ایران هیچگاه طی چهار دهه استقرار نظام جمهوری اسلامی، به اندازه امروزبا مخاطرات جدی مواجه نبوده است، چرا که در همه زمینه های اقتصادی، سیاسی- امنیتی، اجتماعی، فرهنگی وزیست محیطی دچاربحران های جدی است. وضعیت نا بسامان وناپایداری که ناشی ازحکمرانی ناکارآمد نظام جمهوری اسلامی وغیبت ناخواسته واجباری مردم دراداره امورکشوراست. سیاست خارجی مبتنی بردشمنی بااسرائیل وغرب، بویژه با امریکا، تا کنون هزینه های زیادی به کشورتحمیل کرده وادامه این سیاست مخاطرات بیشتری راهم درپی خواهد داشت.
حضورفعال ایران درخاورمیانه وتشکیل وتجهبزگروه های مسلح همسو و همراه با سیاست های منطقه ای خود، و تامین مالی آنان باهدف نابودی دولت اسرائیل وآزاد کردن سرزمین های فلسطین و اخراج آمریکا ازمنطقه خاورمیانهT به نظر ما هدف گذاری های خسارت زا ودست نیافتنی است. اصرار بر ادامه این راهبرد، نتیجه ای جزاتلاف منابع انسانی، مالی و افزایش خطرجنگی گسترده درمنطقه درپی ندارد، راهبردی که محکوم به شکست است، بویژه آن راهبردی که به نابودی اسرائیل بازمی گردد. گرچه جمهودی اسلامی ایران هرآنچه راکه تاکنون درمنطقه خاورمیانه انجام داده وشرایطی که اکنون درنوارغزه حاکم است، در راستای تحقق راهبرد خود، که نابودی اسرائیل وآزادی سرزمین های فلسطینی است، می داند.
بیش از۷۰ سال ازنزاع اعراب واسرائیل می گذرد. چندین جنگ خونبار پشت سرگذاشته شده، میلیون ها نفر آواره شده اند، وهرجنگی که درگرفته اسرائیل سرزمین های بیشتری رااشغال کرده است. آخرین آن هم حدود ۴ ماه پیش در۱۵ مهر۱۴۰۲ با شبیخون حماس از نوارغزه به شهرک نشینان اسرائیلی آغازشد که حدود ۱۲۰۰ نفرشهروند اسرائیلی کشته برجاگذاشت و بیش از ۲۳۰ نفرهم به اسارت گرفته شدند. با حمله انتقام جویانه اسرائیل به نوارغزه تاکنون بیش از۲۸۰۰۰ نفرکشته وچندین برابرآن هم مجروح شده اند. بابمباران های سنگین هواپیماهای اسرائیلی، نوارغزه به تلی ازخاک و آوار تبدیل شده و نزدیک به دو میلیون نفر از جمعیت ۲.۳ میلیون نفری آن آواره و بی جا شده اند. اکنون با محاصره غزه وجلوگیری اسرائیل از ورود غذا و دارو و دیگرنیازهای ضروری، مردم دچار قحطی و درعین حال زیر بمباران های شدید درآستانه قتل عام دستجمعی هستند. برغم محاصره مردم غزه، سیل کمک های نظامی امریکا به سمت اسرائیل بی وقفه ادامه دارد. امریکا با اعزام ناوگان جنگی خود به منطقه دست اسرائیل رابرای ارتکاب قتل عام مردم غزه بازگذاشته و مانع از پشتیبانی متحدان منطقه ای حماس- به حمایت تمام عیار- ازمردم غزه شده است، ضمن اینکه، هم اکنون جنگ با ابعادی محدود تربا حزب الله درلبنان و دیگرشبه نظامیان در سوریه و عراق و همچنین جنبش اانصارالله یمن، که علیه پایگاه های آمریکایی در خاورمیانه و کشتی های اسرائیلی و تجاری دیگرکشورها، به مقصد اسرائیل در دریای سرخ وتنگه باب المندب وارد جنگ شده است، ادامه دارد. اسرائیل و امریکا و دیگرمتحدان آنان نیزباحملات متقابل و باشدت به مراتب بیشتربه آن ها پاسخ می دهند.
