اداره کردن و بهبود وضع کشور، نظریه لازم دارد. نظریهای که به چند سؤال مهم پاسخ دهد:
یک. مختصات وضع جاری کشور چیست؟
دو. هسته مرکزی قدرت چرا تصمیم گرفته است به مسعود پزشکیان فرصت حضور در جایگاه ریاست جمهوری بدهد؟
سه. رئیسجمهور مسعود پزشکیان، چگونه میتواند کشور را از گذرگاه خطیر وضع موجود عبور دهد؟
چهار. نیروهای خواهان بهبود وضع موجود، چگونه میتوانند در فرایند گذار به وضع بهتر نقش ایفا کنند؟
فردی که باید بیش از همه پاسخی برای این سؤالات داشته باشد، مسعود پزشکیان است. او باید فراتر از یافتههای هوش سیاسی خودش، و تجارب ناشی از زندگی در بستر سیاسی ایران، پاسخهای مدون و دقیق برای این سؤالات داشته باشد.
اما، آنها که تلاش میکنند به هیئت دولت رئیسجمهور شکل دهند و بر تصمیمهای ایشان تأثیر بگذارند نیز باید فهم دقیقی از پاسخها داشته باشند. من به امید آنکه بحثی عمیق درباره این سؤالات دربگیرد این متن را مینویسم. پاسخهایی کوتاه میدهم، شاید تا وقتی دیگر بیشتر بشود بحث کرد.
سؤال اول
مختصات کلان وضع جاری عبارتست از:
یک. بیاعتمادی زیاد بین جناحهای مختلف فرادستان سیاسی.
دو. ترس هسته سخت قدرت از مشارکت دادن غیرخودیها در سیاست و اقتصاد.
سه. ترس هسته سخت قدرت از دست زدن به اصلاحات، ناشی از سطح بالای نارضایتی اجتماعی و امکان بروز خشونت مهارنشده.
چهار. تنش زیاد با نظام بینالمللی ناشی از تحریمها و شدت گرفتن منازعات نظامی-امنیتی
سؤال دوم
هسته سخت قدرت احتمالاً به دلایل زیر فرصت در اختیار پزشکیان قرار داده است:
یک. خواستار بازسازی شقاقهای سیاسی در فرایندی قابل مهار و تدریجی است.
دو. یکدستسازی قدرت ایده ناکارآمد و مخرب از کار درآمده است. متکثرسازی در فرایندی تدریجی ضروری تشخیص داده شده است.
سه. ناکارآمدی به سطح غیرقابل تحملی رسیده و ساختن دولتی کارآمد، ضمن حفظ انسجام و بازسازی شقاقهای سیاسی، ضروری شده است.
چهار. انجام برخی اصلاحات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دردناک ضروری شده و تنها در سایه بالا بردن سرمایه اجتماعی این کار امکانپذیر است.
پنج. مواجهه با نظام بینالمللی، برای مذاکره یا مقاومت، به سطح بالایی از بازسازی انسجام سیاسی و ارتقای کارآمدی در داخل نیاز دارد.
سؤال سوم
رئیسجمهور پزشکیان در چه شرایطی میتواند به گذار کمخطر و مفید برای کشور در این شرایط کمک کند؟
یک. ضرورت اعتمادسازی در درون نظام سیاسی و اجتناب از شکل گرفتن تقابلهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را جدی بگیرد.
دو. اهمیت داشتن تغییرات تدریجی بدون تنشهای غیرقابل تحمل برای نظام سیاسی را درک کند.
سه. دغدغه کارآمدی توأم با هماهنگی و انسجام سیاسی، و اهمیت حیاتی توافقسازی در نظام سیاسی برای افزایش کارآمدی و در نتیجه ارتقای ثبات اجتماعی و سیاسی را درک کرده و عملیاتی سازد.
چهار. ثبات سیاسی و اجتماعی، سرمایه اجتماعی بالا، و کارآمدیِ منسجم را در خدمت اصلاحات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی با حداقلِ حداقلِ بروز تنش سیاسی و اجتماعی قرار دهد؛ و ظرفیت اقناعسازی اجتماعی را در خدمت اصلاحات ضروری بگذارد.
پنج. تنش با نظام بینالمللی را در شرایطی کاهش دهد که هسته هویتی نظام سیاسی را نخراشد، و دستآوردهای حاصل از کاهش تنش را در بازیهای برد-برد بین مردم، جناحهای سیاسی و هسته سخت قدرت توزیع کند.
سؤال چهار
نیروهای خواهان اصلاح وضع موجود، چگونه میتوانند به بهبود وضعیت کمک کنند؟ پاسخ این سؤال در کلیترین سطح، فقط یک مورد است.
یک. نیروهای موجود، از جمله گروهها و افراد اصلاحطلب که خواهان مشارکت در قدرت هستند، به شرط درک مختصات این وضعیت، قادرند بخشی از فرایند سیاسی بهبودبخش باشند.
اگر مقدماتی که تا به اینجا چیدهام، درست باشد (از نظر خودم فرضیه هستند)، سؤال مهم نیروهای موجود دیگر این نخواهد بود که «کدام آدم را در کدام سمت و مقام قرار دهیم» بلکه سؤال مهم این است: «با توجه به الزامات ناشی از سؤالات اول تا سوم، آدمهایی که میتوانند ملزومات بهبود را فراهم کنند، چه کسانی هستند؟ و آنها با چه نظریه و ابزارهایی در جایگاه خود میتوانند بخشی از راهحل ایجاد بهبود در وضع موجود باشند.»
سخن آخر
بهبودخواهان را به طرح سؤالات عمیقتر و پاسخهایی متفکرانهتر درباره وضع جاری کشور و الزامات آن دعوت میکنم. مسأله ایران امروز، فراتر از انتخاب آدمها برای پستهاست. نظریه دولت چهاردهم، شاید حیاتیترین محصول نظری و فکری برای ایران امروز باشد.