بخش دوم از کنفرانس نسلکشی فرهنگی آموزشی
بنقل از پادکست ژاکوبین
در حالی که لشکرکشی اسرائیل تنها در چند ماه کوتاه بیش از ۳۷۰۰۰ فلسطینی را کشته و بیش از ۷۵۰۰۰ نفر را زخمی کرده است. حتی از آنجایی که درک این اعداد بسیار سخت است، با توجه به اجساد مردان، زنان و کودکانی که زیر آوار مانده اند، احتمالاً تعداد آنها بسیار بیشتر است. بیش از ۶۲ درصد خانهها در غزه ویران شده و اکثریت قریب به اتفاق جمعیت آواره شدهاند. این تلاشی آشکار برای پاکسازی قومی غزه از فلسطینیان است که خود بخشی از یک کارزار صدساله برای نابودی فلسطینیان به عنوان یک ملت است.
دانشمندانِ فلسطینشناس در بحبوحه نسل کشی دور هم جمع شدند که همچنین یک کمپین مصمم در مقابل نسلکشیفرهنگیآموزشی[i] (مکتب کشی) است. این کنفرانس در مجمع جهانی آکادمیک فلسطین در هیوستون با حضور نورا عرکات، آوی شلیم، اسامه مکدیسی، ایلان پاپه، غاده عقیل حمدان و عبدالرزاق تکریتی تشکیل شده بود. همانطور که سازمان دهندگان کنفرانس خاطرنشان کردند، نسلکشی فرهنگی و آموزشی در مقیاس بی سابقه ای تشدید شده است.
سیاست استعماری اسرائیل در غزه اکنون از تمرکز بر تخریب سیستماتیک به نابودی کامل آموزش تغییر کرده است. در واقع یک رابطه نزدیک بین نسل کشی و مکتب کشی وجود دارد. رافائل لامکین، محقق حقوقی پیشگام لهستانی-یهودی که اولین بار نسلکشی را تعریف کرد و نقشی کلیدی در وارد کردن این مفهوم در حقوق بینالملل ایفا کرد، نسلکشی را تلاشی برای تضعیف پایههای اساسی نظم اجتماعی میدانست. کلید این تلاش، در تصور لامکین، حمله به فرهنگهای ملی، قومی، نژادی یا مذهبی بود.
بخش دوم از پادکست دیگ وابسته به مجله ژاکوبین[ii] به فارسی ترجمه شده است را در زیر میخوانید. فلسطینی ها مردمی معروف و فوق العاده تحصیلکرده هستند. فلسطینیها که از سرزمین خود محروم شدهاند، آموزش را به عنوان سلاحی در مبارزه خود انتخاب کردهاند، هویت ملی خود را در برابر تلاشها برای ریشهکن کردن آن منسجم کرده و خرد ضد استعماری را به دانشگاهها در همه جا آوردهاند.
سخنران بعدی آوی شالیم، یهودی عرب است که در بغداد و قبل از بنیاد کشورهای صهیونیستی به دنیا آمده و یکی از مورخان برجسته جهان در منطقه است. در اواخر دهه ۱۹۸۰، شلیم در کنار ایلان پاپه، که به زودی از او خواهیم شنید، و بنی موریس، که بر خلاف دو نفر دیگر، امروز یک خط کاملا ارتجاعی و صهیونیستی را اتخاذ می کند، به یکی از معدود مورخان جدید اسرائیل تبدیل شدند.
مورخان جدید از آرشیوهای اسرائیل برای تخریب افسانه های ملی رایج در مورد تأسیس دولت یهود استفاده کردند و ثابت کردند که اسرائیل، یک قدرت استعماری مهاجر نشین مورد حمایت امپریالیسم غرب، به اجبار بخش اعظم فلسطین تاریخی را با نیروی نظامی عظیم پاکسازی نژادی کرده است. این تحقیق مهم بود، اما بخش مهمی از اهمیت آن این بود که این تحقیق وسیله سه محقق یهودی و اسراییلی انجام گرفته و آنچه را که اعراب قبلاً میدانستند در اختیار اسرائیلیها قرار داد. آوی شلیم، عضو ممتاز کالج سنت آنتونی، آکسفورد، استاد بازنشسته روابط بینالملل در دانشگاه آکسفورد، و عضو آکادمی بریتانیا است.
***
آوی شالیم- من می خواهم با ادای احترام به عبدالرضا التکریتی و همکارانش به خاطر سازماندهی این گردهمایی قابل توجه و واقعا مهم محققین علیه جنگ فلسطین شروع کنم.
