سرانجام در بامداد دوشنبه سی و یکم اردیبهشت ماه خبر کشته شدن سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور و امیر عبداللهیان وزیر امور خارجه به همراه همه سرنشینان هلیکوپتر حامل رئیس جمهور تایید شد.
در مورد چگونگی حادثه عمدی یا تصادفی بودن آن در آینده گفته و نوشته خواهد شد و موضوع این نوشتار نیست. اما آنچه در حال حاضر ما با آن مواجهیم صحنه سیاسی موجود ایران است .
واقعیت امر این است که در جامعه هیچ گونه التهابی در رابطه با مرگ رئیس جمهور و وزیر امور خارجه مشاهده نمیشود. هیچگونه نگرانی که نشانگر برهم خوردن تعادل در کشور باشد به چشم نمی آید.
اگرچه شاهد تضعیف قدرت ریال به واسطه این اتفاق بودهایم اما کارشناسانِ این عرصه آن را حبابی زودگذر ارزیابی میکنند.
آنچه در سطور بالا گفته شد ناشی از وجود یک مدیریت توانمند و یک نظم ثابت در کشور نیست که موجب شد کشور دچار التهاب نشود، بلکه ناتوانی ناکارایی و به زبانی هیچ کار بودن رئیس جمهور متوفی در تئوری و در عمل است که این شرایط را رقم زده و بود و نبود رئیس جمهور را به هیچ گرفتهاست.
سید ابراهیم رئیسی اگرچه به دلیل نقش تبهکارانهاش در اعدامهای ۶۷ و از تیغ گذراندن چندین هزار زندانی سیاسی در مدت زمانی کوتاه همواره از سوی جامعه سیاسی ایران به عنوان چهرهای منفور قلمداد میشده، اما پس از برگمارده شدن در انتخاباتی بسیار محدود و گزینشی به عنوان رئیس جمهور نیز هیچگاه بمثابه رئیس جمهوری محبوب ، کارآمد و تاثیرگذار از سوی کلیت جامعه مورد ارزش گذاری قرار نگرفت.
ناکارآمدی، عدم تخصص ،عامه گرایی، خود گماشته رهبر انگاری ،تشکیل دولتی شعاری و موارد متعدد دیگر موجب گردیده که جامعه او را به هیچ انگارد.
باری علی رغم همه آنچه گفته شد
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست
دفتر ریاست جمهوری رئیسی بسته اما پست ریاست جمهوری هنوز در ایران وجود دارد و کشور ایران طی دو ماه آینده با انتخاباتی دیگر برای تعیین ریاست جمهوری مواجه است.
انتخاباتی که هم اکنون در هالهای از ابهام قرار دارد لازم به توضیح نیست که انتخابات در نظام جمهوری اسلامی از ابتدا تاکنون آزاد و دموکراتیک نبوده است اما از اواسط دهه ۷۰ تا پایان دهه ۹۰ خورشیدی محل چالش بین نگرشهای درون جمهوری اسلامی بوده است. چالشی که به نظر میرسد از سال ۱۳۹۸ در همه عرصههای انتخاباتی بر آن نقطه پایان گذاشته شد و در سالهای گذشته همین حلقه انتخابات غیر دموکراتیک نیز روز به روز تنگتر گردیده تا حدی که در سه انتخابات گذشته انتخابات بیش از پیش رو به گزینشی شدن پیش رفت و این امر موجب گردیده هر بار مشارکت عمومی کمتر و کمتر شود. کاهشی که نمود آن در دور دوم انتخابات مجلس شورای اسلامی در شهر تهران با مشارکت ۸ درصدی خود را به وضوح نشان داد.
حاکمیت اکنون عدم مشارکت مردم و قهر مردم را به خوبی درک و لمس کرده است.
صاحب نظران مدتهاست که میگویند نگاه حاکمیت به مقوله انتخابات از یک انتخابات مشارکت محور به یک انتخابات نتیجه محور تغییر یافته است ! آیا این روند ادامه خواهد یافت؟
اگرچه همه شواهد تا قبل از این واقعه دلالت بر این امر داشت که حاکمیت از صندوقهای رای روی بر تافته و دیگر مشارکت مردم و کسب مشروعیت با آرای مردمی در نزد آن محلی از اعراب ندارد اما شاید مرگ ابراهیم رئیسی رئیس جمهور و امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه فرصتی به دست دهد تا یک بار دیگر صندوق آرا بتواند در راستای شکستن قهر مردم راهگشا باشد.
شاید ارزیابی از ضعف اپوزیسیون سرنگونی طلب این جسارت را به حاکمیت بدهد که یک بار دیگر در راه بازیافت مشروعیت خود گام بردارد. اگر قرار باشد در این خصوص سیگنالی به جامعه داده شود شاید اولین علامت جایگزینی است که در این شرایط برای امیر عبداللهیان در نظر گرفته میشود . در تیم مدیریتی جمهوری اسلامی هیچ تیمی به اندازه وزارت امور خارجه چهرههای شاخص ندارد. انتخاب یکی از چهرههای شاخص در پست وزارت امور خارجه میتواند سمت گیری انتخابات ریاست جمهوری را تا حدودی مشخص نماید.
در هر صورت باید در هر شرایطی با امید و آرزو به روزهای پیش رو نگریست و امیدوار بود که هر واقعهای رقم زننده فرصتی جدید برای بهبود وضع مردم و سرافرازی میهن باشد.