@apahlavan
#امتحان_نهایی
از کوی و برزن«گروهبانمحله^» که خانه «خالهجان» آنجا بود تا دبستان امیرکبیر در محلهی قدیمی «سرپیر^»، خیلی راه بود. دستکم برای ما دبستانیها در دهه چهل… اما حُسناش این بود که «خانمعطایی» معلم مدرسهیمان که زنی مهربان بود از جمع آموزگاران آن سالها، همسایهی دیوار به دیوار «خالهجان» بود و شاید موهبتی در آن روزهای به ظاهر سرنوشت ساز، بهگونهای که مدیر دبستان آقای«بنیکریمی» میگفت!…
امتحان نهاییِ کلاس ششمِ دورهی ابتدایی، مرحلهای فراموشناشدنی بود. پس از موفقیت در این خوان، به ما «تصدیق» میدادند. البته چند ماهی طول میکشید که برگهای با مُهر، تمبر،درج نمرات، رتبه و عکس صادر شود و به دستمان برسد که همان نیز خود حدیث مفصّلی داشت…
آن سال، در گرمای روزهای پایانی بهار و نبود مادر؛ «خالهخیرالنسا» عهدهدار رتق و فتق کارهای ما شدهبود با وجود فرزندان قد و نیم قدش… از یکسو این امتحانات که اسمش «نهایی» بود؛ بهخودی خود ترسناک مینمود اما از سویی دیگر، نخوتی هم به بار میآورد، چرا که ما را با آزمونی رسمی و تجربهای جدید مواجه میکرد و پس از آن هم فراغت بالِ و سبکباری بعداز پایان یافتن این خوان در انتظارمان بود و شادی زمانیکه همراه با «نَنجون»ِ پیر و فرتوت؛ عازم ییلاق آباواجدادی میشدیم… گرچه فَراز و فُرود راه ییلاق و گذر از «گردنه» نیز تب و تاب خود را داشت، البته گاهی که با قطار میرفتیم سفر آسانتر بود، اما این مسیر اغلب با سواریهای«دُوج» یا اتوبوسهای چوب کبریتی طی میشد و امان از وقتی که اتوبوس از نفس میافتاد و ناگاه خاموش میشد، آنگاه کمکرانندهی نگونبخت میبایست به تنهایی وظیفهی خطیر روشن کردن اتوبوس به وسیلهی هندل^^ را به دوش میکشید و چه کار پرخطری!…
اینک دیگر از آن درخاک خفتگان خبری نیست، همانگونه که از اتوبوسهای چوبکبریتی و سواریهای دوج… این روزها مَراکِب تندرو، نشانهی تجددند و آزمونها در متاعی دیگر… حالا گویا «امتحاننهایی» را بایست گونهی دیگری دانست…
فیلسوقی گفته بود:«اگر کسی همیشه دانش آموز باقی بماند نتیجه بدی برای معلماش خواهد بود…»^^^
«مِزاجِ دَهْرْ تَبَهْ شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی.»
پینوشت:
^.نام دو محله از شهری در شمال ایران.
^^.برای روشن شدن خودرو باید محور اصلی موتور بچرخد. در گذشته این چرخش به وسیله «هِندل» صورت میگرفت ، خود «هندل» به وسیله نیروی دست با سرعت بالا بارها چرخانده میشد تا سرانجام موتور خودرو روشن شود…
^^^..فریدریش ویلهلم نیچه Friedrich Wilhelm Nietzscheزادهٔ ۱۵ اکتبر ۱۸۴۴، درگذشتهٔ ۲۵ اوت ۱۹۰۰ فیلسوف، جامعهشناس، آهنگساز و فیلولوژیست (لغتشناس کلاسیک) آلمانی…
واپسین روزهای اَمُرداد ۱۴۰۳ پهلوان
@apahlavan
#موسیقی_موزارت⬇️⬇️
– اندی: «یادت باشه رِد، امید چیز خوبیه، شاید بشه گفت بهترین چیزهاست و چیزهای خوب هیچ وقت نمیمیرند.»*
🎼این قطعهی باشکوه یادآور سکانسی از “رستگاری در شاوشنک” است ، به ندرت پیدا میشود صحنهای که به اندازهی این سکانس شاعرانه باشد. وقتی اندی(تیم رابینز) جسارت استفاده از سیستم بلندگوی رئیس زندان و پخش موسیقی برای زندانیان را پیدا میکند و تاریکی ظالمانه شاوشنک برای لحظهای دگرگون میشود .آنجا که طنین موسیقی موزارت، ساکنان شاوشنک را به کودکانی حیرتزده تبدیل میکند، سکانس درخشانی که یادآور قدرتمند دیگری از تأثیرات غیرانسانی زندگی در زندان است.
“انگار پرندهای زیبا به داخل قفس کوچک ما پرتاب شده و این دیوارها را از بین برده است”…
*از دیالوگهای مشهور فیلم #رستگاری_در_شاوشنک ،
درامی امریکایی به نویسندگی و کارگردانی فرانک دارابونت و بر پایهی رمان کوتاه ریتا هیورث و رستگاری در شاوشنک نوشتهی استیون کینگ که در سال ۱۹۹۴ منتشر شد.
@jane_shifteham
برگرفته از: https://t.me/apahlavan/703