عابد به من پیشنهاد کرد که از ۱۵ دقیقه خود برای قرار دادن غزه در یک زمینه تاریخی و تمرکز بر طرف اسرائیلی استفاده کنم. بنابراین، من تصمیم گرفتم نظرات خود را پیرامون عنوان «جهانی در آنسوی توضیحات دیوار آهنین[iii]» سازماندهی کنم. در سال ۱۹۲۳، زائو ژابوتینسکی[iv] ، پدر معنوی راست اسرائیل، مقاله ای به نام دیوار آهنی، ما و اعراب منتشر کرد. او در آنجا نوشته است، فلسطینی ها یک ملت هستند. آنها شورشی نیستند.آنها یک مردم هستند. هیچ قومی در تاریخ هرگز به میل خود جایی برای مردم دیگری باز نکرده است که بیایند و در سرزمین او دولتی ایجاد کنند. بنابراین مقاومت فلسطین در برابر پروژه صهیونیستی انکار ناپذیر و اجتناب ناپذیر است.
توافق داوطلبانه بین دو طرف ممکن نیست. تنها راه تحقق پروژه صهیونیستی یکجانبه و با زور نظامی است. این استراتژی اساسی رژیم صهیونیستی در درگیری از دهه ۱۹۲۰ بود.
مرحله اول استراتژی، ایجاد نیروی نظامی یهودی است. اعراب سرشان را به دیوار میکوبند. در نهایت آنها هر گونه امیدی برای شکست دادن صهیونیست ها در میدان نبرد را از دست خواهند داد.
و سپس زمان مرحله دوم راهبرد، یعنی مذاکره با فلسطینی ها در مورد حقوق و موقعیت آنها در اسراییل فرا می رسد. بنابراین ماهیت مرحله دوم استراتژی بر مذاکرات از نقطه نظر قدرت استوار بود. مشکل این است که سیاستمداران جناح راست عاشق بخش اول استراتژی یعنی ایجاد برتری نیروی نظامی اسرائیل شدند. اما آنها بخش دوم استراتژی را فراموش کردند، یعنی استفاده از این نیروی نظامی به عنوان ابزاری برای مذاکره برای حل و فصل صلح با فلسطینی ها.
اسحاق رابین تنها رهبر اسرائیلی بود که راه بسیار بسیار متواضعی را برای حل و فصل سیاسی مناقشه با فلسطینی ها طی کرد. او این کار را با امضای توافق اسلو در سال ۱۹۹۳ انجام داد. اما در آنجا هم تمام امتیازات از ساف گرفته شد. ساف احتمالاً انعطافپذیرترین و معتدلترین جنبش آزادیبخش ملی در طول تاریخ از نظر امیدها و انتظاراتی است که از استعمارگر داشت. این کشور از ادعای خود در مورد ۷۸ درصد از فلسطین تاریخی صرف نظر کرد، به این امید که یک کشور مستقل فلسطینی در غزه و کرانه باختری با پایتختی در بیت المقدس شرقی بدست آورد. اما قرار نبود که چنین شود.
رابین ترور شد و لیکود در سال ۱۹۹۶ تحت رهبری بنیامین نتانیاهو به قدرت بازگشت و توافق اسلو به تله ای برای فلسطینیان تبدیل شد. نتانیاهو اولین دوره ریاست جمهوری خود را در تلاشی سیستماتیک و تا حد زیادی موفق برای برچیدن توافقنامه اسلو سپری کرد. او این کار را با افزایش و گسترش شهرکهای یهودی در کرانه باختری و افزایش تعداد مهاجران یهودی انجام داد.
در زمان اسلو، ۱۳۰ هزار مهاجر یهودی وجود داشت. امروزه ۷۰۰ هزار شهرک نشین یهودی در کرانه باختری وجود دارد.
در سال ۲۰۰۵، آریل شارون خروج یکجانبه از غزه را انجام داد.
این کمکی به صلح نبود. این مقدمه ای برای حل و فصل همه جانبه درگیری با فلسطینی ها نبود. برعکس، این اقدامی یکجانبه بود که در راستای منافع ملی اسرائیل انجام شد.
هدف کلی او این بود که مرزهای اسرائیل بزرگ را بهطور یکجانبه ترسیم کند و نه از طریق مذاکره. مرحله اول خروج از غزه بود و در نتیجه او فکر کرد که یک و نیم میلیون فلسطینی را از معادله جمعیتی حذف کرده است. و مرحله دوم، ساختن به اصطلاح مانع امنیتی در کرانه باختری بود.
