دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۳ - ۰۵:۵۷

دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۳ - ۰۵:۵۷

من هر روز دارم می‌میرم؛در یک کوره زندانی شده‌ام
به‌رغم این‌که رژیم اسرائیل بارها تلاش کرده خالده جرار را ساکت و منزوی کند و مقاومت او را در هم بشکند، خالده همواره قوی و محکم ایستاده است. او چه...
۱۸ شهریور, ۱۴۰۳
نویسنده: برگردان: سپیده جدیری
نویسنده: برگردان: سپیده جدیری
دوردست!
جوان اما چشم انتظار تابستان بود. رویاهایی که در ذهن داشت، جلوه‌های کوهستان، کوه وخنکای شب‌های مهتابی، تماشای آسمانِ پرستاره و شوقِ ثبت نامِ آخرینِ سالِ دبیرستان در پایتخت... او...
۱۸ شهریور, ۱۴۰۳
نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
جمهوری اسلامی و بحران‌ها
تجارت دورزدن تحریم‌ها، دلالی نفت و رانت در میان حکومتیان و حلقه نزدیک به‌آن‌ها، به ظهور و عروج قشری نوکیسه‌ی فاسد انجامیده است. اینان که، تقریبن؛ اقتصاد کلان کشور را...
۱۸ شهریور, ۱۴۰۳
نویسنده: بیژن رحمانیان
نویسنده: بیژن رحمانیان
زیستن در دنیای متن!
ما زمانی  با یک متن ارتباط برقرار می‌کنیم که حداقل پرسش مشترکی بین ما وجود داشته باشد. ما در جامعۀ خودمان با ستم و ظلم مواجه‌ایم، در نتیجه، از خواندن...
۱۸ شهریور, ۱۴۰۳
نویسنده: عباد عموزاد
نویسنده: عباد عموزاد
بیرق رنگین
پرشور می‌خندند. جوانی که فقط با لبانش نمی‌خندد، با چشمانش هم می‌خندد، با تمام خطوط چهره‌اش هم می‌خندد، انگار گل خندان قصه‌های خانم جان است که در گوشه حیاط زندان...
۱۷ شهریور, ۱۴۰۳
نویسنده: نیلوفر جوان
نویسنده: نیلوفر جوان
پیام فابین گی مدیر روزنامه اومانیته و سناتور شهر سنت‌دنی در حومۀ پاریس
شرایط سیاسی استثنایی کنونی مستلزم آن است که ما امسال جشن اومانیتۀ بزرگی را برگزار کنیم. رئیس‌جمهور مکرون به بهانه «ثبات نهادها» قصد دارد تا گاهنامۀ سیاسی لیبرال ومستبدانه‌ای که...
۱۶ شهریور, ۱۴۰۳
نویسنده: برگردان: ف.دوردانی و ا.باقری
نویسنده: برگردان: ف.دوردانی و ا.باقری
«وفاق ملی» کابینۀ مسعود پزشکیان یا وصال جناح‌های حکومتی خامنه‌ای.
از معجزات روش های انتخاباتی در نظام جمهوری اسلامی، از یک سو تولید «انتظار» و « خوش‌بین بودن» برای «روزنه‌گشایی» و «راه‌گشایی» در بین جناح موسوم به اصلاح‌طلبان حکومتی و...
۱۶ شهریور, ۱۴۰۳
نویسنده: حسن نادری
نویسنده: حسن نادری

خاطره آن شب لعنتی!

آقا اجازه می دید کفشاتونو واکس بزنم به خدا خوب واکس می زنم.اگر پسند نکردید پول ندید. / به چشمانش نگاه کردم و به لباس های کثیف پاره پوره اش خودش یک دمپایی آبی رنگ بزرگ و نیم پاره ای بپا داشت.زمستان بود و هوای بیرون به شدت سرد و یخی.داشتم با خودم می گفتم این چه ...

ساعت نه بود که به ترمینال رسیدم ساعت نه و نیم قرار بود اتوبوس نقده تهران راه بیفتد.بلیط را گرفتم و کنار بخاری غرفه بلیط فروش نشستم.داشتم با گوشی که به سختی به اینترنت وصل می شد آخرین اخبارروز را مرور می کردم که پسرکی هشت و نه ساله خطابم کرد

آقا اجازه می دید کفشاتونو واکس بزنم به خدا خوب واکس می زنم.اگر پسند نکردید پول ندید.

