در یک پُستی با زبان طنز اما کاملا واقعی و حقیقی آمده بود؛(ایران تنها کشوریست که در آن تولید عسل بدون دخالت زنبوراست، آبلیمو بدون دخالت لیمو، رب بدون دخالت گوجه فرنگی، شیر بدون دخالت دام، آبمیوه بدون دخالت میوه، انتخاب رئیس جمهور هم بدون دخالت مردم اتفاق میافته. و در ادامه آمده، از یک معتاد پرسیدند که وضعیت مملکت را چگونه می بینی..؟ جواب داد: وضع مملکت درست مانند نماز جماعت داخل زندان است، پیشنماز قاتل است، موذن کلاهبردار، و نمازگزاران همگی دزد و اختلاسگر هستند وهمگی ریش گذاشتند. هیچ کسی حرف هیچ کسی را باور نمی کند و ظاهرا همه در کنار هم زندگی می کنند.
این حرفهای به ظاهر طنز برای نشاندن خنده بر لبها مطرح شده، اما حقایقی مسلم در آنها نهفته است. دیروز برحسب اتفاق پس از سالها پسرِ یکی از دوستانم به نام کامران آمده بود منزل ما، می گفت؛ علاقه مند بودم بعد از فوت پدرم دیداری داشته باشیم. (پدر آقا کامران حدود ۱۰سال پیش بدلیل بیماری سرطان فوت کرد). یادش گرامی انسان بسیار شریف و نیک اندیشی بود. با کامران ۲ساعتی همنشین و همصحبت بودم و از زندگی و کار وبارش پرسیدم، گفت: عمو دارم از زندان بزرگ میام. این سومین بار است که به زندان افتادم، برام ۲ سال و هشت ماه زندان بریدن اما من با واسطه هایی که دارم به ۲ماه تنزل دادم، او ادامه داد، ماندن در زندان برام عادی شده، پرسیدم مگر چه کار کردی، گفت: تو خیابان الهیه قمارخانه دارم و الان هم دایره و کله گنده های حکومتی و اقتصادی شبها جمع میشن و قمار سنگین میزنند. من از تعجب نزدیک بود شاخ دربیارم. بعد شروع کرد عکسهایی از زندان و افرادی به نام که شبها به قمار می نشینند رادر گوشی همراه نشانم داد، خودش هم در کنار برخی واسطه ها ودزدهای بزرگ نشسته بود. من یادم هست کامران با پدر ومادرش میآمدند منزل ما، همیشه کتابی در دست داشت و بسیار با هوش و با زکاوت بود، مادرش دکتر ماما بود و پدر مرحومش مهندس و از اندیشه و معرفت والا و انسانی برخوردار بود. در یکی از روزهایی که آمده بودندمنزل ما، دوست دیگری بر حسب تصادف با پسر نوجوان و همسرش مهمان ما بودند. همسر دوستم شروع کرد تعریف از پسرش که نابغه است و در دانشگاه تهران با رتبه بالا قبول شده و…آخر شب شطرنج آوردیم و قرار شد هر دو فرزندان دوستانم شطرنج بازی کنند. مهره هارا چیدند کامران در ۴حرکت پسر دوستم را مات کرد و یکدفعه داد زد: عمو نگاه کن ماتش کردم، من متوجه شدم خانم دوستم که از پسرش تعریف میکرد ناراحت شده و رفته تو خودش، سریع موضوع را عوض کردم و سعی کردم قضیه رو یک جوری ماست مالی کنم. اما دوستم و خانمش تا هنگام رفتن تو خودشون بودند. بگذریم می خواهم بگویم این کامران نابغه،گرگ وآلاستریت شده. میگفت: عمو تو کار خلاف از هر نوع که بگی هستم؛ تو کوکائین ،مشروب، مواد مخدر، قمارخونه و… آدمش رو هم دارم و ادامه داد: اگه جایی کارت گیر کرد فقط یه زنگ بزن.
کامران عکسهایی از زندان و دوستانش را نشانم داد، از رییس زندان و بالاتر از او امام جماعت زندان شروع میشد تا دزدان گردن کلفت حکومتی و مالی بودند. او در ادامه گفت، ما اینها و بزرگتر از اینهارو هم میخریم . به شوخی گفتم کامران از قدیم گفتند زندان دانشگاهه آدم رو می سازه و تو حالا استاد شدی. جالب اینکه میگفت عمو تو زندان هفته ای ۲ یا ۳ کتاب با خودم می برم و میخونم. یادم هست از همان ایامی که با پدر و مادرش به ما سر می زدند، من ذهن بسیار مستعد و خلاقی را در او دیدم. در یکی ازصحبتهاش عکسی از بسته یک کیلویی کوکائین نشونم داد و گفت اگر بگیرن ۵ تا اعدام داره. آخر شب بود و موقع خداحافظی رسید و گفت: عمو یک شب بیکار بودی زنگ میزنم بیا الهیه بشین بازی رو ببین. اونجا چیزهایی را از آقازاده ها و سران اقتصادی وسیاسی می بینی که باورت نمیشه. پرسیدم خودت تنهایی. گفت نه یه شریک هم دارم ماهی یکبار میره سفر خارج از کشور.کامران اسم کسانی را می برد که از تجار و آقا زاده های حکومتی بودند و در آخر گفت: عمو فکرتو عوض کن اینها همه دزد و دستشان تو رانته و در باندهای مافیایی هستند،خیلی از اینهارو ما راحت می خریم.
حالا شما تصور کنید جوان ۳۲ ساله که ۳بار زندان رفته و از همان زندان معامله کوکائین و مواد مخدر در بیرون از زندان را سازماندهی میکند و از همان زندان قمارخانه را اداره میکند با چه کسانی در ارتباط است.!!؟
نوشته که در بالا آمد تنها گوشه کوچکی از ژرفای فساد در ساختار حکومت را نشان می دهد. رژیم ایران و سران ریز و درشت آن تا فرق سر در فساد فرو رفتند که تنها با یک جراحی بزرگ می توان آن را از بین برد، که آن فروپاشی رژیم با اراده مردم است. اما مسئله در اینجا تمام نمیشود حتی پس از سرنگونی رژیم، مبارزه با این شبکه های مافیایی که در همه جا ریشه دواندن وهمچون اختاپوس همه جا رخنه کردند کار بسیارسخت و دشواری خواهد بود.