حوادث چهارماهه اخیر و واکنش های جهانی ومقاومت حماس حاکی ازآن است که حتی اگر ابعاد این جنگ درجبهه های لبنان وسوریه تشدید یافته و گسترش یابد، محتمل ترین حالت این است که سرانجام آتش بس برقرارخواهد شد، وآن گروگان هایی که از ادامه جنگ جان سالم بدربرده اند، آزاد، و مذاکرات برای حل وفصل مناقشه میان طرفین درگیری آغازمی شود و حماس هم، برغم صدمات سنگینی که دراین جنگ متحمل شده است، زنده می ماند وبه عنوان بازیگری فعال و متعادل به حیات سیاسی خود ادامه می دهد و در آینده کشور فلسطین، ایفای نقش خواهد کرد.
اما ایران دراین فرایند، و برغم ارتباطات گسترده وصرف هزینه های سنگین درمنطقه، بعد ازآتش بس و ازسرگیری روند صلح درکجای این معادله قرارمی گیرد، وچه جایگاهی درجغرافیای سیاسی منطقه پیدا می کند؟ مخالفت ایران با طرح ایجاد دو کشور(اسرائیل و فلسطین ) و اصرار بر نابودی کشور اسرائیل وتاکید برهمه پرسی مردمان اسرائیل و فلسطین برای ایجاد کشوری واحد، به موازات تقویت متحدان منطقه ای با هدف خروج آمریکا از منطقه خاورمیانه و توسعه وتقویت رویکرد گسترش نفوذ در اقیانوس هند و دریای مدیترانه با تحمیل هزینه های بازهم بیشتر به اقتصاد درحال احتضار کشور، که امتداد سیاست های گذشته و حال درعرصه های داخلی، منطقه ای وجهانی است، مردم واحزاب را دربرابرپرسش بزرگ ” چه باید کرد” ، قرارمی دهد. رسالت نیروهای آکاه جامعه که برای ایجاد جامعه ای دمکراتیک و متکی براراده مردم مبارزه می کنند، دراین موقعیت چیست؟ رویکرد نیروهای چپ که همواره مبارزه با امپریالیسم را اصل و بر آن اساس دوستان ومتحدان خود را انتخاب می کنند در این میان و در کشور چگونه باید باشد؟ چنانچه حکومت با هر انگیزه ودلیلی، درحوزه سیاست خارجی، علیه نیروهای امپریالیستی قرار می گیرد وبا آنان دشمنی می ورزد، ولی درعرصه داخلی، سیاست سرکوب مردم را به اجرا میگذارد و کمترین مشارکت آنان را در اداره امورکشور برنمی تابد و هر صدای حق طلبانه را درنطفه خفه می کند و از خشن ترین رفتارها بازندانیان ابا ندارد، وحتی قانون اساسی را، که مشروعیت خود را ازآن می گیرد، آنجا که پای حقوق مردم درمیان است، نادیده می گیرد، سیاست نیروهای مدافع آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی باید چگونه بیان شود؟ تناقض میان مناسبات حکومت با مردم و مخالفت آن با سیاست های امپریالیسم را چگونه می توان توجیه کرد؟ به اعتقاد ما حمایت ازحکومت ها براساس میزان قرابت و نزدیکی آنان با مردم و اجابت مطالبات آنان و رعایت حقوق شهروندی تبیین می شود نه برپایه ضدیت حکومت ها با امپریالیسم در این یا آن مورد، و به موازات سرکوب مردم. ازاین رو تقابل نظام باسیاست های آمریکا و بویژه اسرائیل به لحاظ شکل و محتوا با سیاست های ضد امپریالیستی نیروهای چپ و دمکرات که مترادف با آزادی، دمکراسی وعدالت اجتماعی است، تفاوت های بنیادین دارد. ضد امپریالیسم یا ظلم ستیزبودن که ازدرون مناسبات دمکراتیسم جامعه سربرمی آورد، سزاوار حمایت و پشتیبانی است، چه در غیر اینصورت آن رویکرد نه برخواسته از اراده آزاد و دمکراتیک مردم و زمینی، بلکه متکی برباورهای لاهوتی وآسمانی است، که پایگاه اجتماعی حکومت رامی سازد، و راهبردهای خود را برپایه آن بنا می کند، که با راهبرد نیروهای چپ تفاوت آشکار دارد.
با گذشت بیش از چهل و اندی سال، شاکله نظام همچنان بر باورهای خود تاکید دارد، وبا آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی میانه ای ندارد، وبه نظر و رای مردم وقعی نمی گذارد و با سکولاریسم و مدرنیسم دشمنی می ورزد.