در ژانویه ۲۰۰۶، همانطور که میدانید، حماس در یک انتخابات عادلانه و آزاد پیروز شد و اقدام به تشکیل دولت کرد. اسرائیل از به رسمیت شناختن این دولت امتناع ورزید و اقداماتی را برای تضعیف دولت منتخب دموکراتیک انجام داد و ایالات متحده و اروپا در یکی از نمونه های بی پایان ریاکاری غرب در کنار اسرائیل در امتناع از پذیرش دولت انتخاب دموکراتیک مردم فلسطین قرار گرفتند.
نتانیاهو اهل هیچ مذاکره ای نیست، او طرفدار درگیری دائمی است. او به همزیستی با فلسطینی ها علاقه ندارد، بلکه به هژمونی اسرائیل و هژمونی فزاینده یهودی یا برتری یهودیان علاقه دارد. ماموریت زندگی او جلوگیری از ظهور یک کشور فلسطینی است. نتانیاهو معتقد بود که راه حلی برای مشکل پیدا کرده است که حل مناقشه با فلسطینی ها نیست، بلکه مدیریت آن است. و روشی که او آن را مدیریت کرد، تضعیف اقتدار فلسطین در رام الله، تحقیر آن، برخورد با آن به عنوان پیمانکار جزء برای سیاستهای اسرائیل، دستیابی به دست کاملاً آزاد برای گسترش شهرکها، انجام پاکسازی قومی و حمایت از تشدید خشونت شهرکنشینان با حفاظت ارتش اسراییل بود، ارتشی که با وقوع جنگ در غزه همواره در حال گسترش است. و در مورد غزه، سیاست او این بود که به حماس اجازه داد تا بر خیابان ها حکومت کند، به دولت قطر اجازه داد تا حماس را تأمین مالی کند و مردم غزه را در زندان، در فضای باز غزه، نگه دارد.
در هفتم اکتبر، حمله حماس، اسرائیل را غافلگیر کرد، خسارات بسیار سنگینی به بار آورد که به منزله فروپاشی سیاست نتانیاهو در مدیریت مناقشه بود. او از پذیرفتن هر گونه مسئولیتی در قبال شکست امنیتی امتناع کرد، اما اکثریت بزرگ اسرائیلی ها او را به خاطر اتفاقی که افتاده سرزنش کردند و ۸۰ درصد اسرائیلی ها دوست دارند او را از قدرت بیاندازند. بنابراین از نظر سیاسی، او احتمالا مرده ای است که راه می رود.
در نتیجه حمله حماس، حمله موفقیت آمیز به اسرائیل، نتانیاهو سیاست خود را در قبال حماس تغییر داد. هدف جنگی جدید او اجازه دادن به حماس برای حکومت نیست، بلکه ریشه کن کردن حماس و نابودی کامل حماس است. این هدف به وضوح غیرواقعی و دست نیافتنی است، اما نتانیاهو به دلایل سیاسی داخلی خود به آن نیاز دارد زیرا با اتهامات جدی فساد روبرو است و می داند که وقتی نخست وزیری را متوقف کند، محاکمه خواهد شد و به احتمال زیاد در زندان خواهد ماند. بنابراین، نتانیاهو به دلایل بسیار خودخواهانه خود، من می گویم دلایل روانی، به یک جنگ طولانی در غزه نیاز دارد. هدف اعلام نشده این جنگ، پاکسازی قومی غزه است و در واقع یک گزارش دولتی به بیرون درز کرده است، یک گزارش دولتی که خواستار تخلیه کل نوار غزه از جمعیت است. این امر هنوز به دلیل مقاومت مصر در برابر این طرح برای سوق دادن فلسطینی ها به شمال سینا رخ نداده است، اما ممکن است هنوز اتفاق بیفتد.
در این صورت ممکن است نکبه دومی رخ دهد که بر نکبه ۱۹۴۸ سایه افکنده باشد. هدف دیگر جنگ اسرائیل این است که غزه را غیرقابل سکونت کند، و این هدف تا حدی و شاید تا حد زیادی تاکنون محقق شده باشد. به باور من، این هشتمین حمله نظامی اسرائیل به غزه از زمان درگیری های متسلسل دسامبر ۲۰۰۸ است.
اما این خشونتآمیزترین، خونینترین، مخربترین، سادیستیترین، بله، سادیستیترین، و اولین حمله در غزه است که بدون پرده پوشی و آشکارا نسلکشی است.
