در برابر یاد و نام قربانیان فاجعهٔ ملی ۶۷، واژهها درنگ میکنند و نفس در سینه حبس میشود. آنان که زیر زنجیر و شکنجه قامت به ظلم خم نکردند و با فریاد «نه!» گفتند.
از میان هزاران جانباخته، از دو زن یاد میکنیم: زنانی که زندگی و مرگشان هر دو سندی از مقاومت در برابر ستم است؛ سهیلا درویشکهن و فاطمه مدرسی تهرانی (سیمین فردین).
سهیلا درویشکهن، فدایی خلق
تولد: ۱۳۴۰، تهران
شغل: کارگر، دانشجو
وضعیت خانوادگی: مجرد
وابستگی سیاسی: فدائیان خلق (اکثریت
دستگیری: ۱۳۶۵، تهران
زندان: اوین
قربانی ظلم: شهریور ۱۳۶۷
سهیلا، دختری جوان از طبقهٔ کارگر، سادهزیست اما پرشور و دلیر بود. او به دلیل اعتقاد به آزادی و سر باز زدن از پذیرش اجباری دین، در زندان با شکنجههای شدید روبهرو شد. روایتها میگویند روزانه بارها شلاق میخورد تا نماز بخواند یا جانش را از دست بدهد؛ شکنجهای که به «شکنجهٔ نماز» معروف بود.
از سهیلا تنها یک عکس محوشده، تکهای چادر مشکی و نخی قرمز باقی مانده است؛ نشانههایی کوچک اما پرمعنا از پیوند زندگی و آزادی. یکی از همبندیهایش دربارهٔ او نوشته است: «سهیلا درویشکهن، همهٔ ما را سوزاند و رفت.» جملهای که عمق درد و شکوه ایستادگی او را در دلها حک میکند.
سهیلا در برابر فشارها سر خم نکرد و در نهایت در شهریور ۶۷ جان بر سر آرمانش نهاد.
فاطمه مدرسی تهرانی (سیمین فردین)، زن تودهای، روشنفکر، مادری شجاع
تولد: ۱۳۲۷
تحصیلات: فوقلیسانس حسابداری
شغل: کارمند شرکت نفت
وابستگی سیاسی: سازمان مخفی نوید، سپس حزب تودهٔ ایران
دستگیری: ۱۳۶۲
زندانها: توحید (۳۰۰۰)، سپس اوین
قربانی ظلم: فروردین ۱۳۶۸
فاطمه، نوهٔ آیتالله مدرس تهرانی، زنی روشنفکر، مادر و همسر بود. او پیش از انقلاب عضو سازمان مخفی نوید بود و پس از انقلاب در تشکیلات غیرعلنی حزب توده، بهعنوان یکی از اعضای رهبری کمیته تهران و عضو مشاور کمیتهٔ مرکزی حزب فعالیت میکرد. همین جایگاه و ایستادگیاش سرانجام به اعدامش انجامید.
با نام مستعار «فردین»، در یورش دوم به حزب توده بازداشت شد؛ همراه با همسر و دختر خردسالش «نازلی». شکنجههای طاقتفرسا تنش را فرسود و پاهایش را خونین کرد، اما ایمانش به راهش نشکست. بارها بازجویان خواستند که انکار کند تا زنده بماند. او هر بار با چهرهای تکیده و دستان لرزان میگفت: «دعا کن بتوانم نه بگویم.» و تا آخرین لحظه، «نه» گفت.
در نوروز ۱۳۶۸، هنگام چیدن سبزههای هفتسین، او را صدا زدند. فاطمه تنها زن چپی بود که با حکم ویژه به جوخهٔ اعدام سپرده شد.
در تابستان ۶۷ و پس از آن، جان شیرین سهیلاها و فاطمهها و هزاران زن و مرد جوان گرفته شد و هزاران شعله خاموش گشت؛ از جمله:
زهره حاجمیراسماعیل، لیلا حاجیان، رویا خسروی، مهری درخشاننیا، سهیلا شمس، سوسن صالحی، منیره عابدینی…
نامهای آنان هرگز نباید از حافظهٔ تاریخ حذف شود.
خاوران، با خاک خونآلود و گورهای دستهجمعیاش، آرامگاه نیست؛ کتابی است از ایستادگی و دلیری. هر ذرهٔ خاکش فریادی است علیه جنایتی که هنوز بیپاسخ مانده است. سالهاست که مادران و خانوادهها پشت درهای آهنین گرد آمده و نام عزیزانشان را فریاد میزنند. زهی خیال باطل که این جنایت فراموش شود!
یاد سهیلا و فاطمه، پیمانی است بر دوش ما زنان و مردان آزاده و عدالتخواه:
برای دادخواهی بیوقفه
برای برپایی عدالت
برای افشای جنایت
برای پاسداشت حقیقت و فراموش نکردن
نامشان گرامی و راهشان پر رهرو باد!
گرم یاد آوری یا نه، من از یادت نمیکاهم
تو را من چشم در راهم شباهنگام
در آن دم که بر جا خامُشان
چون نقشِ دیوار
مهدی اخوان ثالث