به چشمانش نگاه کردم و به لباس های کثیف پاره پوره اش خودش یک دمپایی آبی رنگ بزرگ و نیم پاره ای بپا داشت.زمستان بود و هوای بیرون به شدت سرد و یخی.داشتم با خودم می گفتم این چه سرنوشتی است آخر یکی را داده ای صد ناز و نعمت یکی را نان جو آلوده درخون.همیشه از فقر نفرت داشتم داشتم به سرنوشت شوم و بخت بد پسرک فکر می کردم که دوباره خطابم کرد 

آقا واکس نمی خواهید زود تموم میشه به خدا.

دلم کباب شد با اینکه خودم تازه واکس زده بودم گفتم باشه بفرما.یک جفت دمپایی از کیسه برنج کثیف اش درآورد و مودبانه زیر پام قرارداد و کفش ها را گرفت.آقا الان زود تمام می کنم.رفت بیرون تا تو بیرون از غرفه درآن هوای یخبندان کفش های مرا برق بیندازد.دلم سوخت گفتم بگذار برم کنارش بایستم دلداری اش بدهم تا احساس بی کسی نکند دیدم روی زمین تکه ای کارتن پهن کرد و نشست روی آن.وسایل واکس را درآورد و مشغول شد.کنارش ایستادم گفتم عمو الان دیر وقت نیست؟ چرا تا حالا کار می کنی؟ الان هوا سرده کسی میاد دنبالت؟

گفت نه آقا پدرم زندان است.مادرم هم بیمار است.یه خواهر کوچک دارم اونم با من کار می کنه چون هوا سرد بود زودتر فرستادمش بره پیش مامان.

شام چی؟ شام خوردی؟

نه آقا ما روزی یک وعده غذا می خوریم.اونم سیب زمینی با تخم مرغ.

خوب روزی چقدر درمیاری؟

خوبه آقا خدا بده برکت. روزی بیست هزارتومان درمی ارم.پول نون و سب زمینی باشه خدا را شکر می کنم.

بفرما آقا اینم از کفش های براق شما.پرسیدم چقدر باید پرداخت کنم؟ گفت هزار تومان میشه آقا اگه پول خرد ندارید اشکال نداره دفعه بعد می دید.یه اسکناس ده هزارتومانی دادم دیدم دنبال پول خرداش می گرده تا اسکناسو خرد کنه.گفتم بقیه را نمی خوام مال خودت باشه.بیا این اسکناس ده هزاری هم مال خواهرکوچولوت.اینم سهم اونه.دیدم قیافه اش عوض شد.گفت آقا دست ات دردنکنه خدا عوضشو بهت بده.تو دلم گفتم اگر خدایی باشه اول باید تو را ببینه و عدالت خودشو زیر سوال ببره.داشتم کفشامو می پوشیدم که آقایی ازاون طرف اومد طرف ما.گفت کفشای منم واکس می زنی. با خوشحالی گفت بله.الان.

دوباره رو کارتن سرد و کثیف اش نشست و مشغول شد.هواسرد بود رفتم داخل دوباره کناربخاری نشستم.داشتم به عدالت خدا و هستی فکر می کردم.به تبعیض و کار دولتمردان. به شکاف طبقاتی به کار کودکان و هزار موضوع دیگه که ذهنم را به هم ریخت.ده دقیقه ای گذشت با خودم گفتم الانه که ماشین راه بیفته برم  ببینم این بچه رفت یا نه.نبود.گفتم خوب مثل اینکه رفته خونه.حتما الان خیلی خوشحاله که کاسبی خوبی کرده است.خوبی هم نسبی است یه لحظه ازخودم خجالت کشیدم کاسبی خوب؟ بیست هزارتومان برای سه نفر عائله و یک پدر مفلوک گوشه زندان.! دراین فکر بودم که دیدم از سرویس دستشویی ترمینال صدای گریه میاد.کنجکاو شدم رفتم طرف سرویس دیدم همون کودک است داره التماس می کنه اقا ترا خدا پول منو بده.پرسیدم چی شده؟ چرا گریه می کنی؟ گفت آقا این آقائه الان پیش شما اومد گفت کفشای منو واکس بزنید الان زدم میگم خوب واکس نزدی پول نمی دم بهت.تازه وسایلم را هم گرفته پس نمی ده.

