشار : ۱۳ شهریور, ۱۴۰۴ ۱۱:۲۶ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مردم همسایه و هم‌تبار افغانستان، مصیبت و غم شما، مصیبت و غم ماست!

مردم ما خود بارها رنج و مصیبت ناشی از زلزله و دیگر بلایای طبیعی را تجربه کرده و با آن آشنا می‌باشند و قطعاً در این لحظات همسایگان‌مان را تنها نخواهند گذاشت. در این روزهای سخت در کنار شما دوستان و مردم هم‌تبار و همسایهٔ افغانستان خواهیم بود و بار دیگر مراتب هم‌دردی عمیق و صمیمانهٔ خود را با شما مردم و زلزله‌زدگان افغانستان اعلام‌ می‌داریم.

ادامه »

افول قدرت‌های غربی از هولوکاست تا غزه

تصاویر استخوان‌های برجسته و چشمان فرورفته این کودکان، تنها پوسته فاجعه را نشان می‌دهد؛ عمق آن، خاموش‌شدن آهسته یک نسل است. پزشکان و متخصصان تغذیه هشدار داده‌اند: حتی اگر جنگ همین امروز متوقف شود، این کودکان با زخم‌های جبران‌ناپذیر جسمی و ذهنی، تا پایان عمر زندگی خواهند کرد

مطالعه »

قحطی در غزه؛ آیینۀ تمام‌نمای پوچی ادعاهای قدرت‌های غربی

نتانیاهو با چه اطمینانی، علیرغم اعتراض‌های بی‌سابقۀ جهانی به غزه لشکرکشی می‌کند؟ در حالی که جنبش صلح تا تل‌آویو گسترش یافته و اعتراض‌ها به ادامۀ جنگ و اشغال غزه ده‌ها هزار شهروند اسرائیلی را نیز به خیابان‌ها کشانده، وزیر دفاع کابینۀ جنایت‌کار نتانیاهو با تکیه بر کدام قدرت، چشم در چشم دوربین‌ها می‌گوید درهای جهنم را در غزه باز کرده است؟

مطالعه »

مصونیت اسرائیل از مجازات برای جنایات جنگی، قتل روزنامه‌نگاران بیشتری را دامن می‌زند…

گرچه من و سایر هم‌کارانم در شورای سردبیری سامانه کار به هیچ عنوان خود را خبرنگار یا ژورنالیست حرفه ای نمی دانیم ولی نمی‌توانیم درد و نگرانی عمیقمان را از آنچه بر سر راویان تاریخی این دوران منحوس وسیله دولت اسراییل و رژیم نسل کش نتانیاهو آمده است را پنهان کنیم. ما به همه روزنامه نگاران و عکاسان شریفی که در تمامی این دو سال از میدان جنایات غزه گزارش فرستاده اند درود می‌فرستیم و یاد قربانیان این نبرد نابرابر را گرامی می‌داریم.

مطالعه »
پادکست هفتگی
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

یادنامهٔ خاوران

«مرا در منزلِ جانان چه امنِ عیش، چون هر دَم / جَرَس فریاد می‌دارد که بَربندید مَحمِل‌ها…»^

اختلاف در شرق مدیترانه دوباره شعله‌ ور می‌شود

توکیو و پکن از نارندرا مودی نخست وزیر هند استقبال می‌کنند

بازسازی اعتماد، نه بازسازی روایت

تو چه هستی ای عشق؟