ارتش اسرائیل بیش از ۳۳ هزار نفر را به قتل رسانده است که حدود ۱۴ هزار نفر از آنها کودک هستند. هزاران نفر دیگر در زیر آوار مدفون هستند. ارتش اسرائیل بیش از ۷۰ هزار نفر از اهالی غزه را مجروح کرده است. نزدیک به دو میلیون نفر یعنی ۸۵ درصد از جمعیت غزه را آواره کرده است. و به یاد داشته باشید، جابجایی اجباری غیرنظامیان یک جنایت جنگی است. بنابراین اسرائیل هر روز مرتکب جنایات جنگی می شود. علاوه بر اینها اسرائیل ۶۵ درصد خانه ها و زیرساخت های غیرنظامی را ویران کرده است. بنابراین ویژگی اصلی این حمله نظامی اسراییل، کشتار، تخریب خانه ها، مدارس و تخریب سیستم آموزشی است. همانطور که قبلاً گفتیم، مکتب کشی که تخریب آموزش عالی است، نسل کشی فرهنگی و جنایت نهایی که نسل کشی است.
من می خواستم در مورد نقش آمریکا در همه اینها صحبت کنم، اما وقت ندارم. بنابراین فقط می گویم که آمریکا به سادگی در جنایات جنگی اسرائیل شریک نیست. آمریکا توانمندساز اشغال و توانمندساز نسل کشی است. آمریکا سه قطعنامه آتشبس شورای امنیت را وتو کرد. بنابراین میتوانست مدتها قبل آتشبس را برقرار کند. و حتی آخرین مورد، زمانی که آمریکا رای ممتنع داد، در همان زمان، پرزیدنت بایدن قراردادی را امضا کرد که علاوه بر ۳.۸ میلیارد دلار کمک نظامی سالانه به اسرائیل، مقدار زیادی تسلیحات و مهمات جدید را به اسرائیل منتقل کند.
بنابراین هدف کلی اسرائیل از بین بردن مردم فلسطین، دفن آنها در خاک است، و همانطور که نقشه نتانیاهو در سازمان ملل نشان داد، این است که هر گونه موجودیت سیاسی مستقل و هر گونه حقوقی را برای فلسطینیان انکار کند. فلسطینی ها اکنون با دو چالش روبرو هستند. یکی سیاسی شده، تلاش سیستماتیک اسرائیل برای از بین بردن سیاست فلسطین، از بین بردن مقاومت فلسطین، و جلوگیری از ظهور یک رهبری واحد فلسطینی که منجر به تشکیل کشور شود.
و ثانیاً، فلسطینی ها اکنون با یک نسل کشی، یک نسل کشی واقعی، تهدیدی برای بقای فیزیکی خودشان روبرو هستند. این برای اسرائیل چه معنایی دارد؟ من معتقدم که این به معنای آغاز پایان نوع صهیونیسم خشن و نژادپرستانه ای است که توسط دولت نتانیاهو اعمال می شود.
اشغال دموکراسی را در اسرائیل نابود کرد، اگر دموکراسی وجود داشت. اشغال آن را به طور کامل نابود کرد. و همانطور که کارل مارکس مدتها پیش اشاره کرد، مردمی که دیگری را سرکوب می کنند نمی توانند باقی بمانند، خود نمی توانند آزاد باقی بمانند.
در حال بازخوانی رمان امیل حبیبی به نام ناپدید شدن عجیب سعید منکر، متشاعیل[v] هستم. و من نیز مانند او خود را پسوپتیمیست احساس می کنم، در کوتاه مدت بدبین هستم، اما در بلند مدت کاملاً خوش بین هستم. و اگر بخواهم با یک شرح احوال شخصی پایان دهم، من یک یهودی عرب هستم من در بغداد به دنیا آمدم و پنج سال اول زندگی ام را در بغداد زندگی کردم. برای من و خانواده ام، همزیستی و هماهنگی مسلمانان و یهودیان یک رویای دور نبود، واقعیت روزمره بود. و تجربه خودم مرا تشویق کرد که فکر کنم آینده بهتری برای منطقه ما امکان پذیر است تا جایگزین نسل کشی شریرانه کنونی، نسل کشی مداوم در غزه شود.
ممنون که به سخنانم گوش دادید.
[i] Scholasticide
[ii] The Dig with Daniel Denvir(thedigradio.com.)
[iii] Beyond the Iron Wall, A World Explanation(https://users.ox.ac.uk/~ssfc0005/The%20Iron%20Wall.html)
[iv] Zaev Jabotinsky
[v] https://en.wikipedia.org/wiki/The_Secret_Life_of_Saeed:_The_Pessoptimist