انگار تمام زمین و زمان تو سرم خراب شد.بغض گلویم را گرفته بود داشتم از عصبانیت می لرزیدم.رو کردم با یارو گفتم خجالت نمی کشی؟ شرم نمی کنی؟تو به خودت می گی آدم؟تو شرف داری؟ تو انسانی عوضی؟پولشو نمی دی وسایلشو چرا گرفتی؟ ازجون این بچه بی کس چی می خواهی؟اصلا تو روح داری؟ اونم انگار که گناهی مرتکب بشه دست و پای خودشو گم کرد

کیسه را با خشم از دستش گرفتم دادم دست کودک کار.اشکاشو پاک کردم دستشو گرفتم از سرویس آوردم بیرون.گفت آقا ممنون که اومدید درحالی که گریه امانش نمی داد و با آستین چرکین لباس پاره اش اشک و آب بینی اش را که الان قاطی هم شده بود پاک می کرد گفت آقا اون یارو به من می گفت باهم بریم تو یه دستشویی.چند دقیقه طول نمیکشه.آسمان دوباره روسرم خراب شد.سوارتاکسی اش کردم بفرستم خونه برگردم با یارو تسویه حساب کنم.هرچه گشتم نبود دیدم راننده که آشنا بود دنبالم می گرده که آقای عباسی کجایید آقا الان ده دقیقه است دنبالت می گردیم.با عجله سوار اتوبوس شدم کمک راننده گفت آقا شما کجای آخه! داریم دنبالت می گردیم.گفتم ببخشید دیر کردم.دنبال عدالت خدا می گشتم.

پیدا کردی؟

خیر

گفت آنچه می یافت نشود آنم آرزوست.

لبخندی زد و گفت فوق لیسانس ادبیات دارم الان شده ام کمک راننده اتوبوس حالا خوبه که اینم از دستم برمیاد و الا باید الان توالت شور بودم.

@nasaksara

تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد, ۱۴۰۳ ۲:۰۴ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

نظام فرسوده، تحول‌خواهی مردم و چالش پزشکیان با هستۀ سخت قدرت!

سازمان ما وظیفۀ خود می‌داند در کنار دیگر نیروهای مترقی میهن‌مان، اعمال آقای پزشکیان و دولتی را که برمی‌گزیند با حد برآوردن خواست‌های مردم زیر نظر داشته باشد، در برابر انحراف از منافع ملی و نقض حقوق اساسی مردم بایستد و علیه آن مبارزه کند. موضع ما در قبال دولت پزشکیان قبل از همه با سیاست‌ها و عملکرد ایشان در قبال مطالبات جامعۀ مدنی و تشکل‌های مردمی گره خورده است.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

هفتاد و یک سال پس از روز تاریخی ٢٨ مرداد!

روزی که از آن تاریخ تا پایان حکومت پهلوی اگر بخواهیم در مورد حکومت محمد رضا شاه پهلوی فقط یک عبارت بکار ببریم که دوست و دشمنِ منصف بر آن بیشترین اتفاق نظر را داشته باشند، آن عبارت چنین است:

محمد رضا شاه پهلوی از عصر روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا روزی که بختیار را به نخست‌وزیری گمارد، بطور پی در پی قانون اساسی مشروطیت را زیر پا می‌گذاشت و آن را رعایت نمی کرد.

شاید هیچ واقعه ای در تاریخ معاصر ایران به اندازه واقعه بیست وهشتم مردادماه ۱۳۳۲ مورد …

مطالعه »
یادداشت
بیانیه ها

نظام فرسوده، تحول‌خواهی مردم و چالش پزشکیان با هستۀ سخت قدرت!

سازمان ما وظیفۀ خود می‌داند در کنار دیگر نیروهای مترقی میهن‌مان، اعمال آقای پزشکیان و دولتی را که برمی‌گزیند با حد برآوردن خواست‌های مردم زیر نظر داشته باشد، در برابر انحراف از منافع ملی و نقض حقوق اساسی مردم بایستد و علیه آن مبارزه کند. موضع ما در قبال دولت پزشکیان قبل از همه با سیاست‌ها و عملکرد ایشان در قبال مطالبات جامعۀ مدنی و تشکل‌های مردمی گره خورده است.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

من هر روز دارم می‌میرم؛در یک کوره زندانی شده‌ام

دوردست!

جمهوری اسلامی و بحران‌ها

زیستن در دنیای متن!

بیرق رنگین

پیام فابین گی مدیر روزنامه اومانیته و سناتور شهر سنت‌دنی در حومۀ پاریس