حملات اخیر اسرائیل به نشست دیپلماتیک قطر و تداوم حملات روزهای اخیر به یمن و صنعا، نمونهای روشن از ماهیت خشونتآمیز و سلطهجویانه سیاست بینالملل است. این اقدامات، جان غیرنظامیان را تهدید میکنند، ثبات منطقه را نابود میکنند و پیام واضحی ارسال میکنند: هیچ گفتگو، مذاکره یا تلاش صلحآمیزی نمیتواند بدون رعایت منافع قدرتهای بزرگ موفق باشد. قدرتهای سلطهجو نه تنها حقوق ملتها را نادیده میگیرند، بلکه با اعمال فشار، تهدید و تجاوز، دیپلماسی را به ابزاری برای تثبیت منافع خود تبدیل میکنند.
ادعای اخیر دونالد ترامپ مبنی بر اینکه آمریکا از این حملات اطلاع نداشته است، نه تنها غیرقابل قبول است، بلکه با سوابق تاریخی واشینگتن در منطقه کاملاً در تضاد است. تجربه تاریخی ثابت کرده هیچ تجاوز و عملیات تهاجمی در جهان وجود ندارد که آمریکا نقشی در آن نداشته باشد؛ چه به شکل حمایت مستقیم نظامی، چراغ سبز سیاسی، همکاری اطلاعاتی، اعمال فشار اقتصادی یا نفوذ دیپلماتیک. حملات اسرائیل به قطر و صنعا بخشی از سیاست کلان و نظاممند ایالات متحده هستند که هدف آن تحمیل سلطه، تثبیت قدرت و پیشبرد اهداف استراتژیک آمریکا در منطقه است.
تاریخ معاصر منطقه مملو از نمونههای مشابه است: تجاوزهای متعدد به لبنان، فلسطین، عراق، سوریه و افغانستان و حمایتهای بیچون و چرای آمریکا از اسرائیل و عربستان سعودی، الگوی روشن تسلط واشینگتن بر سیاستها و فرایندهای منطقه را نشان میدهد. یمن و صنعا نمونههای ملموس این سیاست هستند؛ مردمی که برای زندگی و امنیت تلاش میکنند، بارها و بارها تحت حملات گسترده و مرگبار قرار گرفتهاند. این خشونت مستمر، همدستی ضمنی قدرتهای بزرگ را آشکار میکند و نشان میدهد هیچ اقدام مستقل منطقهای بدون پشتوانه آمریکا امکان تحقق ندارد.
حمله به نشست دیپلماتیک قطر پیام روشنی دارد: هیچ تلاش دیپلماتیک، حتی اگر ماهیت صلحآمیز داشته باشد، نمیتواند بدون اراده قدرتهای مسلط جهانی نتایج واقعی به همراه داشته باشد. تجاوزهای اخیر نشان میدهد که سیاستهای سلطهجو و تجاوزگرانه از طریق حمایتهای مالی، نظامی و اطلاعاتی آمریکا و متحدان آن تثبیت میشوند.
این سیاست سلطهجویانه تنها محدود به کشورهای همسایه نیست. ایران بارها هدف حملات ناجوانمردانه و ترور شخصیتهای علمی و نظامی خود قرار گرفته است؛ اقداماتی که با هدف ایجاد رعب، تضعیف توان دفاعی و مهار پیشرفت علمی و فناوری کشور طراحی شدهاند. این عملیاتهای هدفمند، بخشی از همان الگوی گسترده اعمال قدرت و سلطه هستند که در یمن، قطر و غزه نیز دیده میشود.
غزه، بهویژه، نماد بارز خشونت نظاممند علیه غیرنظامیان است. حملات سبعانه اخیر اسرائیل، نابودی گسترده زیرساختها، محاصره طولانیمدت و هدف گرفتن غیرنظامیان، به ویژه کودکان، نشان میدهد که خشونت علیه جامعه مدنی بخشی از استراتژی تثبیت سلطه است. هزاران کودک در غزه، با تهدید مرگ، کمبود آب، غذا و مراقبتهای پزشکی روبهرو هستند. این وضعیت انسانی، تصویری دردناک از سیاستهای سلطهجویانه جهانی ارائه میدهد که حقوق ابتدایی بشر را قربانی منافع قدرتهای بزرگ میکند.
محکومیت فوری و صریح این حملات تنها یک اقدام اخلاقی نیست؛ بلکه ضرورت سیاسی و هشداری جدی به جامعه بینالمللی است که سیاستهای سلطهجویانه، نقض حقوق بشر و تحمیل اراده بر ملتها پیامدهای جدی و طولانیمدت برای ثبات جهانی دارد. هرگونه بیتفاوتی، نه تنها امکان تکرار خشونت را افزایش میدهد، بلکه روند عادیسازی قتل، ترور و تجاوز به حقوق بشر را تثبیت میکند.
تحلیل علمی-سیاسی نشان میدهد که این نوع خشونت، بخشی از الگویی نظاممند است که بر اساس منطق سلطه و کنترل منابع، خطوط ژئوپلیتیکی و نفوذ اقتصادی شکل گرفته است. تجاوز به یمن، ایران و فلسطین و فشار بر ملتها، نه یک اتفاق مقطعی بلکه نتیجه طراحی دقیق قدرتهای بزرگ است. این الگو نشان میدهد که هیچ تجاوزی در منطقه رخ نمیدهد مگر با چراغ سبز و همراهی آمریکا و متحدان آن.
حملات اخیر، یادآوری تلخی است از این که تجاوزگری، ترور هدفمند و فشار نظامی، ابزار دائمی برای تحمیل سیاستها و حفظ منافع اقتصادی و سیاسی هستند. سکوت یا انکار در برابر این اقدامات، نه تنها بیتفاوتی نسبت به قربانیان، بلکه همدستی با تجاوزگر و تثبیت نظام ناعادلانه جهانی محسوب میشود. جهان نیازمند درک عمیقتر و واکنش جدیتر به سیاستهای سلطهجویانه است تا حق زندگی، امنیت و استقلال ملتها معنا و جایگاه واقعی خود را حفظ کند.
مهرزاد وطن آبادی