نیروهای چپ از دیر باز راهبرد مبارزاتی خود را بر پایه تضاد اصلی یا عمده درسطح جهان مطرح می کردند، که تضاد میان اردوگاه سوسیالیسم و جهان امپریالیستی بود. خلق های کشورهای تحت ستم امپریالیسم و حکومت های دیکتاتوری وابسته به آن، برای رهایی از سلطه امپریالیسم و مبارزه با آن در کنار اردوگاه سوسیالیسم قرارمی گرفتند. با این معادله همه کشورهایی که حاکمیت آن ها در مقابل امپریالیسم ودر پیوند با اردوگاه سوسیالیسم بودند، به عنوان حکومت های ضد امپریالیستی مورد حمایت و پشتیبانی احزاب و سازمان های چپ قرار داشتند، اگرچه مناسبات این حکومت ها با مردم خود سرکوبگرانه و همراه با داغ ودرفش بود. سمت گیری این حکومت ها که از یک طرف روابط نزدیک با اردوگاه سوسیالیسم داشتند و امروز با طرفداران جهان چند قطبی همسویی دارند، و از طرف دیگر با شهروندان خود مستبدانه عمل می کنند، احزاب وسازمان های معتقد به اندیشه های چپ را در موضعی دشوار و ناتوان در اقناع مردم از سیاست های خود قرارداده اند. مردم حمایت احزاب و سازمان های چپ و دمکرات را ازحکومت های دیکتاتوری که درمقابل امپریالیسم یا جهان تک قطبی قراردارند، و همزمان در داخل کشور برای ساکت کردن مردم و مانع شدن از طرح مطالبات آنان به سرکوب و زندان متوسل می شوند و کمترین اعتراضات را برنمی تابند، تائید نکرده و همراهی با حاکمیت را علیه خود می دانند، وقرابتی میان مطالبات خود وبرنامه عمل احزاب وسازمان های چپ در رویارویی با حکومت، نمی بینند و معتقدند که حل تضاد اصلی وعمده درمقیاس جهانی نه ازطریق همکاری دولت های دیکتاتوری و طرفداران جهان چند قطبی با امپریالیسم، بلکه ازطریق حل تضاد میان این دولت- ملت ها و استقرارحاکمیت متکی براراده، رای ونظرمردم صورت می گیرد. حمایت احزاب و سازمان های چپ از حکومت هایی که در مقابل امپریالیسم قراردارند مشروط به رعایت حقوق شهروندان خود و ازجمله پایبندی آنان به اصول آزادی، دمکراسی، حقوق بشر و عدالت اجتماعی است، که انعکاس وامتداد این اصول درسیاست خارجی، برقراری مناسبات حسن همجواری با کشورهای منطقه و ایجاد مناسبات سازنده برپایه منافع متقابل ملت ها با دیگرکشورهای جهان و اعتقاد به حل و فصل اختلافات میان دولت ها از طریق گفتگو است.
در صورت قرار گرفتن درچنین موقعیتی می توان امیدوار بود که بر سیاست خارجی پر هزینه کشور، بویژه درمنطقه خاور میانه لگام زد، از تشدید تنش ها و ادامه دشمنی ها کاست و راهی برای حل بحران های اقتصادی، سیاسی- امنیتی، اجتماعی، فرهنگی وزیست محیطی پیدا کرد.
متاسفانه هیچ نشانه ای از انعطاف و تغییر در رویکرد حاکمیت درعرصه خارجی، بویژه درمنطقه خاورمیانه و در سیاست های داخلی مشاهده نمی شود، و قرار است همان سیاست های تا کنونی داخلی و خارجی استمرار داشته باشد، که پیامد آن تشدید بحران هایی است که اشاره شد. ازاین رو مردم برای رهایی از این شرایط چاره ای جز گذار از نظام جمهوری اسلامی برایشان متصور نیست. این مهم می تواند با بهره گیری از همه امکانات و ظرفیت های کشور ازطریق ایجاد، توسعه و تقویت نهاد های مدنی مطالبه محور برنامه ریزی و اجرا شود. اتحاد عمل احزاب و سازمان های چپ و دمکرات درخارج ازکشور و نهاد های مدنی وتشکل های صنفی درداخل کشور تاثیر متقابل، سازنده و هم افزا دارند و به اتفاق می توانند زمینه عبور مسالمت آمیز از حاکمیت کنونی را فراهم آورند.
۲۵ بهمن ۱۴۰۲